کد خبر: 959949
تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۸
نگاهی به فیلمی که طرفداران و منتقدان زیادی دارد
اگر بخواهیم با نگاهی کلی «سرخپوست» را نقد کنیم، حرف هر دو سر طیف از منتقدان، یعنی آن‌ها که آن را فیلمی کامل و موفق می‌دانند و آن‌هایی که آن را اثری ناقص قلمداد می‌کنند، درست است. یعنی فیلم نه آنقدر خوب است که مخاطبش را سر ذوق بیاورد، نه آنقدر بد است که توان تماشا را از بیننده‌اش بگیرد.
احمد محمدتبریزی
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین:  جاویدی با وارد شدن به ژانر زندان، فضایی را در فیلمش ترسیم می‌کند که کمتر در سینمای ایران دیده شده است. ماجرای گم شدن یک زندانی و تلاش‌های یک سرهنگ در آستانه ترفیع برای پیدا کردن او جذابیت‌های زیادی برای فیلمسازی دارد و به خوبی مخاطبان را با خودش همراه می‌کند تا آن‌ها ببینند، سرنوشت زندانی و سرهنگ به کجا می‌رسد.
چنین داستانی برای علاقه‌مندان به سینمای بدون پیرنگ قابل قبول است، اما منتقدان سفت و سخت‌تر که به دنبال جادوی سینما بر پرده نقره‌ای هستند، چیزی بیشتر از این از یک فیلم می‌خواهند. برای این دسته از مخاطبان و منتقدان ماجرای دنبال کردن یک زندانی و عاشق شدن یک جناب سرهنگ در میانه‌های فیلم، آنقدر جذاب و هیجان‌انگیز نیست؛ چراکه قبلاً نمونه‌های زیادی از این دست در سینمای جهان ساخته شده است.
فیلم‌هایی که در این ژانر ساخته می‌شود به دلیل محدودیت‌های مکانی که باید در زندان باشد و محدودیت‌های شخصیتی که شامل زندانی و پلیس می‌شود باید بر پایه فیلمنامه‌ای قوی با داستانی فوق‌العاده جذاب ساخته شود. نمونه اعلای این ژانر را در فیلم ماندگار «رستگاری در شائوشنگ» دیده‌ایم و «مسیر سبز» و «پاپیون» نیز نمونه‌های موفق دیگری از این جنس سینما هستند.
یکی از مهم‌ترین ایراداتی که به «سرخپوست» می‌شود، ضعف‌های اساسی در شخصیت‌پردازی و روند داستان است. جاویدی که در فیلم قبلی‌اش «ملبورن» فیلمش را در یک آپارتمان خلوت و با دو بازیگر ساخته، این‌بار نیز همان فرمول را منتها کمی پخته‌تر دنبال می‌کند. هیچ‌کدام از شخصیت‌های اصلی «سرخپوست» به خوبی و درستی پردازش و تعریف نمی‌شوند، حتی با ورود خانم امدادگر و شروع داستانی شبه‌عاشقانه با جناب سرهنگ باز ضعف‌های فیلمنامه در داستان و روابط به وضوح به چشم می‌آید. فیلم رابطه‌هایی الکن و نصفه و نیمه از این دست زیاد دارد. همانطور که ما داستان عشق میان سرهنگ و امدادگر را درک و باور نمی‌کنیم، سر از تلاش‌های امدادگر برای نجات جان زندانی نیز در نمی‌آوریم.
جاویدی بدون پرداختن به موقعیت شخصیت‌ها، ناگهان یک دختر امدادگر را وارد فیلم می‌کند که حتی حاضر است برای نجات جان زندانی جان خودش را از دست بدهد و می‌خواهد از حربه جذابیت‌های زنانه به هدفش برسد، در حالی که مخاطب دلیل این تلاش‌ها را درک نمی‌کند. زندانی زن و بچه دارد و هرازچندگاهی چند نمای بدون خاصیت از آن‌ها نشان داده می‌شود، پس احتمال ماجرای عاشقانه میان زندانی و امدادگر منتفی است و اگر این تلاش‌ها بنا بر دلایل انسان‌دوستانه باشد که اصلاً عقلانی هم به نظر نمی‌رسد.
اگر بخواهیم از وارد کردن بدون دلیل واکس و قورباغه به فیلم و آن باد خوردن نقشه‌ها و جرقه زدن ذهن سرهنگ صرف‌نظر کنیم، تحول بدون پرداخت شخصیت‌ها در لحظه آخر پاشنه‌آشیل فیلم است و توی ذوق می‌زند. سرهنگی که در آخر می‌فهمد تمایلات عاطفی امدادگر به او یک نقشه بوده، ناگهان در پایان دوباره جوانه‌های عشق در دلش می‌روید و به خاطر همین عشق، زندانی را رها می‌کند تا برود، این یعنی باسمه‌ای‌ترین پایان‌بندی برای یک فیلم. سرهنگی که از ابتدای فیلم زندگی‌اش را در گرو پیدا کردن زندانی می‌داند، ناگهان چنان متحول می‌شود که تمام بدبختی‌هایش برای پیدا کردن زندانی را از یاد می‌برد و امدادگری که تا چند سکانس قبل به سرهنگ فحش و ناسزا می‌گفت، ناگهان در پایان عاشقانه به سمت سرهنگ برمی‌گردد و فیلم تمام می‌شود.
چنین پایان‌بندی ضعیفی را کمتر کسی باور می‌کند. کارگردان بیشتر از آنکه به دنبال به سرانجام رساندن قصه و شخصیت‌هایش باشد، می‌خواهد همه چیز را از سر خودش باز کند تا فیلم تمام شود. «سرخپوست» با تمام ضعف‌هایش می‌تواند آغازگر راهی برای اعتماد به نفس بیشتر فیلمسازانی باشد که به دنبال ساخت فیلم در این ژانر هستند، فقط به شرطی که فیلمنامه‌ای دقیق در دست داشته باشیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار