کد خبر: 1001555
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۴:۰۰
گذری بر پیامد‌های سیاسی و اجتماعی تأسیس یک حزب «شه فرموده»
رشد و گسترش حزب رستاخیز دو پیامد عمده داشت: تشدید تسلط دولت بر طبقه متوسط حقوق‌بگیر، طبقه کارگر شهری و توده‌های روستایی و نفوذ حساب شده دولت در بین طبقه متوسط مرفه به ویژه بازار و نهاد‌های مذهبی برای نخستین‌بار در تاریخ ایران. حزب رستاخیز به کمک ساواک، وزارتخانه‌هایی را که منبع معاش هزاران نفر بود، به دست گرفت و نظارت دولتی را بر سازمان‌های بخش رسانه‌های گروهی افزایش داد
رحیم فلاح
سرویس تاریخ جوان آنلاین: شاید نحوه تأسیس حزب رستاخیز و از آن مهم‌تر توصیه عجیب و نامقبول پهلوی دوم به تمامی ایرانیان برای عضویت در آن را، بتوان آئینه‌ای از شیوه کشورداری وی دانست. به واقع خوانشی واقعی از این رویداد، می‌تواند ما را به درکی واقع‌بینانه‌تر از دوره‌ای رهنمون سازد که هم‌اینک رسانه‌های عربی- عبری درصدد تزئین آن برآمده‌اند. مقالی که پیش رو دارید، ابعادی از این ماجرا را بازگفته است. امید آنکه پهلوی‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

شاهنشاه برای همیشه به مبارزه طبقاتی پایان داده است!

بی‌تردید تشکیل حزب رستاخیز و ارجاع آمرانه و پراغراق شاه بدان، از نماد‌های مهم تمرکزگرایی و دیکتاتور‌مآبی پهلوی دوم به شمار می‌رود. از سوی دیگر ترکیب پرتضاد و سؤال‌برانگیز آن، از دیگر سرفصل‌های بررسی آن است. هر چند ترکیب طراحان حزب رستاخیز ناهمگون و شگفتی‌آور بود، خود حزب هدف اساسی بسا واضحی داشت: تبدیل دیکتاتوری نظامی از مدافتاده به یک دولت تک حزبی! حزب رستاخیز با جذب حزب ایران‌نوین و حزب مردم اعلام نمود که اصل «سانترالیسم دموکراتیک» را رعایت، بهترین جنبه‌های سوسیالیسم و سرمایه‌داری را ترکیب، پیوندی متقابل میان حکومت و مردم برقرار و فرمانده (شاه) را برای تکمیل انقلاب سفید خود و بردن ایران به سوی تمدن بزرگ جدید یاری خواهد کرد. حزب رستاخیز در جزوه‌ای با عنوان فلسفه انقلاب ایران اعلام می‌دارد که: شاهنشاه آریامهر مفهوم طبقه را از ایران ریشه‌کن کرده و برای همیشه به مسائل طبقه و مبارزه طبقاتی پایان داده است! در همان کتاب آمده است که: شاهنشاه فقط رهبر سیاسی ایران نیست، او در درجه نخست آموزگار و رهبر معنوی است که نه‌تن‌ها جاده، پل، سد و قنات برای ملت خود می‌سازد، بلکه روح، اندیشه و قلب مردمش را نیز هدایت می‌کند! شاه نیز در مصاحبه‌ای با یک روزنامه انگلیسی زبان می‌گوید که فلسفه این حزب بر دیالکتیک‌های اصول انقلاب سفید مبتنی بوده و در هیچ جای دنیا چنین پیوند نزدیکی میان رهبر و مردم وجود ندارد. هیچ ملتی به فرماندار خود چنین اختیار تامی نداده است. این واژه‌پردازی‌ها و لاف‌زدن‌ها در زمان اوج قدرت شاه، چیز‌های بسیاری را درباره او روشن می‌کرد.

لاف‌های یک به اصطلاح حزب!

حزب رستاخیز در بیشتر روز‌های سال ۱۳۵۴ سرگرم ایجاد سازمانی گسترده بود. حزب، یک کمیته مرکزی تشکیل داد، هویدا را به دبیرکلی دفتر سیاسی برگزید و تقریباً همه نمایندگان مجلس را به عضویت خود درآورد. حزب رستاخیز همچنین یک سازمان زنان تشکیل داد، برای سندیکا‌های در نظارت دولت کنگره کارگری برگزار کرد، به مناسبت روز کارگر راهپیمایی ترتیب داد و پنج روزنامه (رستاخیز، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوان، اندیشه‌های رستاخیز) منتشر ساخت. افزون بر این حدود ۵ میلیون نفر را در شعبه‌های محلی خود به عضویت پذیرفت و برای ثبت‌نام رأی‌دهندگان برای انتخابات آینده مجلس بیست و چهارم به اقدامات گسترده‌ای پرداخت. کمیته مرکزی تهدید می‌کرد که از نظر حزب آن‌هایی که ثبت‌نام نمی‌کنند، مسئله‌دار هستند. به‌دنبال این اقدامات بود که در خرداد ۱۳۵۴ حزب رستاخیز حدود ۷ میلیون رأی‌دهنده را همچون گله‌های گوسفند به پای صندوق‌های رأی کشاند و بنابراین پس از انتخابات لاف زد که: «در تاریخ سازمان‌های سیاسی، کامیابی و دستاورد ما بی‌مانند است!»

حزبی در قامت یک سانسورچی!

رشد و گسترش حزب رستاخیز دو پیامد عمده داشت: تشدید تسلط دولت بر طبقه متوسط حقوق‌بگیر، طبقه کارگر شهری و توده‌های روستایی و نفوذ حساب شده دولت در بین طبقه متوسط مرفه به ویژه بازار و نهاد‌های مذهبی برای نخستین‌بار در تاریخ ایران. حزب رستاخیز به کمک ساواک، وزارتخانه‌هایی را که منبع معاش هزاران نفر بود، به دست گرفت و نظارت دولتی را بر سازمان‌های بخش رسانه‌های گروهی افزایش داد. ضربه بر پیکره بخش چاپ و انتشار نیز ناگهانی بود. شمار عناوین منتشره در هر سال از بیش از ۴ هزار و ۲۰۰ عنوان به کمتر از هزار و ۳۰۰ عنوان رسید. نویسنده سرشناسی بازداشت و چندین ماه شکنجه شد و سرانجام در برابر دوربین‌های تلویزیونی قرار گرفت تا اعتراف کند که در آثار وی توجه به مشکلات اجتماعی بسیار بیشتر از توجه به دستاورد‌های بزرگ انقلاب سفید است. نویسنده سرشناس دیگری به جرم پافشاری بر اینکه آذربایجان یک زبان ملی دارد، دستگیر شد و زیرشکنجه قرار گرفت تا آشکاراً اعلام کند که مارکسیسم جهان سوم را تهدید می‌کند و مارکسیسم و اسلام تضادی اساسی با یکدیگر دارند. یک نویسنده نامدار دیگر هم کشور را ترک کرد تا در ستایش به حزب رستاخیز قصیده سرایی نکند. در اواخر سال ۱۳۵۴، ۲۲ شاعر، داستان‌نویس، استاد دانشگاه، کارگردان تئاتر و فیلم‌ساز برجسته، به خاطر انتقاد از رژیم در بازداشت بودند. شمار بسیاری هم به سبب همکاری نکردن با مقامات دولتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. استادی که به بهانه نام نبردن از انقلاب سفید در کلاس درس علوم سیاسی کتک خورده بود به یک خبرنگار خارجی می‌گوید: «چیز خاصی در مورد من وجود ندارد». همچنین در گزارش منتشره توسط کمیسیون بین‌الملل حقوق بشر در ژنو آمده است که رژیم برای ترساندن مردم همواره از سانسور و شکنجه استفاده می‌کند.

حمله‌ور شدن یک حزب به پایگاه‌های دست‌نخورده اقتصادی

البته نفوذ حزب رستاخیز به درون طبقه متوسط مرفه مهم‌تر بود. گشودن شعبه‌هایی در بازار، گرفتن هدایای اجباری از تاجران خرده‌پا، تعیین حداقل دستمزد برای کارگران کارخانه‌های کوچک و ملزم ساختن مغازه‌داران و صاحبان کارگاه‌ها به دادن فهرست کارکنان خود به وزارت کار و پرداخت ماهانه و هزینه بیمه درمانی آنان از جمله اقدامات حزب رستاخیز با هدف نفوذ به درون طبقه متوسط مرفه بود. این حزب همچنین قانونی برای اصلاح تشکیلات اصناف وضع کرد، اصناف قدیمی را منحل و اصناف جدیدی تشکیل داد و اتاق‌های اصناف را که به شدت نظارت می‌شدند، جایگزین شورای عالی اصناف کرد. در شهر‌های دیگر استان‌ها، این اتاق‌های اصناف زیرنظارت مستقیم استانداران قرار گرفتند. اتاق اصناف تهران نیز زیرنظر کارمندان دولتی برای وارد کردن و توزیع موادغذایی اصلی به ویژه گندم، قند و شکر و گوشت، پایه اقتصادی بازار را آشکاراً تهدید می‌کرد، بنابراین به حوزه‌ای حمله‌ور شده بود که رژیم‌های پیشین جرئت گام گذاشتن در آن را نداشتند. پس شگفتی‌آور نبود که مغازه‌داران بسیار ناراضی تهران اعتراض کنند که دولت می‌خواهد با تأسیس شرکت‌های دولتی و فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ، بازار «ارکان جامعه ایران» را از بین ببرد. همچنین روزنامه‌های دولتی از ضرورت ریشه‌کن کردن بازار، احداث بزرگراه‌هایی از میان مراکز قدیمی شهر، از بین بردن حجره‌های پوسیده، جایگزین کردن سوپر‌مارکت‌های کارآمد با قصابی‌ها، بقالی‌ها و نانوایی‌های بی‌ثمر و ایجاد فروشگاه‌های دولتی به سبک کاونت گاردن‌های لندن، سخن به میان می‌آوردند. بعد‌ها مغازه‌داری به یک روزنامه‌نگار فرانسوی می‌گوید: بازار باور کرده است که شاه و بورژوازی نفتی می‌خواهند کسبه خرده پا را لگد‌مال کنند. شخص دیگری پنهانی به یک روزنامه‌نگار امریکایی می‌گوید: اگر شاه را به حال خود بگذاریم، ما را از بین خواهد برد. بانک‌ها روزبه‌روز قدرتمند‌تر می‌شوند. فروشگاه‌های بزرگ معاش ما را از بین می‌برند و دولت می‌خواهد بازار‌های ما را با خاک یکسان کند و مکانی برای ادارات دولتی فراهم کند.

درافتادن یک حزب متوهم با نماد‌های مذهبی کشور

رژیم در این دوره، همچنین حمله گسترده و همزمانی را علیه مذهب آغاز کرد. حزب رستاخیز شاه را چونان رهبر معنوی و سیاسی معرفی کرد؛ علما را مرتجعان سیاه قرون وسطایی نامید و در کنار این ادعا که ایران به سوی تمدن بزرگ پیش می‌رود، تاریخ شاهنشاهی جدید ۲۵۳۵ ساله – ۲۵۰۰ سال آن مربوط به کل پادشاهی‌های پیشین و ۳۵ سال بعدی برای پادشاهی محمدرضا پهلوی را به جای تقویم اسلامی به کار برد. بدین ترتیب ایران یک شبه از سال ۱۳۵۵ هجری شمسی به سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی پرید. شایان یادآوری است که در این دوران، کمتر رژیمی جسارت کرده است تاریخ مذهبی کشور را کنار بگذارد. همچنین حزب رستاخیز زنان را به نپوشیدن چادر در دانشکده‌ها تشویق می‌کرد؛ بازرسان ویژه‌ای برای بررسی موقوفه‌های مذهبی می‌فرستاد، اعلام کرد که تنها اداره اوقاف مجاز به انتشار کتاب‌های مذهبی است و دانشکده الهیات دانشگاه تهران را تشویق کرد تا سپاه دین تازه تأسیس را که تقلیدی از سپاه دانش بود گسترش دهد و برای آموزش اسلام راستین به دهقانان افراد بیشتری را به روستا‌ها بفرستد. مجلس نیز بدون توجه به شریعت، سن ازدواج دختران را از ۱۵ به ۱۸ و پسران را از ۱۸ به ۲۰ افزایش داد. همچنین وزارت دادگستری به قضات دستور داد تا در اجرای قانون حمایت از خانواده سال ۱۳۴۶ کوشاتر باشد. این قانون بدون توجه به قانون شرع، رسیدگی به دعاوی خانواده را در حیطه دادگاه‌های عرفی قرار داد و اعمال قدرت مردان بر همسران خود را محدود کرد. در این قانون قید شده بود که مردان نمی‌توانند بدون دلایل معتبر زنان خود را طلاق دهند و بدون اجازه کتبی همسران خود، همسر دیگری اختیار کنند. همچنین زنان به حق درخواست طلاق دست یافتند و می‌توانستند بدون اجازه شوهرانشان در بیرون از خانه کار کنند. به نوشته یک روزنامه فارسی که در خارج منتشر می‌شد و همکاری نزدیکی با علما داشت، حزب رستاخیز تلاش می‌کرد تا با تسلط بر اوقاف، به عضویت ساواک درآوردن روحانیت؛ دادن مقرری به آخوند‌های درباری، انحصاری کردن چاپ کتاب‌های مذهبی و فرستادن سپاه دین به روستا‌ها برای بدبین کردن دهقانان نسبت به مراجع روحانی کشور، مذهب را ملی کند.

تشکیل حزب رستاخیز واکنش تند علما را درپی داشت. مدرسه فیضیه به نشانه اعتراض تعطیل شد و در درگیری‌های خیابانی روز‌های بعد حدود ۲۵۰ طلبه دستگیر و به خدمت سربازی اعزام شدند. آیت‌الله حسن غفاری روحانی ۶۰ ساله تهران، به جرم نوشتن مطالبی علیه رژیم دستگیر شد و به شکل مشکوک و مبهمی در زندان درگذشت. آیت‌الله روحانی یکی دیگر از روحانیون برجسته، حزب رستاخیز را مخالف و مغایر با قانون اساسی، منافع ایران و اصول اسلام دانست. مهم‌تر اینکه امام‌خمینی (ره) از نجف به همه مؤمنان سفارش کرد که از حزب رستاخیز دوری کنند. از دیدگاه رهبر فقید انقلاب، این حزب نه‌تن‌ها حقوق فردی، آزادی‌های نامبرده شده در قانون اساسی و حقوق بین‌المللی را زیرپا می‌گذاشت، بلکه می‌خواست اسلام را نابود کند، کشاورزی را از بین ببرد، منافع کشور را برای خرید سلاح‌های بی‌فایده هدر دهد و کشور را به سود امپریالیسم امریکا تاراج کند. حکومت چند روز پس از انتشار این اعلامیه، یاران نزدیک امام خمینی را در ایران، از جمله بیشتر روحانیونی که پس از انقلاب اسلامی می‌بایست نقش‌های مهمی ایفا کنند، مانند آیات: طالقانی، هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای، مهدوی‌کنی، لاهوتی، منتظری و... را دستگیر کرد. پیش از این هرگز این تعداد روحانی برجسته به طور همزمان زندانی نشده بودند.

از قضا سرکنگبین صفرا فزود!

بنابر این می‌بینیم که به اصطلاح اهداف حزب رستاخیز با دستاورد‌های عملی آن به شدت تعارض داشت. هدف آن تقویت رژیم، نهادینه کردن هرچه بیشتر سلطنت و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گسترده‌تری برای دولت بود. ابزار‌های مورد استفاده آن هم عبارت بودند از: بسیج مردم، به انحصار درآوردن حلقه ارتباطی میان حکومت و جامعه، تشدید نظارت بر کارمندان، کارگران کارخانه‌ها و روستاییان و مهم‌تر از همه نفوذ روزافزون دولت در بازار‌های سنتی و مؤسسات مذهبی، اما حزب رستاخیز به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروه‌های مختلف را شدیدتر کرد، زیرا هدف از بسیج توده‌ای عوام‌فریبی بود که به نارضایتی آن‌ها انجامید. به انحصار درآوردن سازمان‌ها و وسایل ارتباطی، نیرو‌های اجتماعی را از حضور در خیابان‌ها که از آن طریق می‌توانستند شکایت‌ها و خواست‌های خود را در حوزه سیاسی مطرح کنند، محروم کرد. افراد بیشتر و بیشتری امید به اصلاحات را از دست دادند و انگیزه‌هایی برای انقلاب پیدا کردند. تلاش برای به مشارکت کشاندن مردم موجب شد تا حکومت فرضیه قدیمی «هر کس علیه ما نیست با ماست» را کنار گذارد و این برهان خطرناک را بپذیرد که «هر کس با ما نیست علیه ماست». بنابراین مخالفانی که به شرط آشکار نکردن مخالفت، سال‌ها به حال خود رها شده بودند، اکنون ناگهان چاره‌ای جز ثبت‌نام در حزب، ستایش از رژیم و حتی راهپیمایی در خیابان به نشانه بزرگداشت سلطنت ۲۵۰۰ ساله نداشتند. همچنین یورش شدید به بازار و نهاد‌های دینی پل‌هایی را که در گذشته حلقه ارتباطی رژیم و جامعه بود، ویران کرد. این اقدام نه‌تن‌ها تهدیدی علیه مراجع روحانی به شمار می‌آمد، بلکه خشم هزاران مغازه‌دار، صاحب کارگاه، کسبه و همکاران بازاری‌شان را برانگیخت. حزب رستاخیز، به جای ایجاد حلقه‌های ارتباطی جدید، اندک حلقه‌های موجود را از هم گسیخت و در نتیجه گروهی از دشمنان خطرناک را به جنب‌و‌جوش انداخت. به بیان دیگر، این حزب به جای اقدام نوسازانه ترتیبی داده بود که وضعیت نظام سیاسی توسعه نیافته را وخیم‌تر کرد؛
 
و کلام آخر

بدون شک یکی از ویژگی‌های خاص رژیم پهلوی که آن را از حکومت‌های مردمی و دموکراتیک متمایز می‌سازد، کنترل انحصاری بخش‌های مختلف و از جمله مطبوعات و مردم از طریق پلیس و ارتش گسترده است. کنترل مطبوعات و رسانه‌ها از طریق نظارت دولتی صورت می‌گرفت و نهادهایی، چون ساواک متولی برخورد و شناسایی تخطی‌گران بودند. علاوه بر ارتش که فرماندهی آن بر عهده شخص شاه بود و مهم‌ترین ابزار قدرت رژیم تلقی می‌شد. دستگاه پلیس امنیتی و سیاسی شامل دفتر مخصوص شاهنشاهی، بازرسی شاهنشاهی، سازمان اطلاعات ارتش، سازمان امنیت و اطلاعات کشور در نهاد‌های دولتی، اتحادیه‌ها، دانشگاه‌ها، مطبوعات، اصناف، کارخانه‌ها و ... نفوذ و نظارت داشتند. کنترل و نظارت بر نهادهایی، چون رسانه و مطبوعات در حدی بود که مطبوعات و روزنامه‌ها جرئت درج واقعیات را نداشتند و عملاً در آن مطلبی که در خور توجه باشد، به چشم نمی‌خورد و از سویی، هر از چندگاه به دلایلی اساساً واهی شماری از نشریات کشور تعطیل شده و از ادامه انتشار نهی می‌شدند. کنترل قدرت و نهاد‌های مدنی توسط یک شخص، باعث تمرکز قدرت توسط او یا افراد تحت کنترلش می‌شود. بر این اساس شاه نیز با مهار نهادهایی، چون مطبوعات، دانشگاه و گسترش کنترل انحصاری، قدرت را در خود یا افراد وابسته به خود متمرکز کرده بود. اساساً برای شاه، مقولاتی، چون آزادی یا دموکراسی، الفاظ و عبارات بی‌معنایی بودند. شاه معتقد بود خودش بهتر از همه می‌فهمد که مملکت و مردمش به چه نیاز دارند.

در واقع گسترش قدرت مطلقه شاه، عملاً بعد از کودتا آغاز و با همراهی کشورهایی، چون امریکا تکوین یافت. بدین ترتیب و با توجه به این ویژگی‌ها، می‌توان مؤلفه‌های حکومت فاشیستی را در رژیم پهلوی و به‌خصوص در دهه پایانی آن مشاهده نمود. گرچه نمی‌توان این رژیم را مصداق واقعی فاشیسم دانست، اما ملاحظه می‌شود که رژیم در اواخر حکومت خود، به دلیل توهم قدرت‌یابی بیش از حد که ناشی از قدرت اقتصادی بادآورده بود، گام‌هایی را در جهت تکوین قدرت مطلقه خود برداشت. هر چند با اوج‌گیری نارضایتی‌های عمومی، تلاش شاه برای کمرنگ کردن ویژگی‌های استبدادی و فاشیستی آغاز شد، اما در نهایت نتیجه‌ای جز سقوط رژیم را به دنبال نداشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار