سرویس بین الملل جوان آنلاین: دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، اواخر ماه مارس بیانیهای منتشر کرد تا پایان کار داعش را اعلام کند. او در این بیانیه بدون اشاره به نقش قابل توجه دیگر طرفها از جمله ایران و روسیه در شکست داعش از آزادسازی تمام نواحی تحت کنترل داعش در سوریه و عراق گفت. هر چند که گروهی تحت عنوان داعش هنوز هم در افغانستان فعال است و حتی هستههای مخفی داعش در برخی مناطق عراق و سوریه فعال هستند، اما بیانیه ترامپ به معنای پایان دورهای تحت عنوان جنگ با داعش بود و شروع دوره جدیدی در منطقه که به عنوان دوره پساداعش شهرت پیدا کرده است. تا مدتی بحث بر سر این بود که دوره پساداعش به چه معناست و بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در این دوره چه طرح و نقشهای در نظر دارند تا اینکه امریکا کمی بیش از یک ماه بعد آن بیانیه ترامپ، فرمان اعزام ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به خلیج فارس را صادر کرد تا معلوم شود که دوره پساداعش دست کم برای ترامپ به معنای تمرکز بر ایران است، اما گرفتاری او در منطقه بیش از آن است که بتواند چنین تمرکزی داشته باشد.
ناکارآمدی در سوریه
بخشی از بیانیه ترامپ مربوط میشد به جنگ با داعش در سوریه و شکست آن در این کشور. با وجود ادعای پیروزی ترامپ بر داعش در سوریه، اما با مرور وقایع در این کشور باید گفت که او نه تنها در این ادعای پیروزی دیگر طرفهای پیروز را نادیده گرفته، بلکه سعی داشته تا به نحوی ناکارآمدی خود و دولتش را در سوریه بپوشاند. این ناکارآمدی بیش از هر چیز با این دو عامل شکل گرفت؛ نخست تغییر جهت از گروههای مسلح مختلف دولت سوریه به سمت اتحادی به نام اتحاد دموکراتیک خلق که نیروهای عمده آن متشکل از واحدهای مسلح کُرد به نام یگانهای مدافع خلق یا یپگ هستند، دوم تمرکز تمام بر این اتحاد به نحوی که رفته رفته مبدل به متحد استراتژیک امریکا در سوریه شد. به لحاظ عامل نخست، نتیجه این رویکرد در رانده شدن این گروهها از نواحی مختلف سوریه به سمت شمال این کشور و تمرکز آنها در استان ادلب همجوار با ترکیه بود. به لحاظ عامل دوم، توجه دولت ترامپ با وجود اینکه ادامه سیاست دولت ترامپ از سال ۲۰۱۴ به این سو بود، اما چنان شدتی پیدا کرد که باعث تحریک ترکیه شد و این تصور را برای آنکارا به وجود آورد که امریکا قصد ایجاد منطقهای مستقل یا دستکم خودمختار کردی در شرق رود فرات از خاک سوریه را دارد. این کابوسی برای آنکارا بود که در عمل محقق شده بود و نه تنها به دوری آنکارا از واشنگتن دامن زد، بلکه آمادگی تهاجم ترکیه به این منطقه در نوامبر ۲۰۱۸ را به دنبال داشت که دولت ترامپ به سختی توانست آنکارا را متقاعد به خودداری از تهاجم کند. دولت ترامپ با این دو عامل نه تنها نتوانست به هدف اصلی خود برای سرنگونی دولت سوریه حتی نزدیک شود بلکه وضعیتی بیثبات برای نزدیکترین متحد خود در این کشور به وجود آورده که نه میتواند طرفی از دولت سوریه ببندد و نه اطمینانی از عدم تهاجم آنکارا داشته باشد.
عراق در بین دو طرف
هنگامی که ترامپ در اوایل فوریه گفت که در عراق میمانیم تا ایران را زیر نظر داشته باشیم، واکنش مقامات و شخصیتهای عراقی را برانگیخت؛ چراکه این حرف او از نظر آنها فقط تهدیدی علیه ایران نبود بلکه بیش از این، به معنای نقض صریح حاکمیت عراق بود. برهم صالح، رئیسجمهور عراق، سریعاً در مصاحبهای با شبکه تلویزیونی سیبیاس گفت که «دولت امریکا برای زیر نظر گرفتن ایران اجازهای نگرفته و باید در این مورد به دولت عراق توضیح دهد» و نمایندگان مجلس عراق در همین ماه فوریه لایحهای را زنده کردند که در ماه ژانویه مطرح شده بود. این لایحه مربوط میشد به خاتمه دادن به حضور نظامی امریکا در عراق که به واسطه سخنان ترامپ هواداران بیشتری در مجلس و برای تصویب آن پیدا کرد و در دست بررسی است. به این ترتیب، عراق در دوره پساداعش و رویکرد فشار حداکثری ترامپ بر ایران، مبدل به عرصهای برای دو طرف شده، اما طرح دوباره این لایحه نشان داد که ترامپ نمیتواند در این رویکرد چندان هم روی عراق حساب کند. هر چند که دولت عراق در این بینابین سعی میکند تا به قول معروف از رئالپلیتیک تبعیت کند تا عراق را از هزینههای یک رویارویی احتمالی بین ایران و امریکا دور نگه دارد، اما باید گفت: تعامل نزدیک ایران با گروههای مختلف طایفهای، سیاسی و اجتماعی عراق و نفرت قدیمی عراقیها از اشغالگری امریکا در این رویارویی تعیینکنندهتر از هر چیزی است. تظاهرات هواداران مقتدی صدر در کربلا و سخنان خطیب نماز جمعه نجف اشرف در روز جمعه ۲۴ ماه مینمونههایی از این موضوع هستند. سیدصدرالدین القبانچی در خطبههای نماز جمعه گفت: «عراق دیگر محلی برای بازگشت اشغالگران امریکایی یا تعدی به ایران از طریق خاک این کشور نخواهد بود.» طرفداران مقتدی صدر ساعاتی بعد از این سخنان به خیابانهای کربلا و بغداد آمدند تا در بیانیه خود فریاد نه به جنگ سر بکشند، جنگی که به گفته این بیانیه سعی میشود از سوی «رژیم صهیونیستی و کاسبان جنگ» به منطقه تحمیل شود؛
و در نهایت ایران
ضلع سوم ایران محور اصلی تحرک امریکا در دوره پساداعش است. هر چند که بهانه ترامپ در انجام این تحرک قرارداد هستهای و رسیدن به توافقی جدید به جای برجام است، اما باید گفت که او اهدافی بسیار فراتر از صرف یک توافق هستهای جدید را در نظر دارد. به طور خلاصه، ترامپ با توافق جدید ایران بیشتر به دنبال بازسازی ترتیب امنیتی جدید منطقهای در دوره پساداعش است که از سویی امنیت منطقهای رژیم صهیونیستی تأمین شود و از سوی دیگر، منافع بلندمدت امریکا با بستن دست و پای ایران تضمین شود. مدتی است که مشاور ارشد و دامادش، جرد کوشنر، به دنبال فروش معاملهای به منطقه به نام معامله قرن است که حتی ایده دو دولت اسرائیلی- فلسطینی نیز در آن کنار گذاشته میشود و هر گونه حقوق سرزمینی از فلسطینیها گرفته خواهد شد. انجام این معامله بدون بستن دست و پای ایران ممکن نیست و به این جهت است که ترامپ متمرکز بر فشار حداکثری شده و گمان میبرد با لشکرکشی به منطقه یا فرستادن پیغام و پسغام میتواند به هدف خود برسد. گذشته از اینکه پاسخ مثبت ایران به او از همان ابتدای امر هم غیرممکن بود، دو ضلع دیگر منطقهای ابزاری به ایران میدهد تا ترامپ نتواند تهدیدهای خود را به فراتر از حد حرف بکشاند. تثبیت نظام سوریه و وجود نیرویی قابل توجه در عراق علیه اشغالگری بیش از یک دههونیم عراق ابزار کافی به ایران میدهد تا ترامپ را در یک مثلث منطقهای گرفتار کند که نتواند حتی به فکر عملی کردن تهدیدهای خود بیفتد. مسئله قابل توجه این است که مثلث منطقهای واقعیت موجود میدانی است که مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی امریکا با توجه به این واقعیت هشدارهای خود را به دولت ترامپ میدهند و حتی ست مولتون، نماینده دموکرات در مجلس نمایندگان و نامزد انتخابات ریاستجمهوری امریکا، مثال خلیج تونکین و لغزیدن امریکا به جنگی شبیه به جنگ ویتنام را مثال میزند که امریکا با یک درگیری ساده در این خلیج درگیر آن جنگ شد. به هر صورت، واقعیت منطقهای به نحوی است که اضلاع مثلث این منطقه گزینههای عملی ترامپ برای عمل به تهدیدهایش را بسیار محدودتر از آن کرده که بتواند از انجام آن نتیجهای به دست بیاورد.