سرويس سیاسی جوان آنلاين: نزدیک یک ماه فضای تبلیغاتی امریکا و تهدید به حمله نظامی و اقدامات جنجالی ملازم با آن، مانند ادعای اعزام ناوگروه آبراهام لینکلن به خلیج فارس، فضای بسیار سنگینی را ایجاد کرد، به نحوی که در داخل ایران بعضیها باورشان شد که واقعاً در آستانه جنگ قرار داریم و به زودی شاهد رفتاری تهاجمی- نظامی از سوی امریکا، همانگونه که در افغانستان، عراق و لیبی اتفاق افتاد، خواهیم بودیم. همچنین کسانی هم که تهدیدات امریکا را واقعاً جدی نگرفتند، کوشیدند آن را برجسته کنند و از فضای موجود به سود اهداف سیاسی خود بهره ببرند و بدینسان عملاً به تبلیغات جنگی امریکا علیه ایران یاری رسانیدند. این در حالی است که بعضی از مطلعین خبره در این حوزه، از جمله در خود امریکا، تبلیغات جنگی دولت ترامپ را غیرواقعبینانه و غیرقابل تحقق و صرفاً جنگ روانی میدانند.
یکی از مهمترین واکنشها به تبلیغات جنگی دولت ترامپ علیه ایران به «چاک هیگل» تعلق دارد. هیگل از سناتورهای سرشناس حزب جمهوریخواه بود که اکنون بازنشسته شده است. او از مخالفان اصلی سیاستهای نظامیگرایانه «جرج واکر بوش» بود و در عصیانی که در اواخر دولت بوش در کنگره علیه این سیاستها پدید آمد، مهمترین شخصیت معترض از حزب جمهوریخواه بود. در حزب دموکرات دو چهره شاخص «سناتور اوباما و خانم نانسی پلوسی» بودند. خانم پلوسی هم اکنون رئیس مجلس نمایندگان است، به همین دلیل بعدها در دولت اوباما، چاک هیگل مدتی وزیر دفاع امریکا شد ولی به خاطر رویکردهایی که علیه اسرائیل و برای کاهش بودجه نظامی داشت، او را حذف کردند، یعنی به خاطر فشارهای زیاد که بخش عمده این فشارها از جانب باند نتانیاهو و متحدین او در داخل امریکا بود، مجبور به استعفا شد.
نگاهی به الگوی تهدید امریکا علیه ایران
برخی نیروهای سیاسی منطقه، به طور اخص مافیای اسرائیل و باند نتانیاهو و نیروهایی در ابوظبی و عربستان سعودی و سایر کانونهای ضد ایرانی، سعی در استفاده از این ماجرا داشتند تا شاید بتوانند این جنگ تبلیغاتی را به جنگ واقعی بدل کنند. آنان تصور کردند فرصتی طلایی پدید آمده است و میتوانند با ایجاد بعضی حوادث ناخواسته درگیری ایجاد کنند و امریکا را بدون تصویب کنگره و حتی بدون تصویب رئیسجمهور در وضعیت جنگی با ایران قرار دهند. در این فضای سنگین، سخنان سهشنبه ۲۴ اردیبهشتماه ۱۳۹۸ رهبر انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام، نقطه عطفی در افول این تبلیغات جنگطلبانه بود. روز بعد، چهارشنبه، ترامپ در توئیتر خود تلویحاً به تبلیغاتی بودن این جنگ روانی اذعان کرد. توئیت فوق آغاز عقبنشینی بود که روزهای پنجشنبه و جمعه کاملاً بارز شد، به عبارت دیگر، پس از سخنان رهبر انقلاب اسلامی از روز چهارشنبه موج تبلیغات جنگی علیه ایران به سرعت افول کرد تا بدانجا که روز جمعه وال استریت ژورنال در گزارش خود از پایان دوران دو هفتهای تبلیغات جنگی علیه ایران سخن گفت.
همچنین رهبر انقلاب اسلامی در سخنان سهشنبه خود به مقایسه سیاستهای امریکا در این ۴۰ ساله اخیر با وضع فعلی پرداختند. زمان پیروزی انقلاب، یعنی سال ۱۹۷۹، اوج جنگ سرد و اوج اقتدار امریکا بهشمار میرود. ایران یعنی حکومت محمدرضا شاه، پایگاه بسیار مهم امریکا در منطقه بود و یکی از متحدین اصلی و استراتژیک امریکا بهشمار میرفت. حفظ این پایگاه بزرگ منطقهای برای امریکا اهمیت خیلی زیادی داشت ولی همانطور که رهبر انقلاب اسلامی فرمودند، آنها در قبال انقلاب ایران، برای حفظ رژیم شاه و این پایگاه مهم جرئت نکردند که دخالت نظامی کنند.
در دوران ۴۰ ساله پس از انقلاب، امریکا به کارهایی از این نوع علیه انقلاب ایران دست زد ولی حتی در اوج بحران روابط ایران و امریکا که همان ماجرای لانه جاسوسی است، طرح دخالت نظامی را اجرا نکرد، حداکثر در حد همان ماجرای طبس که طرحی بسیار محدود برای فراری دادن اعضای زندانی شده سفارت امریکا در ایران بود که با آن وضع شکست خورد.
بهرغم تلاشهای امریکا برای سرکوب امواج انقلاب اسلامی، حتی در دوران جنگ هشت ساله صدام علیه ایران نیز امریکا جرئت نکرد مستقیماً وارد عمل شود. هر چند ما امروزه اسناد زیادی داریم که نقش نیابتی صدام را ثابت میکند، یعنی همان تعبیر «جنگ نیابتی» که خود امریکاییها بهکار میبرند، در مورد صدام هم مصداق پیدا میکند و جنگ صدام را جنگ نیابتی بهطور عمده امریکا و بریتانیا علیه ایران نشان میدهد. در دوران جنگ هر زمان که میدیدند ایران در موضع برتری نظامی قرار دارد و جنگ بهسمت پیروزی ایران میرود، رژیم صدام را بهشدت تقویت میکردند تا ایران به پیروزی نرسد و در مقابل جنایات وحشتناک جنگی، بهخصوص جنایات شیمیایی رژیم صدام، سکوت کامل تبلیغاتی میکردند. این وضعیت امریکا در دوران جنگ تحمیلی بود که باز در همان دوران هم مداخله نظامی مستقیم برای ساقط کردن نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران را قابل تحقق نمیدانستند و به این کار دست نزدند.
از حادثه ۱۱ سپتامبر تا حمله به سوریه
سپس دوران پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که دوران هشت ساله زمامداری جرج بوش و دیک چنی، معاون رئیسجمهور است، آغاز میشود. میدانیم که دیک چنی تا به امروز پیوندهای بسیار عمیق و گستردهای با مافیای نظامیگرایی دارد که در فروش تجهیزات جنگی به کشورهای عربی از طریق برجسته کردن تهدید ایران و مداخلات مافیایی و غیرقانونی ذینفع است. این آقای دیک چنی شهره است. در دوران زمامداری این دو نفر، یعنی جرج بوش پسر و دیک چنی، حادثه مهمی، چون ۱۱سپتامبر رخ داد که مستمسکی برای سیاست نظامیگرایانه آنان شد تا حدی که شخصیتهای برجسته امریکایی، چون «گور ویدال» آن را ساخته باند بوش و دیک چنی اعلام کردند که نتیجه آن تهاجم نظامی به افغانستان و عراق شد. در این دوران بسیار پرالتهاب و خطرناک نیز گزینه حمله نظامی به ایران برای امریکا مطرح بود ولی هیچگاه آن را کارآمد ندانستند، چون وضع ایران هم از نظر جمعیت، هم از نظر موقعیت استراتژیک و هم از نظر جایگاه مهمی که جنبشهای ملهم از انقلاب اسلامی ایران در سراسر منطقه دارند و میتوانند موجی بزرگ در بخش مهمی از جهان ایجاد کنند، بههیچوجه قابل مقایسه با وضع رژیم صدام در عراق نبود.
دوران جرج واکر بوش به بحران بزرگ اقتصادی امریکا منتهی شد و از درون این بحران جنبش ضدجنگ پدید آمد و چهرههای شاخص آن در حزب جمهوریخواه، سناتور چاک هیگل و در حزب دموکرات، سناتور اوباما بودند. این جنبش سبب شد اوباما در انتخابات ریاستجمهوری به پیروزی برسد و جرج بوش ۳۷ روز پیش از انتقال قدرت به اوباما توافق مشهور به بوش- مالکی را امضا کند که متضمن خروج نیروهای نظامی امریکا از عراق بود. این توافق تا دسامبر ۲۰۱۱ در دولت اوباما تحقق یافت و اوباما خروج نیروهای امریکایی از عراق را جشن گرفت و سخنرانی معروف خود را در آکادمی نظامی وست پوینت بیان کرد و پایان دوران ماجراجویی نظامی را در سیاست خارجی امریکا نوید داد.
بهعبارت دیگر، از اواخر دوران جرج بوش فضای داخلی امریکا بهسمتی رفت که امکان در پیشگرفتن سیاستهای نظامیگرایانه و جنگطلبانه شبیه دوران جرج بوش را واقعاً و عملاً منتفی کرد، هم برای امثال اوباما و هم ترامپ که او هم مانند اوباما بر بنیاد همین شعارهای ضدجنگ به قدرت رسید. در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ امریکا هم شاهد بودیم که چگونه و با چه شعارهایی ترامپ توانست آرا را به سمت خود جلب کند. او مکرر از هزینه ۶ یا ۷ تریلیون دلاری جنگهای امریکا در خاورمیانه از زمان حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ گفت: ولی هیچوقت به این نکته اشاره نکرد که این چند تریلیون دلار نه تنها به جیب مردم منطقه نرفته است بلکه به جیب پیمانکاران دولت امریکا بهویژه پیمانکاران پنتاگون رفته است و این یعنی غارت مردم امریکا.
زمانیکه ترامپ بر اساس این شعارها بهقدرت رسید، خیلی روشن است که اگر بخواهد در انتخابات ۲۰۲۰ مجدداً آرا را بهدست بیاورد و مجدداً رئیسجمهور شود، احتمال آن هست که نتواند از شعارهای ضدجنگطلبی و مداخله نظامی در خاورمیانه تخطی کند، هر چند ترامپ افرادی مانند بولتون را برگزید تا سیاستهای تهدیدآمیز و ارعابآمیز را علیه ایران بهکار برند، ولی بهنظر میرسد نیت بولتون و ترامپ یکسان نیست، یعنی ترامپ در پی ارعاب برای تسلیم کردن ایران است ولی بولتون بهدنبال همدستی با افرادی مثل نتانیاهو و بعضی کانونهای ضد ایرانی منطقه در عربستان سعودی، امارات و... است تا به شکلی ماجرا را به جنگ واقعی تبدیل و جنگ جدیدی در خاورمیانه ایجاد کند که البته جنگ بسیار عظیم و مهلکی خواهد بود.
سیاستهای رهبر انقلاب اسلامی در جنگ داخلی سوریه- که طبق اعتراف برژینسکی در اواخر عمرش با تحریکات سعودی و امارات و شرکایشان ایجاد شد- تمامیت و ثبات سوریه و سراسر خاورمیانه را حفظ کرد و پیروزی بزرگ منطقهای ایران را سبب شد. این سیاست ایران بود که پس از حوادث اوت- سپتامبر ۲۰۱۳ مشارکت فعال روسیه را در سوریه سبب شد و روسیه را ترغیب به ایفای نقش فعال در حفظ دولت قانونی سوریه کرد و سخنان سهشنبه رهبر انقلاب اسلامی، نقطه عطفی در این تحولات است. اگر عوامل جدید و پیشبینی نشده وارد نشود، بهنظر میرسد تهدیدهای نظامی و تبلیغات جنگی علیه ایران با سربلندی ایران به پایان رسیده است، البته باید تأکید کرد که تحرکات و شیطنتها به پایان نرسیده است و بهشکلهای دیگر همچنان ادامه خواهد یافت.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرتآیتاللهالعظمی خامنهای