سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: «زندان بغداد آماده پذیرایی از ما بود. بعداز پنج ساعت، زخمی و گرسنه وخسته به بصره رسیدیم.» (داستان گل محمدی- صفحه ۲) همین دو جمله برای شروع اولین داستان این کتاب کافی است تا نویسنده، باجادوی کلمات ما را به اردوگاههای نمور و تاریک و تودرتوی بعثیها در زمان جنگ تحمیلی ببرد و کنار اسرای مظلوم ایرانی با لباسهای مندرس سربازی و سرهای تراشیده و رنگ و رو پریده بنشاند تا شاهد همدلیها، رشادتها و گاهی شیطنتهای آنها باشیم و به شیرین کاریهای آنها بخندیم و به خاطر ظلم وستمی که بر آنها روا شده اشک بریزیم: «رسیدیم جلوی ورودی بازداشتگاه. تازه باید از تونل بعثیها رد میشدیم، سربازها با شلاق و باتوم آماده استقبال از ما بودند» (گلمحمدی صفحه ۳). مجموعه داستان «روزهای پاییزی» از شش داستان کوتاه به نامهای «گل محمدی»، «روزهای آخرزمستان»، «ابتکار تازه»، «دردسر»، «وضعیت سفید» و «توپ» تشکیل شده و چاپ اول این کتاب به سال ۱۳۹۴ برمی گردد و ناشر آن پیام آزادگان است. موضوع تمام داستانهای این کتاب اسارت رزمندگان ایرانی در عراق است. درواقع نویسنده این کتاب خانم مهری ماهوتی با تحقیق از زندگی واقعی آزادگان هشت سال دفاع مقدس، توانسته گوشههایی از زندگی سخت اسرای ایرانی را به وسیله قلمش به تصویر بکشد.
یک پایان سمبلیک
نویسنده در نوشتن قصهها به اقتضای درونمایه داستانها از دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص مفرد استفاده کرده و ماجرای هر شش داستان کتاب به صورت خطی و بدون ابهام روایت شده است. با اینکه ماجرای تمام داستانها در اردوگاه بعثیها میگذرد و قصهها از درونمایه، پیرنگ و فضاسازی مشترکی برخوردار هستند، اما هر کدام از داستانها ماجرای متفاوتی دارند و پایان هیچ کدام از آنها شبیه هم نیست. همچنین از توصیفات و تشبیهات نویسنده در فضاسازی و پرداخت قصهها هم نمیتوان بیتفاوت گذشت: «روزهای آخر زمستان بود. باد سرد زوزهکشان از سیمخاردارهای اردوگاه رد میشد، نرمههای خاکها را جارو میزد و به هوا میپاشید. (روزهای آخر زمستان- صفحه ۱۳)، اما یکی از نکات ماندگار و فراموش نشدنی کتاب مربوط به اولین داستان کتاب یعنی «گلمحمدی» است. راوی در این داستان کوتاه از جوانی به نام امیرعلی سخن میگوید که زیر بار سنگین شکنجههای وحشیانه مأموران بعثی شهید میشود. نویسنده با نگاهی نمادین و سمبلیک این قصه را به پایان میبرد. تمام بدن امیرعلی به خاطر جراحات وارده از باتوم و شلاق، کبود و سیاه شده است، اما وقتی شهید میشود، بوی عطر خوش گلمحمدی فضای سلول را پر میکند. سربازهای عراقی که کنجکاو شدهاند، به خاطر پیدا کردن آن عطر خوش تمام سلول را زیر و رو میکنند، غافل از اینکه عطری که رایحهاش، در فضای آن سلول کوچک پیچیده، مربوط به پیکر امیرعلی است که آسمانی شده است.