کد خبر: 956984
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۷
گفت‌وگوی «جوان» با خانواده شهید مدافع حرم لشکر زینبیون ابرار حسین
صبوری و آرامش مادر شهید در حالی که چند روز از خاکسپاری فرزندش می‌گذرد، برایم عجیب است. نمونه‌اش را در منش و رفتار مادران شهدای دفاع مقدس ایرانی زیاد دیده بودم، اما حقیقت این است که زمان زیادی از جنگ تحمیلی و دفاع مقدس گذشته، اما شهادت ابرارحسین و تشییع و خاکسپاری‌اش همین چند روز پیش بود
صغری خیل فرهنگ
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: تشییع پیکر مطهر شهید «ابرار حسین» از شهدای لشکر زینبیون بهانه‌ای شد تا در ماه مبارک رمضان راهی قم شویم. شهید ابرارحسین یکی از ده‌ها شهید لشکر زینبیون است که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) نوروز ۹۸ به یاران شهیدش پیوست. مطلب پیش رو حاصل همکلامی ما با مادر شهید ابرار حسین است. در اینجا لازم می‌دانیم از مترجم زینبیون که ما را در این مصاحبه همراهی کرد تشکر کنیم. مساعدت‌های ایشان باعث این گفت‌وگو‌ها شد.

شهدای روستا

تشییع و خاکسپاری شهید «ابرار حسین» چند روز قبل از دیدار ما با خانواده شهید انجام گرفته است. وارد اتاقی می‌شوم که خانواده شهید در انتظارمان نشسته‌اند. به خاطر نداشتن اشتراکات زبانی با عرض سلام و ارادت خدمتشان منتظر آمدن مترجم می‌شوم. با آمدن مترجم و توضیحی اندک در مورد علت حضورمان، مادر شهید بی‌هیچ معطلی کلامش را آغاز می‌کند: «من ۴۰ سال دارم و مادر هفت فرزند هستم؛ پنج پسر و دو دختر. پسرم شهید ابرار حسین فرزند چهارم خانواده بود که راه خودش را انتخاب کرد و مدافع حرم شد. ما اهل یکی از روستا‌های پاکستان هستیم. روستای ما شهدای زیادی را در راه دفاع از اسلام و مبارزه با تروریست‌های وهابی تقدیم کرده است. شهدایی که الگوی امروز جوانان روستا و شهدای مدافع حرمش شده‌اند. ابرار حسین هم به این شهدا اقتدا کرد و از همین‌ها الگو گرفت و قدم در مسیر این شهدا گذاشت.»

صبوری...

صبوری و آرامش مادر شهید در حالی که چند روز از خاکسپاری فرزندش می‌گذرد، برایم عجیب است. نمونه‌اش را در منش و رفتار مادران شهدای دفاع مقدس ایرانی زیاد دیده بودم، اما حقیقت این است که زمان زیادی از جنگ تحمیلی و دفاع مقدس گذشته، اما شهادت ابرارحسین و تشییع و خاکسپاری‌اش همین چند روز پیش بود.
از مادر شهید می‌پرسم: نگران فرزندتان نبودید! اینکه عزم جهاد کرد و راهی جبهه جنگ شد. چطور راضی شدید که مدافع حرم شود و دور از شهر و کشورش به جهاد برود؟ مادر به مترجم نگاه می‌کند، گویی خودش هم متوجه سؤال شده باشد، اما منتظر می‌ماند تا مترجم برایش کامل ترجمه کند. با لبخندی بر لب و صبری زینب‌گونه پاسخ می‌دهد: «من خودم اذن جهاد را به فرزندم ابرار دادم. به او گفته بودم که شیرم را حلالش کرده‌ام تا مدافع حرم بی‌بی‌زینب (س) شود. من راضی بودم. نامزد ابرار هم به این تصمیم رضا بود.»

دانه‌های تسبیح

در میان واگویه‌های مادر شهید توجهم به دانه‌های تسبیحی معطوف می‌شود که یکی پس از دیگری از میان انگشتان دستانش عبور می‌کند تا شاید تمرکز بیشتری برای گفت‌وگو با ما داشته باشد. مادرانه‌هایش را اینگونه ادامه می‌دهد: پسرم ابرار عاشق اهل‌بیت (ع) بود. نمی‌دانم شاید کمتر کسی متوجه این صحبت من بشود یا آن را باور کند، اما سال‌ها قبل از جنگ سوریه و اتفاقات جبهه مقاومت، ابرار به من گفت که مادر من سال‌ها بعد مدافع حرم می‌شوم، راستش را بخواهید نمی‌دانم خواب دیده بود یا چه، اما این را به من گفت. من هم آن زمان به شوخی گفتم: ابرارجان اگر بروی تو را با تیر می‌زنند. گفت: مادر اگر من آن‌ها را نزدم، آن‌ها من را بزنند! به خودش اطمینان داشت.

وقایع شام

از مادر می‌پرسم: شهید چطور متوجه بحث سوریه و اتفاقات آنجا شد؟ می‌گوید: پسرم در پاکستان دیپلمش را گرفت و مشغول کار و زندگی‌اش بود که از طریق دوستانش در جریان اتفاقات و حوادث سوریه و عراق قرارگرفت. اما آنچه باعث شد تا ابرارعزمش را جزم کند و راهی شود، حضور برادرم در سوریه و مجروحیت ایشان بود. اما او تنها مدافع حرم روستایمان نبود، از بستگان هم در منطقه حاضر بودند.»

غیرت دینی

می‌پرسم: چه چیزی باعث می‌شود تا جوانانی همچون ابرار حسین داوطلبانه راهی سوریه و جهاد شوند؟! می‌گوید: به جرئت می‌توان گفت که یکی از برترین شاخصه‌های اخلاقی بچه‌های لشکر زینبیون همان غیرت و تعصب دینی‌شان است. ویژگی مشترکی که آن‌ها را از پاکستان تا سوریه می‌کشاند. ارادت بچه‌ها به اهل‌بیت (ع) عامل دیگر این حضور است. ابرار به من می‌گفت: مادر من می‌روم و می‌جنگم و ان‌شاءالله شهید می‌شوم. من با اطمینان قلبی به او می‌گفتم: تو به قربان اهل‌بیت (ع) شوی. تو به فدای حضرت زینب (س) شوی ان‌شاءالله.
وقتی زندگی تا شهادت این شهدا را مرور می‌کنم به نکات قابل توجهی از زندگی‌شان می‌رسم که هر کدامشان برای خود قابل توجه و تأمل است. راستش را بخواهید نمی‌توانید بین‌شان یکی را انتخاب کنید. هر کدامشان فصل جدیدی از دلاوری و حماسه‌آفرینی در دفاع از حریم آل‌الله را در مقابل دیدگانت باز می‌کنند.

نماز شهادت

مادر شهید با صلابت خاصی برایمان حرف می‌زند، از شنیدن خبر شهادت دردانه‌اش می‌گوید: از طریق یکی از دوستان متوجه شهادت ابرار شدیم. وقتی هم که خبر شهادتش را به من اطلاع دادند با صبری زینبی با آن مواجه شدم. ابتدا وضو گرفته و دو رکعت نماز شکر خواندم و از خدا برای اینکه فرزندم در این راه قدم گذاشته و شهید مدافع حرم شده قدردانی کردم. پسرم بعد از دو سال حضور و مجاهدت در سوریه، در چهارمین روز از فروردین سال ۹۸ به آرزویش رسید؛ آرزویی که سال‌ها به دنبالش بود و او را از سرزمین مجاهدان دلیر پاکستانی تا سوریه کشاند.

فراق

مادر شهید از آخرین وعده خداحافظی‌اش با ابرار می‌گوید: من دو سال پیش زمانی که پسرم می‌خواست راهی سوریه شود با ابرار خداحافظی کرده بودم. بعد از دو سال فراق، پیکر شهیدم را در بهشت معصومه قم زیارت کردم. خوابی هم قبل از شهادتش دیده بودم. در خواب دیدم که ابرار به کنارم آمد و از من خواست همراهش بروم تا جایگاه خودش را نشان بدهد. من هم همراهی‌اش کردم.
مادر ادامه می‌دهد: مگر جان ناقابل ما بیشتر از فرزندان حسین است که آن را در راه دین فدا کردند... عراقی، ایرانی، افغانستانی و پاکستانی به محض شنیدن خبر حمله تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب (س) دل در رکاب حسین (ع) گذاشتند تا اجازه ندهند دست ناپاک تروریست‌ها به حرم اهل بیت برسد. در این راه شهدای زیادی از کشور‌های مختلف در سوریه و عراق به شهادت رسیدند.

طواف به دور حرم
 
در پایان این مادر شهید است که تلاش می‌کند با ادای درست کلمات منظورش را تمام و کامل به من برساند: پسرم ابرار حسین همراه با دوست و همرزمش شهید محمد جنان به شهادت رسید و مراسم تشییع و خاکسپاری هر دو شهید هم در یک روز و همزمان برگزار شد. ۱۴ اردیبهشت از مسجد امام حسن عسکری (ع) به سمت حرم مطهر برگزار شد و پس از طواف گرداگرد حرم مطهر حضرت معصومه (س) و اقامه نماز در جوار همرزمان شهیدشان در گلزار شهدای بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد. جمعیت زیادی آمده بودند تا این شهدا را تشییع کنند. انبوه جمعیت برایم جالب و دیدنی بود. شهدایی از کشور غریب پاکستان، در سرزمینی غریب‌تر به شهادت می‌رسند، اما به هر دلیلی که نمی‌شود پیکر به زادگاهشان برگردانده شود، به میزبانی مردم قم و در بهشت معصومه (س)‌با عظمتی وصف‌ناپذیر تشییع، بدرقه و به خاک سپرده می‌شوند. مردم ایران، مردم قم در گرامیداشت شهدای ما سنگ‌تمام گذاشتند. این اندازه اجر و قرب برای شهدا را هرگز به چشم ندیده بودم. حضور مردم آنقدر زیاد بود که من اصلاً احساس تنهایی و غربت نکردم. اجر همگی آن‌ها با خود شهدا ان‌شاءالله.

رضایت والدین

مادر شهید در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید که خاطرات بسیاری از همرزمان پسرش شنیده است. می‌گوید: آن‌ها از صداقت در گفتار و توانمندی‌های ابرار برایم صحبت کردند. من از او راضی هستم. فرزندی که احترام زیادی برای من و پدرش قائل بود. اهل واجبات و از همه مهم‌تر قرائت قرآن بود. ابرار زیاد از خانه بیرون نمی‌رفت و همیشه کمک‌حال من و خانواده‌اش بود. رضایت والدین برایش اهمیت داشت.

به انتهای همکلامی‌مان می‌رسیم. مادر تا آخر مصاحبه‌مان همچنان با صلابت حرف می‌زند. مادری که درس ایستادگی را از سال‌ها پیش از میان کوچه پس کوچه‌های سرزمین اجدادی‌اش پاکستان آموخته است. مادری که بار‌ها و بار‌ها در مصاف با وهابیت و تروریست‌های منطقه لباس رزم به تن فرزندش کرده و حالا اینجا، بهشت معصومه (س) مأمن شهید ابرار و همرزمان شهیدش در لشکر زینبیون زائر مزار شهدا شده است. مجاهدان الی الله که با اهدای جانشان با خدا معامله کردند و شهادت را به ثمن گرانبهایی خریدند. یاد و نامشان گرامی باد.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
شهید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۴
0
0
خوش بحالش
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار