سرویس تاریخ جوان آنلاین: نمایش توسعه نامتوازن در دوران پهلوی دوم به ویژه در دهه پایانی سلطنت وی، از مختصات بارز آن مقطع به شمار میرود. خوانش این پدیده را میتوان مدخلی به شناخت این بخش از تاریخ معاصر ایران قلمداد نمود. در سالیان اخیر مرکز اسناد انقلاب اسلامی با انتشار اثر «از توسعه لرزان تا سقوط شتابان» به بازخوانی این مقوله پرداخته است. ناشر در دیباچه این اثر آورده است: «سرنگونی رژیم پهلوی در ربع آخر قرن بیستم، یکی از مهمترین پدیدههای سیاسی است که بسیاری از پژوهشگران مسائل سیاسی را به جستوجو در زمینه چگونگی و علل فروپاشی این رژیم برانگیخته است. نوشتار حاضر نیز یکی از این پژوهشهاست که برای طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، توسط دکتر حمیدرضا ملک محمدی، استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، به رشته تحریر درآمده است. در این کتاب تلاش شده است تا نقش برنامهها و فعالیتهای اقتصادی- نظامی رژیم پهلوی، در بیثباتی و نهایتاً فروپاشی این رژیم بررسی شود. امروزه، این نکته، برای پژوهشگران مسائل سیاسی- اجتماعی روشن است که سیاستهای توسعه یک حکومت باید متوازن باشد تا در نظام اجتماعی اخلالی پدید نیاید. این سیاستها باید طوری اعمال شوند که رویارویی ارزشها و هنجارهای جامعه قرار نگیرند؛ چراکه مردم به سیاستها واکنش نشان خواهند داد و در نظام اجتماعی نابسامانی روی خواهد داد؛ همانگونه که فروپاشی رژیم پهلوی در اثر ناهمگونی بین توسعه اقتصادیـ نظامی، توجه به توسعه سیاسی و نادیده گرفتن ارزشهای مذهبی بود. در پایان از زحمات مؤلف محترم، از معاونت محترم پژوهشی وقت، جناب آقای دکتر محمدباقر خرمشاد مدیر محترم وقت بخش تحقیق؛ جناب آقای دکتر محمدرضا دهشیری، مدیر محترم وقت گروه اقتصاد سیاسی؛ جناب آقای دکتر امیرمحمد حاجییوسفی، کارشناس محترم گروه اقتصاد سیاسی؛ جناب آقای داریوش قمری و بازبینهای نهایی دفتر بررسی آثار به خاطر نظارت بر مراحل انجام این پژوهش و دستاندرکاران چاپ و انتشار این اثر، قدردانی میشود.»
دکتر حمیدرضا ملک محمدی، مؤلف این کتاب، در مقدمه خویش به نکاتی اشاره دارد که در واقع پیشنیاز ورود به این بحث به شمار میرود. وی دراینباره مینویسد: «قرن بیستم میلادی، در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... یکی از پرحادثهترین قرنهای تاریخ بشری است. از کشته شدن میلیونها انسان در دو جنگ جهانی تا پیشرفتهای چشمگیر در پزشکی و نجات جان میلیونها انسان؛ از ظهور دو ابر قدرت و بروز داغترین جنگ سرد تا سرد شدن داغترین اردوگاه اندیشه و عمل چپ و از شتاب گرفتن جریانهای توسعهای تا گستردهتر شدن شکاف میان جوامع شمال و جنوب، جذابیتهایی هستند که به پژوهشگران در مطالعه هر چه بیشتر این حوادث، رغبتی فراوان میبخشد. در عرصه سیاسی این دوره، جهان در سالهای پایانی دهه ۷۰ میلادی، شاهد فروپاشی نظام شاهنشاهی در ایران بود که پیشینهای ۲۵ سدهای داشت. فروپاشی رژیم پادشاهی ایران آن هم در زمانی که تصویری جز ثبات آن در ذهن جهانیان نقش نبسته بود، انگشت حیرت بر لبان بسیاری نشاند. سقوط نظامی که همه چیز از آن انتظار میرفت جز سقوط، پرسشی بزرگ و مجالی وسیع برای تحقیق و بررسی فرا روی نویسندگان و اندیشمندان قرار میداد. این مسئله برای همگان به ویژه غربیها، تعجبآور بود که چگونه رژیمی تا بندندان مسلح به انواع سلاحها، چنین پرشتاب، راه فروپاشی را طی میکند. طبیعی بود که پیچیدگی، سرعت و ناگهانی بودن این جریان، تنوع برداشتهای نویسندگان را به دنبال داشته باشد. ۱۰ سال پایانی پادشاهی در ایران، آمیزهای از حرکت اقتصادی و نظامی توسعه محور در یک محیط سیاسی خاص بود؛ حرکتهایی که به پشتوانه نفت، تأمینکننده اساسی هزینه طرحهای توسعهای و مهندسی نوین نظام جهانی با تعیین جایگاهی خاص برای ایران، به اجرا درآمدند. هدف حرکتهای اقتصادی و نظامی حکومت پهلوی دوم، تقویت بنیانهای اقتصادی و نظامی کشور و در نهایت، ایجاد تعادل و ثبات سیاسی رژیم بود، اما فروپاشی اقتصادی و نظامی کشور و در نهایت، ایجاد تعادل و ثبات سیاسی رژیم بود، اما فروپاشی رژیم پهلوی نشاندهنده دست نیافتن به این اهداف بود. این پدیده از دو جنبه اساسی، قابل بررسی است: نخست آنکه حرکتهای یاد شده در سطح تحلیل خرد و بدون عوامل بیرونی دیگر، در درون خود مشکلات گوناگونی داشت که در نهایت، جریان کلی حرکت اقتصادی و نظامی را با مشکل مواجه میکرد. دوم، در سطحی کلان و با توجه به همکنشی میان عوامل گوناگون اجتماعی، فعالیتهای اقتصادی و نظامی حکومت، در ثبات سیاسی کشور تأثیری نامطلوب داشت. نوشتار حاضر با دستمایه قرار دادن این دو سطح تحلیل ابتدا در سطح خرد، به تحلیل حرکتهای اقتصادی و سپس، به حرکتهای نظامی حکومت پهلوی دوم میپردازد. در ارائه این دو بخش، تلاش گردیده تا حتیالامکان، مسئله جدا کردن این دو بخش از بخشهای دیگر سیستم (اگرچه بهگونهای انتزاعی) رعایت شود تا در تحلیل اجزا و کارکردهای آنها دقت و ظرافت بیشتری شود، اما در وهله دوم و سطح کلان، تأثیر دو بخش اقتصادی و نظامی در ثبات سیاسی، بررسی میشود. حاصل این بررسی چند وجهی، تلاش برای خروج از حصار نگرشهای تکبعدی و امید به ارائه تحلیل در سطوح مختلف است. در این نوشتار خواهید دید که چگونه تلاش برای توسعه اقتصادی و نظامی، به دلیل مشکلات درونی به جای ایجاد ثبات سیاسی به موانعی جدی و بحرانساز تبدیل گردیدند و ثبات سیاسی حکومت را با تزلزلی اساسی مواجه ساختند.
مؤلف در واپسین بخش از مقدمه خویش، تدوین و تبویب مباحث در این پژوهش را به این شرح گزارش کرده است: «بخش نخستین این کتاب، به بررسی، تحلیل و شناخت اقتصاد ایران، برنامهریزی جریانهای توسعهای اقتصاد و جهتگیری کلی و نتایج آن تا پایان حکومت پادشاهی در ایران میپردازد. در بخش دوم چگونگی تقویت ساختارهای نظامی کشور بررسی شده است. این تقویت پیامد خواست رژیم پادشاهی برای افزایش قدرت نظامی خویش و خواست ایالاتمتحده برای واگذاری وظیفه برقراری امنیت منطقهای به کشورهای قدرتمند بود. در نگارش بخشهای مختلف، برخلاف شیوه سنتی استفاده از یک بخش نظری کلی در ابتدای کار، تلاش گردیده تا در هر مورد، توضیحی نظری یا ارجاعی به نوشتهها و نظرات صاحبنظران ارائه شود که نهتنها از تراکم بخشی میکاهد، بلکه فهم مطالب را سادهتر میکند.»