سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: شاید باورکردنی نباشد، اما مصیبت - آنچه به ما اصابت میکند و خوشایند ما نیست از جمله: مرگ عزیزان، از دست دادن اموال، بیماری و نظایر آن - روی سپیدی هم دارد. اما این روی سپید چیست؟ رشد آگاهی و پوستاندازی فکری، یعنی همان مطاع گرانقدری که ما هر جایی که به عقلتان برسد به دنبالش این سو و آنسو میرویم، اما کمتر مییابیمش، حتی گاهی با خواندن کتابها و رفتن به کارگاههای متعدد و ملاقات با افرادی که از نگاه ما خبره هستند به دست نمیآید. با این حال روی سپید مصیبت به ما نشان داده نخواهد شد مگر اینکه از برچسبزنی دائمی، شکایت و نالیدن مکرر در چنین موقعیتهایی دست برداریم، همچنان که در فرهنگ دینی ما، تسلیم شدن و رضایت دادن در چنین موقعیتهایی بسیار سفارش شده است چرا که بدون تسلیم حقیقی و رضایت، چشمان ما به سمت واقعیت آن مصیبت - و نه پندار ما درباره آن رویداد - بسته خواهد ماند.
آیا مصیبت، همانگونه ناراحتکننده است که ما میپنداریم؟
روزهایی که ما از سر میگذرانیم با یک مصیبت جمعی یا همگانی روبهرو هستیم. ویروس کرونا بیتوجه به مرزبندیهای جغرافیایی، جنسیتی و طبقاتی در جهان میتازد. بسیاری از ما را در خانههایمان حبس کرده است، کسب وکارهای بسیاری را به تعطیلی کشانده است، بسیاری از افراد طعم گس و تلخ بیکار شدن را میچشند، یا بخش قابل توجهی از درآمدهای خود را از دست دادهاند، یا سایه از دستدادن کار را مثل جغدی میبینند که دایم بالای سرشان میچرخد. افراد زیادی هم با آن که برخوردارند و دچار چالشهای معیشتی نشدهاند، اما استرسهای روانی و ذهنی شدیدی را متحمل میشوند، چون احتمال ابتلا به این بیماری حتی با وجود مراقبتهای بسیار، بالاست بنابر این افرادی هستند که با وجود تمکن مالی بالا، احساس نوعی استیصال را با خود حمل میکنند، چون این ویروس همه قارهها و کشورهای دنیا را درنوردیده و راه گریز و مفری را باز نگذاشته است. در آن سو کسانی هستند که عزیزان خود را به خاطر شیوع این ویروس از دست دادهاند، اما شرایط موجود به نحوی پیش رفته که آنها حتی از برگزاری یک مراسم سوگواری ساده برای تسلی یافتن نیز محروم ماندهاند. خودتان را بگذارید جای این افراد: پدری، مادری یا برادری کرونا گرفته و جان خود را از دست داده است، اما حتی نمیتوانید با خیال راحت سر گور او بروید، نمیتوانید مراسم سوگواری در مسجد یا خانهتان برگزار کنید، دوستان و فامیل هم به خاطر پایبندی به پروتکلهای قرنطینه در کنارتان نیستند، آغوشی وجود ندارد، تسلایی نیست. اما آیا این همه داستان است؟ آیا مصیبت واقعاً آنگونه که ما تصور میکنیم روی سیاه و زشتی دارد؟ یا نه ما به خاطر پندارها و پیشفرضهایمان چهره مصیبت را این گونه زشت میبینیم؟
مثال اندوهباری که نور درخشان آگاهی در آن میدرخشد
ممکن است کسی بپرسد در مصیبت، چه دروازهای به سمت رهایی وجود دارد یا آن روی سفید مصیبت کجاست؟ به این مثال توجه کنید: چند روز پیش خبر بسیار تلخ و ناگواری میخواندم که در منابع خبری انتشار یافته بود. سه عضو یک خانواده جان خود را از دست داده بودند، اما چگونه؟ پدر خانواده دچار کرونا شده بود و جان خود را از دست داده بود. پسر خانواده گویا انتظار داشته که فامیل، بستگان و همسایهها به این واقعه عکسالعمل نشان دهند و به آنها تسلی دهند، در خانه آنها حاضر شوند و به آن دلداری بدهند. انتظار پسر خانواده مطابق با آنچه که در رسانهها انتشار یافت دریافت تسکین و تسلی از سوی دوستان و اطرافیان بوده، اما به خاطر اینکه این انتظار برآورده نمیشود پسر حدود سه هفته بعد از فوت پدر دست به خودکشی میزند و مادرش نیز به خاطر فشار شدید عصبی بعد از دست دادن همسر و پسر با قرص برنج به زندگی خود پایان میدهد.
این مثال بسیار اندوهبار است، اما میتواند ما را به سمت نور درخشان آگاهی بکشاند. سؤال این است: آیا خانوادههای دیگری در ایران یا حتی جهان، مشابه با موقعیت این خانواده، وجود ندارند؟ بدون آن که قصد سرزنش داشته باشیم این سؤال را طرح میکنیم که اگر پسر جوان این خانواده آگاهی بیشتری در این باره داشت و انتظار تسکین یافتن از سمت دیگران را در خود تعدیل میکرد دست به خودکشی میزد؟ اگر ما آگاه باشیم قطعاً تابآوری ما در حوادث ناخوشایند نیز افزایش خواهد یافت همچنان که میبینیم افرادی دینداری حقیقی را در خود پروراندهاند تابآوری بالایی در مصایب دارند، چون آنها به معرفت و آگاهی بالاتری رسیدهاند. مثلاً گفته شده وقتی به امام (ره)، خبر درگذشت آیتالله مصطفی خمینی داده میشود از دست دادن فرزند خود را نشانهای از الطاف خفیه الهی میدانند. توجه میکنید؟ جان آگاه میتواند از فراز بالاتری به رویدادها نگاه کند. جان آگاه میداند که خداوند در نهایت، خیرخواه اوست و مذاق – خوشایندها و ناخوشایندها - انسان همیشه ترازو و عیار درستی برای ارزیابی رویدادها نیست.
مصیبتی که مرا به من نشان میدهد آیینه است.
اما روی سپید مصیبت آنجاست که مرا به من نشان میدهد، آدمها در شکل روزمره زندگی فرصت رؤیت حقیقی خود را از دست میدهند به خاطر اینکه غرق شدن در روزمرگی یعنی از دستدادن آیینه و تماشای واقعیت خود. ما در روزمرگی یعنی آنجایی که همه چیز نسبتاً خوب پیش میرود بیشتر از هر زمان در خطر از دست دادن آگاهی و توهم زدگی قرار میگیریم. مثلاً من وقتی بیمار نشدهام دچار توهم رویین تنی میشوم و قدرت تن را به خود نسبت میدهم، اما به محض اینکه بیمار میشوم آن توهم رویینتنی جای خود را به واقع بینی میدهد. وقتی اوضاع خوب پیش میرود من تصور میکنم قدرت مدیریت من، شرکت را پیش میبرد، اما وقتی شرکت گرفتار میشود فرصتی برای زدودن توهمها پیش میآید، البته به شرط آن که من گرفتار فرافکنیهای شدید نباشم، یعنی عادت نکرده باشم پیروزیها را صرفاً به خود و شکستها را فقط به دیگران نسبت دهم، که در این صورت مصیبت، ظرفیت خود برای بیدار کردن مرا از دست خواهد داد، یا بهتر است بگویم من از ظرفیتهای مصیبت برای بیدار شدن بیبهره خواهم بود.
اگر چالشی نبود، ظرفیتها شناسایی نمیشد
در همین رخداد کرونا ما زاویههای بسیار درخشانی را در زندگی انسانها شاهد بودیم. افرادی ظرفیت خدمت، ایثار و نوعدوستی را بیش از هر زمان دیگری در خود کشف کردند. شما فکر میکنید اگر مصیبتی پیش نیاید کسی میتواند ظرفیتهای درونی خود را کشف کند؟ اگر مثلاً هیچ مصیبتی در این جهان روی نمیداد یعنی هیچ نقصان مالی پیش نمیآمد، آیا کسی میتوانست ظرفیت کمک کردن را در خود کشف کند. به تعبیر یکی از علمای شیعه: سخاوتمند بیشتر به گدا و نیازمند نیاز دارد تا گدا به سخاوتمند، چون اگر گدا و نیازمند نبود سخاوتمند قرار بود به چه کسی کمک کند. یعنی چطور میتوانست بخشیدن را تمرین کند؟ اگر کرونا یا سیل یا زلزله یا هر نابسامانی جمعی که ما امروز در زندگی بشر میبینیم نبود افراد چطور میتوانستند ظرفیت خدمت را در خود شناسایی کنند. همچنان که بارها در تصاویر رسانهها تکرار شد و حتی ما با چشم خودمان در خیابانها، میدانها و مراکز دیدیم جوانهای بسیاری بودند از مصیبتی که روی داده بود در جهت خدمت بهره بردند و از دروازه آگاهی عبور کردند. جوانهایی که ماسک میدوختند، جوانهایی که آب هویج میگرفتند، جوانهایی که بطریهای ضدعفونی کننده را آماده میکردند، جوانهایی که کمپینهای کمک به خانوادههای نیازمند را طراحی و کمکهای مردمی را جمعآوری میکردند.
چه کسی رشد میکند؟ آنکه بلاکش باشد
گاهی ما برای رشد کردن و آگاه شدن صرفاً فضاهای رویایی را به رسمیت میشناسیم و میخواهیم خیلی شیک، تمیز و بدون هیچ زخم و جراحتی رشد کنیم. احتمالاً این بیت شاهکار حافظ که «نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد» ناظر به همین معناست. حافظ به ما میگوید اگر میخواهی به ملاقات دوست- استعاره از حقیقت، آگاه شدن، رشد کردن و رسیدن به توحید– نائل شوی آگاه باش این درگاهی نیست که نازپروردهها را به آن جا راه دهند یعنی کسانی که هیچ چالشی را در زندگی نمیپذیرند و اگر هم به استقبال چالش و مصیبتی بروند آن استقبال به واسطه ناله و شکوه، شکایت و مقاومت در برابر آن چیزی است که روی داده است، اما چه کسی میتواند به آن رشد درونی و آگاهی برسد: عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد، یعنی صرفاً با عاشقی میتوان از مصایب عبور کرد و آن روی خجسته چالشها را دید، اما چه کسانی میتوانند عاشقی کنند؟ کسانی که بلاکش باشند یعنی بتوانند بلا را بکشند یا به عبارت دیگر چالشها را تاب بیاورند.
مهم است چگونه به استقبال مصیبت میروی
پس اگر میخواهید به رشد برسید فکر اینکه میتوان هم رشد درونی را تجربه کرد و هم مصایب را دور زد از سر بیرون کنید. آیه ۵۵ سوره بقره در قرآن از این نظر شگفت انگیز است. این آیه به ما میگوید: «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین/ قطعاً ما شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش اموال و نفوس و فرزندان میآزماییم وای پیامبر به کسانی که صبر پیشه میکنند بشارت ده.» در این آیه خداوند، تکلیف همه ما را روشن میکند که نمیتوانیم راهروی حقیقت باشیم و بدون آزموده شدن در کوران و کوره حوادث پیش برویم. چالشهایی نظیر کرونا به عنوان یک مصیبت همگانی و چالشهای فردی دیگری که ما در زندگی با آنها روبهرو هستیم برای رشد یافتن و آگاه شدن گریزناپذیر هستند، اما چه کسانی میتوانند به سلامت از این چالشها عبور کنند و در واقع از این دروازه در جهت آگاه شدن استفاده کنند؟ خداوند میگوید بشارت بده به صابران، کسانی که با گلایه و شکایت به استقبال مصیبت نمیروند. فرق نمیکند مصیبت در چه سطحی باشد وقتی ما به واسطه گلایه و شکایت به استقبال یک چالش میرویم در واقع فرصت جوانه زدن را از بذر آگاهی میگیریم. در این چند وقتی که از همهگیر شدن کرونا گذشته چقدر کلیپ و محتوا در شبکههای اجتماعی ناظر به گلایه و شکایت منتشر شده است. مثلاً میبینید کسی از شستن بستههای خرید خود در سینک ظرفشویی فیلم تهیه کرده و صدای او در پس زمینه این فیلم وجود دارد که شکوه کنان و نالان غر و لند میکند که این دیگر چه زندگی است. فقط این مانده است که نانهایمان را هم در کف صابون و وایتکس بریزیم و بعد بخوریم. اگرچه کلیپهایی از این دست ممکن است خوشمزه به نظر برسند و برای دقایقی یا ساعاتی حتی ما را مشغول نگه دارند و ما حتی به این کلیپها بخندیم و به این ترتیب دیگران هم تشویق شوند که کلیپها و محتواهایی از این دست را تولید و در شبکههای اجتماعی عرضه کنند، اما واقعیت این است که در همه این محتواها آن اسکلتبندی اصلی مبتنی بر شکایت و گلایه و نپذیرفتن و مقاومت در برابر مصیبت یا حادثهای است که روی داده است. شما خود میتوانید با اندکی حضور در شبکههای اجتماعی متوجه این رویداد شوید که تا چه اندازه محتوای مبتنی بر ایجاد حسرت- چقدر در گذشته خوشبخت بودیم و نمیدانستیم وای کاش آن روزها بود– و ترس و وحشت - اگر قرار باشد این ویروس ماهها و سالها با ما باشد در آن صورت چه کنیم؟ - همه اینها شکلهایی از مقاومت در برابر آن چیزی است که روی داده است، اما چه کسی در برابر مصیبت مقاومت نمیکند و از دروازه مصیبت به سمت آگاه شدن استفاده میکند؟ کسی که صابر است، صابر هم کسی نیست که یک گوشهای بنشیند و منتظر باشد و دست به هیچ کاری نزند. نه! صابر کسی است که به واسطه آرامشی که در درون او مستقر شده از این آرامش در جهت خدمت به دیگران بهره میبرد. مثلاً میبینید کسی پشت چرخ خیاطی نشسته و در فعالیتی خیرخواهانه و عامالمنفعه بیآنکه سودی شخصی داشته باشد ماسک بهداشتی تهیه میکند یعنی وسط چالش یا مصیبت، دروازهای به سمت خدمت باز کرده است.