سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: گاهی انسان از اینکه میبیند نعمتی یا سودی به دیگری رسیده، ناراحت میشود و دوست ندارد، اما به روی خود نمیآورد و هیچگونه کاری انجام نمیدهد. این حالت در اسلام بخشیده شده و برای شخص گناهی ندارد. پیامبر فرمودند: اذا حسد فلا تبغ: زمانی که حسادت کردی ظلم (اقدام به کاری علیه محسود) نکن. گاهی حسود میخواهد محسود را نبیند. چون با دیدنش رنج میبرد. هرچند نمیخواهد به او آسیبی برسد یا نعمت از او سلب شود، اما دیدن محسود آرامش را از او میگیرد. این نوع حسادت نیز به نظر نمیرسد مخرب باشد. گاهی نیز از این که محسود ناراحت است یا به او ضرری رسیده یا در کاری ناموفق بوده خوشحال میشود. در هر حال یک آدم حسود بهشت دیگران را برای خود دوزخ میکند.
از ایثار و غبطه تا بخل و حسد
برای انسان در مقابل برتری دیگران یا نفع رسیدن به دیگران چندین حالت متصور است. اول اینکه انسان از نفع خود میگذرد و آن را به دیگری میدهد، در حالی که خودش به آن نیاز دارد. این حالت را ایثار میگویند که خود مراتبی دارد و بالاترین مرتبه آن ایثار جان است. این رفتار از بالاترین مکارم اخلاق است.
دوم اینکه انسان از آن نفع یا نعمتی که دارد دیگران را هم سهیم میکند. یعنی هم خود او استفاده میکند و هم به دیگران میدهد و خیر آنها را هم میخواهد. این حالت را انفاق گویند که این هم باز مراتبی دارد. انفاق از ارزشهای اخلاقی دین مبین اسلام شمرده میشود.
سوم اینکه انسان دارای برتری یا نفعی که دیگران دارند نیست، اما میخواهد مثل دیگران آن برتری را داشته باشد، بدون اینکه از بقیه ساقط شود. این حالت رفتاری را غبطه میگویند که این هم از ارزشهای اخلاقی بوده و از صفات مؤمنان شمرده شده است. امام صادق (ع) در این باره میفرمایند: «مؤمن بر نعمتهای دیگران غبطه میخورد، اما حسودی نمیکند در حالی که منافق بر آنها حسودی میکند ولی غبطه نمیخورد.»
چهارم اینکه انسان برتری یا نفعی داشته باشد و نخواهد کسی را شریک خود سازد. یعنی نعمتی را که خدا به او داده، برای خود میداند و حاضر نیست به دیگری چیزی عطا کند. چنین شخصی را بخیل میدانند. بخل ننگی است که انسان دچار آن میشود و از بالاترین رذایل اخلاقی است. کسی که بخیل است همیشه از مردم دور است و کسی که از مردم دور باشد، از خداوند هم دور است و در نتیجه کسی که از خدا دور باشد، از بهشت نیز دور خواهد بود.
پنجم اینکه انسان نمیتواند برتری و نفعی که دیگران دارند را تحمل کند. هر چند خودش هم آن برتری و نعمت را داشته باشد. این حالت را حسادت و فرد مبتلای به آن را حسود میخوانند. حسود چشم دیدن برتری دیگران را ندارد و نمیخواهد به دیگران چیزی برسد. بدترین حالت از حالتهای گذشته حسادت است. چون حسود حاضر است هر کاری کند که محسود آن نفع آن برتری آن نعمت را نداشته باشد. حاضر است خودش هم از آن نعمت و نفع بهرهمند نشود یا اگر برتری دارد حاضر است آن را از دست بدهد، فقط شخص محسود به آن برتری نرسد و به هر دری برای رسیدن به هدفش میزند.
از حسد تا غیبت و آسیبرسانی
گاهی انسان حسادتش را با چهرهاش نشان میدهد. وقتی از محسود سخنی گفته میشود، دوست ندارد آن را تحمل کند و میخواهد هرچه سریع بحث را عوض کند یا بالاتر منکر آن برتری میشود و خدشه بر برتری محسود وارد میسازد. حتی گاهی زبان به غیبت میگشاید و محسود را بدگویی میکند تا او را از چشم دیگران بیندازد. گاهی هم فراتر حرکت میکند و برای اینکه محسود را نزد همگان بدنام کند و برتری او را زایل، به بهتان دست میزند و آنچه را که محسود انجام نداده، بر او میبندد تا این گونه حسادتش را به او نشان دهد.
مرحوم «نراقی» در «معراجالسعاده» در این زمینه میگوید: «هر گاه حسد آدمی را به افعال و گفتار ناپسند وادار کند تا زبان به غیبت و بدگویی بگشاید و... گناه کرده، همچنین اگر از اظهار و ابراز آن خویشتنداری کند و از رفتار و گفتاری که دلالت بر حسد کند پرهیز کند، اما در باطن زوال نعمت محسود را طالب و به درد و رنج او راغب باشد و از این نظر احساس ناراحتی نکند و بر خود خشمگین نباشد باز گناه کرده است». گاهی حسود از این هم راضی نمیشود و برای از بین بردن برتری محسود دست به کارهایی میزند که عاقبت خوبی ندارد و آن زمانی است که حسادت او به اوج خود برسد و بخواهد به او آسیب برساند.
از حسد تا رانده شدن از درگاه خداوند
اولین موجودی که حسادت کرد، شیطان بود. آن زمان که خداوند آدم ابوالبشر را خلق کرد، به ملائکه دستور داد تا سجده کنند. همه ملائکه سجده کردند و فرمان خداوند را انجام دادند، اما ابلیس نافرمانی کرد و نپذیرفت که بر آدم سجده کند. چرا؟ مگر فرمان خدا نبود؟ مگر ابلیس سالها فرمان خدا را انجام نمیداد؟ حال چه شده که این بار نمیخواهد پیروی کند؟ اتفاقاً آنقدر قشنگ خدا را عبادت میکرد که ملائکه به حال او غبطه میخوردند، اما این بار نافرمانی میکند، علتش چیست؟ حسادت! به خاطر حسادت، شیطان نتوانست برتری آدم بر خود را ببیند. پس آنقدر به او حسادت کرد که حاضر شد از درگاه خداوند رانده شود، اما آدم را بر خود برتر نداند. حسادت از جمله گناهان کلیدی است که انسان با انجام دادنش به ناچار دچار گناهان دیگری نیز میشود. چون حسود دست به هر کاری میزند تا برتری را از محسود بگیرد. پس برای رسیدن به هدفش دروغ میگوید، غیبت میکند، تهمت میزند، دشمنی میکند، ظلم میکند و...
انسان حسود حتی در صورت شدت حسادت دچار قتل هم میشود. اولین قتلی که در زمین اتفاق افتاد به خاطر همین حسادت بود. مگر دنیا چه ارزشی دارد که انسان حاضر میشود برای اهدافش برادر خود را از بین ببرد؟ مگر مطلوب حسود چیست که برای به دست آوردن آن اینگونه میجنگد؟ آیا چیزی جز هوای نفس و خواستهای نفسانی است؟ این نفس است که انسان را اسیر میکند و نمیگذارد به هدف حقیقی خلقتش که همان قرب الهی است، برسد. حسادت از بزرگترین رذایل اخلاقی است که نفس انسان را در حصار قرار میدهد و قدرت پرواز به سوی خداوند را از انسان میگیرد.
از حسد تا سلب آرامش خودمان
حسود در درون خود میسوزد. بارها این ضربالمثل را شنیدهاید که «حسود، هرگز نیاسود» یعنی شخص حسود آرامش ندارد و نفعی از این کار نمیبرد. این ضربالمثل از این روایت امیرالمؤمنین علی (ع) گرفته شده که فرمودند: «الحسود لایسود»: یعنی شخص حسود هرگز به سروری نمیرسد چراکه حسود میخواهد برتری از دیگری گرفته شود و خودش برتر و سرور باشد، اما حسود هیچگاه به این هدفش نخواهد رسید. شاید بتواند دیگری را آزار دهد و به او صدمهای وارد سازد، اما خودش به جایی نمیرسد و جز شکنجه و خودخوری چیزی نصیبش نمیشود. شخص حسود باید بداند با خاموش کردن چراغ دیگری چراغ خودش روشن و نورانی نمیشود. فقط با این کارش مردم از رذایل اخلاقی او باخبر میشوند. چرا باید از خوش بودن دیگری رنج بکشیم؟ چرا باید از نعمتی که خدا به دیگری داده ناراحت باشیم؟ بیاییم دیدگاه خود را تغییر دهیم و جانهای خود را تطهیر کنیم و در مسیر بندگی خداوند قرار بگیریم. اگر میبینیم خداوند به شخصی نعمت و برتری داده، ما نباید نسبت به آن ناراحت شویم. چون خداوند حکیم است و ظرفیتها را میبیند و بر اساس آن عطا میفرماید.
مطمئن باشیم با برتری دیگری ما امتحان میشویم، خداوند میخواهد واکنش ما را در مقابل نعمتی که به دیگری داده ببیند، که آیا با اینکه دیگری برتر است و صاحب فضیلت، من بر ایمان خود پایدارم؟ من با برتری دیگری اعتمادم را نسبت به خدا از دست نمیدهم؟ اینکه رفیقم در حال پیشرفت است، من از مسیر بندگی الهی خارج نمیشوم؟ همه اینها امتحان الهی است. خوش به حال کسی که از این امتحان پیروز و سرافراز بیرون بیاید چراکه همین باعث رشد و پیشرفت او میشود.