کد خبر: 1000935
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۳:۳۰
جایگاه تفریح در اسلام از منظر اندیشمندان اسلامی
مذهبی که به مردم باایمان و درستکار می‌گوید سرانجام پاداش شما در دنیای جاوید بهشت است، آیا این مذهب می‌تواند ضد‌نشاط باشد؟!
محمدصادق عبداللهی
سرویس اندیشه جوان آنلاین: برخی رفتار‌های افراط‌گرایانه در میان بعضی به ظاهر مسلمانان موجب شده است، بسیاری از جوانان نسل جدید تفریح در اسلام را امری نهی شده بدانند و تصور کنند در اسلام هر آنچه موجب لذت انسان و تفریح اوست، حرام است و تفریح و نشاط را باید در مکتبی دیگر جست‌وجو کنند. برخی از روشنفکران نیز با برجسته ساختن برخی از مراسمات مذهبی، دائماً در گوش خلق دیکته می‌کنند که اسلام دین اشک و گریه است. این‌ها همه در حالی است که اندیشمندان اسلامی ضمن آنکه خود از دست خشکه مقدس‌هایی که خنده در اسلام را حرام جلوه می‌دهند، گلایه دارند، بهترین شادی و نشاط را در مکتب اسلام جست‌وجو می‌کنند. در این پرونده نگاهی به مسئله نشاط از منظر اندیشمندان اسلامی داریم.

سخنرانی شهید‌بهشتی در اردوی تابستانی مدرسه رفاه
گروه نافرمان کم بخندند و زیاد بگریند

شهید‌والامقام بهشتی اذعان دارد که توجه به تفریح به‌عنوان بخشی از نیاز‌های انسانی در جامعه اسلامی ضعیف بوده است. ایشان ریشه این ضعف را در کج‌فهمی و فهم غلط تعالیم اسلامی می‌داند و طی سخنرانی که بین سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۴۹ در اردوی تابستانی مدرسه رفاه داشته‌اند، به این مسئله و ریشه‌های کج‌فهمی آن پرداخته است. شهید‌بهشتی معتقد است بی‌توجهی به تفریحات در اسلام حاصل قرن‌ها استناد به روایات صوفیانه‌ای است که ارتباطی میان آن‌ها با قرآن کریم وجود ندارد. متن کامل این سخنرانی با اندکی تلخیص به شرح زیر است:

قرن‌های متمادی به استناد برخی از روایات صوفیانه که نمی‌تواند هیچ ارتباط اصیلی با قرآن کریم داشته باشد، تفریح کردن، داشتن نشاط در زندگی و امثال این‌ها را برای یک مسلمان نقطه ضعف معرفی می‌کرده‌اند. راه دوری نرویم؛ یادم می‌آید که در آغاز دوران تحصیلات علوم اسلامی به حکم آن نشاط و شادابی که انسان در آن سن دارد، پیش یا بعد از درس با دوستان می‌گفتیم و می‌خندیدیم؛ یکی از رفقا که با من هم مباحثه بود وقتی ما می‌خندیدیم، می‌گفت فلانی، حالا که آغاز دوران تحصیل علوم اسلامی است، بهتر است که خودمان را عادت بدهیم که نخندیم، یا کمتر بخندیم گفتم چرا؟ گفت خب، آیه قرآن است: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا: باید کم بخندند و زیاد بگریند» در آن موقع که ایشان این آیه و یکی دو حدیث به این مناسبت می‌خواند، من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم... [اما چند سال بعد]که بنا داشتم به خاطر بررسی یک مسئله اسلامی، قرآن را از اول تا آخر و با دقت مطالعه کنم، بار دیگر به این آیه رسیدم؛ دیدم عجب! این آیه در قرآن هست، اما مطلب درست در نقطه مقابل چیزی است که آن آقا فهمیده بود. مطلب این است که پیغمبر دستوری صادر کرده بود که باید تمام نیرو‌های قابل، برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلامی هجوم آورده بودند، بسیج شوند. عده‌ای با بهانه‌های مختلف از این فرمان خدای پیغمبر تخلف کرده بودند؛ حالا قرآن در این آیات می‌گوید: لعنت خدا بر کسانی باد که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد می‌رود، اما باز هم زندگی‌دوستی، آن‌ها را وادار کرد از فرمان خدا و رسول تخلف کنند و بمانند... و به عنوان یک نفرین و کیفر تخلف از فرمان خدا و رسول می‌گوید: «از این پس این گروه نافرمان کم بخندند و زیاد بگریند!» ... یعنی خنده در زندگی آن‌ها کم و گریه در زندگی آن‌ها فراوان باد! آیه این است. حالا شما از این آیه چه می‌فهمید؟ آیا چنین نمی‌فهمید که از دید اسلام، زندگی با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و ناله و زاری، خلاف رحمت و نعمت اوست؟... بنابراین این قبیل استنباط‌های نابجا و تلقین آن به مسلمانان، به اضافه عوامل دیگر، سبب شده است که جامعه ما نسبت به مسئله تفریح کم‌توجه باشد.

وجه نیاز به تفریح

یکی از دوستان عزیز ما ضمن صحبتی در زمینه تفریحات سالم، مطلب را به این محدود کردند که آدم به این منظور تفریح می‌کند تا قوای تازه به دست بیاورد و برای حضور در میدان‌های جدی زندگی تازه‌نفس شود. می‌خواهم عرض کنم، تا آنجا که من در زمینه اسلام و این مسئله مطالعه کرده‌ام... اصولاً تفریح یکی از نیاز‌های زندگی انسان است؛ یعنی نه فقط برای تجدید قوا، بلکه اصولاً به‌عنوان یکی از نیاز‌های اصلی زندگی ما مطرح است. توجه کنید، انسان غذا می‌خورد. از نظر طبیعت هدف از خوردن غذا این است که بَدَل ما یتحلّل باشد؛ یعنی آن مقدار از کالری و انرژی که بدن مصرف کرده است، مجدداً از راه خوردن غذا تولید شود. این یک نیاز طبیعی است که هدفش تأمین قوای تحلیل رفته است، اما یک نیاز طبیعی است و نه یک نیاز ارادی. تفریح هم برای انسان چنین حالتی دارد؛ یک نیاز طبیعی است، نه ارادی. یعنی وقتی انسان آب و نانش، کارش، خانه و زن و فرزندش بجا باشد، اصولاً احساس می‌کند در زندگی به یک نوع تفریح نیاز دارد. تفریح حاجتی است از حاجات زندگی که خدای آفریدگار نظام طبیعت، خواسته است آدمی در عالم با احساسِ نیاز به آن همواره نشاط زنده ماندن و زندگی کردن داشته باشد.

بنابراین می‌خواهم این مسئله را مؤکدتر، جدی‌تر و اصیل‌تر تلقی کنید که اصولاً تفریح یکی از نیاز‌های طبیعی بشر است و یک نظام اجتماعی و مکتب زندگی باید برای ارضای این خواسته طبیعی فکری کند. چه کسی می‌تواند درباره اسلام بگوید، اسلام دین غم، اندوه، گریه و زاری و بی‌نشاطی است، در‌حالی‌که قرآن در آیه ۳۲ سوره اعراف با صراحت می‌گوید: «بگو چه کسى زینت‌هایى را که خداوند براى بندگانش پدید آورده و رزق‌هایى را حرام کرده است؟ بگو این‌ها در زندگى دنیا براى مؤمنان [و نامؤمنان]است.» [یعنی]درست برعکس؛ اسلام دین نشاط است! این مطلب، در سال‌های آخر هجرت نازل شده که صریح است و از محکمات قرآن و در برابر کسانی است که بسیاری از مواهب زندگی را تحریم می‌کردند. می‌گوید:‌ای پیغمبر! اعلام کن! بگو چه کسی زینت، آرایش و زیبایی‌هایی که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده را حرام کرده است؟ و چه کسی روزی‌ها و مواهب پاک راه حرام کرده است؟ مواهبی که انسان از آن‌ها لذت مشروع و صحیح می‌برد. بگو این مواهب، این روزی‌های پاک و این زیبایی‌ها، برای مردم با‌ایمان در زندگی دنیاست و در زندگی جاوید و آخرت هم این مواهب و زیبایی‌ها برایشان فراهم است، با این تفاوت که در این دنیا این شادی‌ها و زیبایی‌ها به زشتی‌ها آلوده و آمیخته است، اما در دنیای دیگر و در روز رستاخیز، این مواهب پاک برای مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد.

نشاط خالص در زندگی این دنیا میسر نیست

ملاحظه کنید، اگر انسان بخواهد با جهان‌بینی اسلامی بگوید که اسلام در زمینه لذت و نشاط در زندگی چه نظری دارد و این آیه قرآن کریم را جلوی خود بگذارد، خواهد فهمید که اصولاً اسلام به بهره‌مند شدن از زیبایی‌ها، مواهب زندگی و عوامل نشاط‌آور اهمیت می‌دهد. تا آن پایه که می‌گوید طبیعی است که خداوند در این دنیا نشاط و شادی را همراه غم قرار داده است. نشاط و شادی خالص در دسترس هیچ کس نیست، ولی در حدودی که قوانین و حق و عدالت اجازه می‌دهد، مردم با ایمان می‌توانند از آن بهره‌مند شوند و می‌گوید این شادی مال آنهاست: «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا. ولی به شما مردمی که به نشاط علاقه‌مندید، می‌گوییم که نشاط خالص در زندگی این دنیا میسر نیست، بلکه فقط در روز رستاخیز و نزد خداست و برای مردم باایمان و پاک عمل، در این جهان، این آرزوی دیرین که هیچ دستی به آن نمی‌رسد، به شرط ایمان و نیکوکاری در آن جهان محقق می‌شود. حال آیا می‎‌توان گفت که اسلام نشاط را بی‌ارزش تلقی کرده است؟

بیش از چندصد آیه از قرآن کریم، مردم مسلمان را به ایمان، راستی و درستکاری دعوت می‌کند و به آنان می‌گوید اگر در این دنیا روی اصل و حساب زندگی کردید؛ یعنی پاک، با عدالت، با درستی و با ایمان صحیح زندگی کردید، چه چیز به شما می‌دهیم؟ می‌گوید بهشت را به شما می‌دهیم؛ بهشت چیست و قرآن چه تابلویی از آن ترسیم می‌کند؟ بهشت یعنی یک زندگی سراسر نشاط و از تمام زیبایی‌های خالص و پاک بهره‌مند... «وفی‌ها ما تشتهیه الأنفس وتلذ الأعین: و در آنجا هر چه دل‌ها خواهد و دیدگان بپسندد، هست.» ... مذهبی که به مردم باایمان و درستکار می‌گوید سرانجام پاداش شما در دنیای جاوید چنین زندگی‌ای است، آیا این مذهب می‌تواند ضد‌نشاط باشد؟!

رابطه لذت با نشاط

من نمی‌دانم! واقعاً هنوز نتوانسته‌ام به صورت علمی این را به دست آورم که با چه جرئتی قرن‌ها توانسته‌اند به مسلمانان بی‌نشاطی در زندگی را تلقین کنند! از بزرگ‌ترین امتیازات اسلام این است که می‌گوییم دین فطرت است. فطرت یعنی چه؟ ارتباط فطرت با نشاط را در این گفتاری که از مولای متقیان امیرمؤمنان علی (ع) در نهج‌البلاغه آمده است، بیان می‌کنم. در نهج‌البلاغه نقل شده که مولا روزی به خانه یکی از دوستانش قدم نهاد. دید خانه وسیعی دارد؛ به او فرمود: «هان! در این دنیا چنین خانه وسیعی را برای چه می‌خواهی؟ آیا در روز قیامت به این خانه محتاج‌تر نبودی؟» در ابتدا امام این مطلب را فرمود و بعد برای اینکه آن فرد دچار اشتباه نشود، فرمود: «هان! اشتباه نکن! تو با داشتن این خانه وسیع می‌توانی در همین دنیا آن را برای آخرتت به کار گیری؛ در آن از مهمانان پذیرایی کنی، صله رحم کنی و این خانه را پایگاه اجتماعات برای تلاش در راه حق و عدالت قرار دهی». آن دوست امام دید که نه! مطلب آنطور که اول خیال می‌کرد، نیست و امام نمی‌خواهد به او زاهد منشی و ترک دنیا را تلقین کند، بلکه می‌خواهد بگوید یادت باشد این خانه فقط برای کامروایی نیست، چیز‌های دیگر هم باید باشد، لذا عرض کرد: «یا علی! از تو خواهش می‌کنم برادر مرا نصیحت کن!»، امام فرمود: «چه شده است؟» عرض کرد: «برادرم لباس‌های پشمینه می‌پوشد، خانه و زندگی را رها کرده است و به گوشه‌ای رفته و می‌گوید من باید عبادت کنم، نه به زنش می‌رسد نه به فرزندش!». امام گفت: «به او بگو نزد من بیاید». وقتی نزد امام آمد، امام به او پرخاش کرد و فرمود: «هان! تو چه خیال می‌کنی؟ چه گمانی درباره خدا می‌بری؟ آیا فکر می‌کنی خدا این همه مواهب را در این دنیا آفریده و آنچه را باید بر بندگانش حلال کند، حلال کرده و بعد از آفریدن و حلال کردن، می‌خواهد ما به آن‌ها پشت پا بزنیم؟ آخر این کار معنی دارد؟» از آنجا که روی مسلمان با پیشوایان دین همیشه باز بوده و آن رودربایستی‌های موهومی که الان در جوامع ما حکمفرماست نبوده است، این مرد مسلمان واقع‌طلب عرض کرد: «یا امیرمؤمنان! اگر اینطور است، پس چرا شما اینگونه زندگی می‌کنید؟ لباست از من خیلی خشن‌تر و ساده‌تر، خوراکت از من خیلی ساده‌تر و بی‌اعتنایی‌ات به مواهب زندگی از من بیشتر است». مولا فرمود: «مطلب بر تو اشتباه نشود؛ حساب من از حساب تو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم... خدا بر زمامداران امت اسلام واجب کرده است که زندگی‌شان هم‌سطح بی‌نواترین مسلمانان باشد؛ مبادا وضع بینوایی، مسلمانی را از راه به در کند. من بر حسن این وظیفه، بی‌اعتنایی می‌کنم، اما تو که مقام زمامداری امت را نداری!» ملاحظه می‌کنید حساب‌ها در جهان‌بینی اسلام کاملاً از هم جدا و مشخص است. به صورت عمومی و یک مکتب زندگی، مسلمان‌ها همواره باید برای زندگی بهتر کوشش کنند. این واقعیتی است که در جامعه‌ای که تقسیم ثروت غیرعادلانه است و گروهی از مردم از همه چیز برخوردارند و اکثریتی از بخور و نمیری هم بی‌بهره، در آن جامعه، تفریح سالم مفهوم ندارد.

تمام قوایی که در وجود انسان هست حکمت و مصلحتی دارد

شهیدمطهری از آن قبیل اندیشمندانی است که همواره تلاش کرده با انحرافات در دین مبارزه کند و مانع کجی‌ها در جامعه شود. ایشان شادی و نشاط را از آنجا که برآمده از فطرت انسان است، مهم دانسته و معتقد است: آن‌ها که چهره‌ای غلط از دین ارائه می‌کنند موجب بدبینی و دشمنی با دین را فراهم می‌سازند. در ادامه بخشی از نظرات ایشان را در‌این‌باره می‌خوانیم.

در صفحه ۱۱۰ کتاب انسان و سرنوشت می‌خوانیم:

یکی از مختصات دین اسلام این است که همه تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته، هیچ کدام را از قلم نینداخته و برای هیچ کدام سهم بیشتری از حق طبیعی آن‌ها نداده است. معنی فطری بودن قوانین اسلامی هماهنگی آن قوانین و عدم ضدیت آن‌ها با فطریات بشر است؛ یعنی اسلام گذشته از اینکه از نظر ایمان و پرستش خدا پرورش‌دهنده یک احساس فطری است، از نظر قوانین و مقررات نیز با فطرت، طبیعت و احتیاجات واقعی بشر هماهنگ است. بعضی از مقدس‌مآبان و مدعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ برمی‌خیزند؛ شعارشان این است: اگر می‌خواهی دین داشته باشی به همه چیز پشت پا بزن، گرد مال و ثروت نگرد، ترک حیثیت و مقام کن، زن و فرزند را رها کن، از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایه گمراهی است، شاد مباش و شادی نکن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر، و امثال اینها. بنابراین اگر کسی بخواهد به غریزه دینی خود پاسخ مثبت بدهد، باید با همه چیز در حال جنگ باشد. بدیهی است وقتی که مفهوم زهد، ترک وسائل معاش، ترک موقعیت اجتماعی، انزوا و اعراض از انسان‌های دیگر باشد؛ وقتی که غریزه جنسی پلید شناخته شود و منزه‌ترین افراد کسی باشد که در همه عمر مجرد زیسته است؛ وقتی که علم دشمن دین معرفی شود و علما و دانشمندان به نام دین در آتش افکنده شوند یا سرهایشان زیر گیوتین برود، مسلماً و قطعاً مردم به دین بدبین خواهند شد.

در صفحه ۱۱۵ کتاب آزادی معنوی آمده است:

اگر تجربه کرده باشید، افرادی هستند که فن تربیت را نمی‌دانند؛ نمی‌دانند در تربیت، تمام قوایی که در وجود انسان هست، حکمت و مصلحتی دارند. اگر در ما غرایز شهوانی هست، لغو و عبث نیست. ما باید این غرایز شهوانی را در حد احتیاج طبیعی اشباع کنیم؛ یک حدی دارند، یک حقی دارند، یک حظی دارند، حظ این‌ها را به اندازه خودشان باید بدهیم. مثل این است که شما اسبی یا سگی در خانه‌تان داشته باشید. اگر این اسب را برای سواری یا این سگ را برای پاسبانی می‌خواهید، این اسب یا سگ احتیاج به خوراک دارد، خوراکش را باید بدهی. حالا آد‌م‌های کج‌سلیقه‌ای پیدا می‌شوند که به خودشان یا به بچه‌شان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار می‌آورند. بچه احتیاج به بازی دارد و خود این احتیاج به بازی یکی از حکمت‌های پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی می‌تواند این انرژی را دفع کند. بچه غریزه‌ای برای بازی کردن دارد. حالا انسان اشخاصی را می‌بیند که می‌گویند می‌خواهم بچه‌ام را تربیت کنم. خب، چطور می‌خواهی تربیت کنی؟ نمی‌گذارد بچه پنج، شش ساله برود با بچه‌ها بازی کند، هر مجلسی که خودش می‌رود بچه را هم می‌برد، برای اینکه تربیت بشود، جلوی خنده او را می‌گیرد، جلوی خوراک او را می‌گیرد. یا یک افرادی پیدا می‌شوند (ما دیده‌ایم) که، چون خود او مُعَمم است، یک عبا، عمامه و نعلین تهیه می‌کند، بچه هشت ساله را عمامه سرش می‌گذارد، عبا به دوشش می‌اندازد و همراه خودش این طرف و آن طرف می‌برد. بچه بزرگ می‌شود، در‌حالی‌که احتیاجات طبیعی وجودش برآورده نشده است، همواره به او گفته‌اند خدا، قیامت، آتش جهنم. تا در سنین بیست و چند سالگی، این قوای ذخیره شده، این شهوت‌ها و تمایلات اشباع نشده یک مرتبه زنجیر را پاره می‌کند. این بچه‌ای که شما می‌دیدید در اثر تلقین پدر در ۱۲ سالگی نمازش ۲۰ دقیقه طول می‌کشید، نماز شب می‌خواند، دعا می‌خواند، یک مرتبه می‌بینید در ۲۵ سالگی یک فاسق و فاجری از آب درمی‌آید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالیه روح، سایر غرایز او را سرکوب کرده‌اید. البته در غریزه بچه خدا بوده است، قیامت و عبادت بوده است، اما شما این غریزه خدا، عبادت و این‌ها را در حالی در این بچه تقویت کرده‌اید که جلوی سایر غرایز او را گرفته‌اید، سایر غرایز او را حبس کرده‌اید، عصبانی و ناراحت کرده‌اید، به زندان انداخته‌اید، حق و حظ آن‌ها را نداده‌اید، سهم آن‌ها را نداده‌اید؛ دنبال فرصتی می‌گردند. در یک فرصتی که برایشان پیش می‌آید، در یک وقت که بچه فیلمی را تماشا کند یا در مجلسی با یک زن جوان آشنا بشود، همان کافی است که این نیرو‌های ذخیره شده سرکوب شده، یک مرتبه زنجیر‌ها را پاره کند و به کلی تمام آن ساختمانی را که پدر در وجود او به غلط ساخته است، ویران سازد. درست مثل باروتی که منفجر بشود، منفجر می‌شود.


اهمیت تفریحات سالم و ورزش از منظر معصومین (ع)
مؤمنان! به سرگرمی و بازی بپردازید

در کتاب ارزشمند مفاتیح‌الحیاه که به همت آیت‌الله جوادی آملی گرد آمده است، ذیل فصل دوازدهم از بخش اول با عنوان «تفریحات سالم و ورزش» احادیث قابل‌توجهی از معصومین آورده شده است که نشان‌دهنده اهمیت تفریح در اسلام آن هم به‌عنوان یک نیاز مهم و اصیل است. آیت‌الله جوادی در مقدمه این فصل بیان داشته‌اند: «تفریحات سالم و ورزش از عوامل تأمین‌کننده سلامت آدمی‌اند که در روایات اهل بیت (ع) اهمیت ویژه‌ای به آن‌ها داده شده و برای آن‌ها مصادیقی ذکر کرده‌اند. یکی از آثار بهره‌مندی از تفریحات سالم و حلال، تقویت و یاری انسان در انجام امور دینی و زندگی است.» در ذیل برخی از احادیث اشاره شده در این کتاب ارائه شده است.

رسول خدا (ص) فرمود: به سرگرمی و بازی بپردازید، زیرا دوست ندارم سخت‌گیری و خشونت در دینتان مشاهده شود.

امیرمؤمنان (ع) در تفسیر آیه «وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» فرمود: سلامت توانایی، فراغت، جوانی، نشاط، بی‌نیازی و ثروت خود را فراموش نکن و با بهره‌گیری (سالم) از آن‌ها در پی آخرت باش.

حضرت امام صادق (ع) گفتند: در حکمت آل‌داود آمده که برای مسلمان خردمند سزاوار است که جز میان سه کار نگردد: ترمیم زندگی، توشه‌یابی برای آخرت و لذتی در غیر حرام.

امام کاظم (ع) فرمود: بکوشید شبانه‌روز خود را در چهار بخش تنظیم کنید: بخشی برای مناجات با خدا، بخشی برای تأمین هزینه زندگی، بخشی برای همنشینی با برادران و دوستان مورد اعتمادی که با صفای باطن در عیب‌زدایی شما سهم دارند و بخشی نیز برای لذت‌جویی از حلال.

همان حضرت فرمود: برای خویش از لذایذ حلال دنیا بهره‌ای در نظر بگیرید، تا حدی که به دوری از مروت [بی‌مبالاتی]و اسراف نرسد و بدین وسیله به کار‌های دینی بپردازید، زیرا روایت شده است: کسی که دنیایش را برای دینش رها کند، از ما نیست.

حضرت امیرمؤمنان علی (ع) گفتند: اوقات سرور و شادمانی فرصت مناسبی برای طراوت روح و جان است و همچنین فرمودند: سرور و شادمانی مایه انبساط روان و افزایش طراوت است.

تفریح عنصر اساسی زندگی خوب است

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تفریح را یکی از عناصر اساسی زندگی خوب می‌داند که بدون آن هر چند انسان درآمد‌های مالی کلانی هم داشته باشد، زندگی ممکن نیست. ایشان در دیدار خود با گروه «ورزش و سرگرمی» صداوسیما در تاریخ ۱ /۱۰ /۷۱ بر آن تأکید دارند که تفریح یک کار اسلامی است و کسانی که برای شادی مردم تلاش می‌کنند باید کار خود را عبادت بدانند. در ادامه خلاصه‌ای از بیانات معظم‌له در این دیدار را می‌خوانید:

راجع به موضوع تفریحات، چیزی که می‌توانم بگویم این است که موضوعی بسیار مهم و اساسی است. اگرچه در جامعه، خیلی‌ها هستند که ممکن است آن را جدی نگیرند و فکر کنند که یک زندگی جامد و خشک و بی‌انعطاف و بی‌لبخند، می‌تواند زندگی موفقی باشد، اما چنین نیست. اگر در زندگی تفریح سالم نباشد؛ اگر آن لبخند طبیعی که ناشی از نشاط است بر لب انسان ننشیند، زندگی برخود انسان و بر معاشران او، جهنم خواهد شد. مادیات، مقدمه زندگی خوبند و تفریح، عنصر اساسی زندگی خوب است. فرض کنیم کسی درآمد‌های مالی بسیار کلانی داشته باشد، اما در زندگی دلخوشی نداشته باشد. این، زندگی نیست که دارد! تفریح، از باب تفعیل است؛ یعنی فرح آوردن؛ یعنی ایجاد فرح. اگر فرح و شادمانی در انسانی نباشد، ولو خیلی هم درآمد داشته باشد؛ مقام بسیار عالی داشته باشد یا نفوذ اجتماعی داشته باشد، این اصلاً برای او زندگی نیست و حتی نمی‌شود با او زندگی کرد... زندگی باید شادمانه باشد و شادمانه بگذرد... تفریح، یک کار اسلامی است. من قبول ندارم کسی چهره اسلام را یک چهره خشمگین، اخمو و بداخلاق تصور کند. به‌هیچ‌وجه، اسلام این نیست. چهره اسلام، چهره یک انسان جدی است؛ یک انسان متین. یک چهره جدی و متین را شما تصور کنید! این، چهره اسلام است. یک چهره جدی، در هر جای زندگی، آن کار بایسته را انجام می‌دهد. یکجا باید شادمانی کرد؛ یکجا باید تلخی نشان داد؛ یکجا انسان با دشمن روبه‌روست؛ یکجا با غریبه روبه‌روست؛ یکجا با خودی روبه‌روست و یکجا با یک مشتاق و دوست رو‌به‌روست. این‌ها با هم فرق می‌کند. یک انسان متین، چهره‌اش همه جا یکسان نیست. آنجا که با یک دشمن روبه‌روست، طبیعی است که چهره دیگری خواهد داشت. آنجا که با یک انسان غریبه رو‌به‌روست - که دشمن هم نیست، اما غریبه است - یکطور روبه‌رو می‌شود و با یک دوست، محبوب، عزیز، نزدیک و دلسوز، یکطور دیگر روبه‌رو می‌شود. اسلام اینگونه است و هرجایی یک برخورد دارد. در چهره اسلام، تفریح و ادخال سرور - دیگران را مسرور کردن، خشنود کردن، خوشحال کردن، شاد کردن و امیدوار کردن - جای بسیار حساسی دارد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر