سرویس تاریخ جوان آنلاین: بانو طاهره سجادی و همسرش جناب مهدی غیوران، در عِداد مبارزان دیرپا و پرآوازه انقلاب اسلامی هستند. سوگمندانه از غیوران اما، جز چند مصاحبه پراکنده در باب خاطرات وی از دوران مبارزات نشر نیافته است، ولی خاطرات سجادی در قالب کتابی به نام «خورشید واره» تدوین و به تاریخپژوهان عرضه شده است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی ناشر این اثر، در دیباچه آن اینگونه به معرفی آن پرداخته است:
«پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشک مرهون جهاد مردان و زنانی است که جان برکف در مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستادند. هر کس در انقلاب شکوهمند ایران حاضر و ناظر بوده است، نقش زنان را در پیروزی آن به خوبی درک میکند. با این حال در رابطه با نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی کمتر نوشته شده و کمتر گفته شده است.
شاید یکی از علل کم کاری در این زمینه، نداشتن منابع است که خود زنان مبارز به دلیل کتمان، کمتر حمایتی از عملکرد خود داشتهاند. خانم طاهره سجادی (غیوران) نمونهای از زنان مبارزی است که سالها پیش جهت ستیز با رژیم مستبد شاه، قیام کرد و سختترین شکنجهها را به جان خرید. وی در سال ۱۳۲۱ در خانواده مذهبی در تهران متولد شد و از کودکی و دوران تحصیل، با تعالیم اسلامی آشنا شد و در سال ۱۳۳۸ با آقای مهدی غیوران یکی از مبارزان مؤمن، ازدواج کرد.
خانم سجادی از این پس بیشتر در مسائل سیاسی وارد شد و پس از نهضت امام خمینی، به عنوان یک زن مسلمان بیشتر به جامعه خود احساس مسئولیت کرد و به همراه همسرش در سال ۱۳۵۴ دستگیر شد و شدیدترین شکنجهها را تحمل نمود. وی در آذر ۱۳۵۷ در اوج مبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی از زندان آزاد شد و همراه مردم به گسترش مبارزات پرداخت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به تحکیم مبانی انقلاب پرداخت و سرانجام، فرزندش را در راه دفاع از سرزمین اسلامیاش، در جنگ عراق علیه ایران تقدیم کرد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی با ضبط خاطرات خانم سجادی و تدوین آن با نظر نهایی وی، این مجموعه را در اختیار خوانندگان میگذارد. این خاطرات گزارش بسیار مفیدی است از موقعیت سازمان مجاهدین در بین نیروهای مذهبی، تغییر ایدئولوژی سازمان و رفتار رژیم شاه با زندانیان مبارز و نقش مذهب در پیکار علیه ستم.»
بانو سجادی در آغازین برگهای این اثر در باب شرایط خانوادگی خویش هنگام میلاد و نیز اوصاف والدین خود و شیوههای تربیتی آنان چنین آورده است:
«در آخرین روزهای فصل پائیز ۱۳۲۱، در محلهای بین سرچشمه و بهارستان تهران، منطقهای که تقریباً مرکز تهران و محل فعالی بود، در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. من چهارمین فرزند خانواده هستم و دو خواهر و دو برادر دارم. مادرم هاجرخانم که بعدها به خانم سجادی معروف شد، زنی فداکار و با تقوا، عالمه و اهل درس و بحث بود.
از وقتی که یادم دارم، ایشان با کتاب و درس سروکار داشت. منزل ما هر روز محل مراجعه عده زیادی از خانمها از هر تیپ و صنف و طبقهای بود که نزد مادرم قرآن و عربی میخواندند. ایشان علاوه بر رسیدگی به امور خانه و بچهها، ساعاتی از شبانهروز را به نماز و عبادت میپرداخت. او عاشق نماز و نیایش بود، گاهی که نیمه شب بیدار میشدم او را در حال نماز و نیایش میدیدم؛ بیخبر از عالم عارفانه و معنوی او فکر میکردم برای غصهها و ناراحتیهایش اینگونه اشک میریزد....»