سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: موضوع داستان کتاب «یک فصل در کوبیسم» به قلم اعظم عبداللهیان در نگاه اول، کلیشهای به نظر میآید؛ دختری معصوم که برای درسخواندن از شهرستان راهی شهر میشود و در آخر مورد سوءاستفاده قرار میگیرد، اما نوع پرداخت نویسنده به گونهای است که چنین حسی به مخاطب دست نمیدهد یا حداقل ذهن را به کلیشهای بودن تحریک نمیکند و چهبسا پرداختن به موضوعهای تکراری، اما با نگاهی تازه و نو بسیار سختتر است.
نویسنده در اپیزود ابتدایی داستان گویا اصل ماجرا را برای ما توضیح میدهد؛ دختری تنها در شهری غریب با پیشامدهای دلهرهآور که سرانجام میتواند از پایان تلخ و هولناک آن جان سالم به در ببرد. این شروع طوفانی چنان جذاب به تحریر درآورده شده که ما را به خواندن ادامه داستان وا میدارد.
قلم توانای نویسنده، لحظات داستان را چنان هنرمندانه توصیف میکند که گویی شما هم در تمام لحظهها کنار شخصیت اصلی داستان حضور دارید. وقتی از لحظههای اضطراب و پرتنش میگوید شما هم به خود میلرزید یا زمانیکه یاد خاطرههای کودکیاش میکند و از آقابزرگ میگوید، انگار که اشک در گوشه چشمهایتان حلقه میزند، درست مثل خود بهار. در توصیفهایی که از گذشته ارائه میدهد به خصوص از آقابزرگ، چنان روح مثبتی جریان دارد که بسیار دلنشین است و با خود میگوییدای کاش از این آقابزرگها نصیب شما هم میشد.
در کنار تمام جذابیتهای قلمی و مضمونی داستان، مبحث شخصیتها جای کار بیشتری داشت. درواقع بهنظر نگارنده چنانکه باید و شاید شخصیتپردازی انجام نشده بود؛ یعنی ما به جز شخصیت اصلی داستان ـ. بهارـ با یکسری تیپ شخصیتی مواجه هستیم. در واقع نویسنده به تعاریف یکخطی از شخصیتهایش بسنده میکند که ما را در شناخت شخصیت، گنگ میسازد. البته بهجهت کوتاهبودن داستان میتوانیم در مورد شخصیتهای فرعی تا حدودی با این قضیه کنار بیاییم، اما حداقل در مورد شخصیت مقابل بهار یعنی کیوان، این توجیه قابل قبول نیست. کیوان ناگهان در میانه داستان ظاهر میشود؛ شخصیتی مرموز و گنگ که تا آخر همانطور باقی میماند و ما جز اینکه کیوان یک نمایشگاه دارد و شاید علاقهای هم به بهار داشته باشد، هیچچیز از او نمیدانیم. گویی که شخصیتهای داستان مانند پازلی هستند که نویسنده تنها چند تکه را برای ما رو میکند و تکمیل آنها را بر عهده خودمان میگذارد. نویسنده، راوی سومشخص یا دانای کل را برای رمانش انتخاب کرده و با این انتخاب خوب توانسته فضاسازی مناسبی ایجاد کند و مخاطب را کاملاً در شرایط شخصیتها قرار دهد. این فضاها چنان خوب بازسازی شده که گویی همه را به چشم میبینیم؛ از خرابه کنار خانه حسنی و انتخاب سگ گرفته تا شکل و شمایل خانه انیسخانم.
از طرفی شرایط این روزهای تهران را بهخوبی بیان میکند و در میان قصه، اعتراض خود را به وضعیت نابههنجار بعضی زنان سرپرست خانوار ابراز میکند. همیشه و هرجا از بدبودن خریدوفروش در مترو و آلودگیهای صوتی حاصل از آن شنیده بودیم، شاید این اولین باری باشد که کسی از سختبودن و نیاز به جرئت و جسارت داشتن در اینکار صحبت میکند. این هم یکی از همان نگاههای تازه نویسنده است. در هر حال ما در رمان «یکفصل در کوبیسم» با قلمی روان و توصیفهایی جذاب و ماجرایی جالب مواجهیم با گرههایی ظریف به یکی از داستانهای عاشقانه نظامی که همه در کنار هم داستانی خواندنی را پیش روی ما قرار میدهد که میتواند یک پیشنهاد خوب برای عصرهای زیبای بهاری باشد.