سرویس تاریخ جوان آنلاین: محمدرضا کائینی، دبیر سرویس تاریخ روزنامه جوان، پیرامون حال و هوای مراسم لیالی قدر آیت الله مجتهدی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
شبهای قدر به ویژه شب بیست وسوم، برای آنان که در خانوادههای مذهبی بالیدهاند، علاوه بر ارج دینی، یک خاطره شیرین است. نگارنده این شبها را در دوران کودکی خویش، در مسجد کوچک محل-که چند خانه با ما فاصله داشت-به یاد میآورد. با سخن و نوای دلنشین زنده یاد آیت الله سید محمد علی تهرانی (برادرِ آیت الله علامه سید محمد حسین تهرانی) که سالها امامت مسجد را بر عهده داشت و در طول دوران حضورش، تاثیرات نمایانی بر محل و جوانانش گذارد. با این همه احیاهای پرخاطره این قلم، مربوط به دوران نوجوانی اوست که توسط زنده یاد آیت الله حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی و با حضور خیل گسترده مردمی برگزار میشد که از اطراف و اکناف تهران خود را به مسجد و حوزه علمیه وی میرساندند. مرحوم مجتهدی در برگزاری احیاء، سبک خاص خود را داشت. قبل از قرآن به سر گرفتن، بیشتر مردم را میخنداند تا اینکه آه و ناله سر دهد! البته فراوان اهل بُکاء و اقامه عزا بود، اما در اینگونه شبها باور داشت که باید با نشاط، به دعا و استغفار شد.
از طنزهای دائمی اش در سخنرانیهای شب قدر، یکی این بود که: روزی در ماشین نشسته بودم و یکی از خلق الله که تخم مرغ را گران خریده بود، منِ معمم را دید و گفت:حاج آقا ببین، قیمت تخم مرغ سر به فلک گذاشته است! و من هم از پنجره ماشین سر برون بردم و درآمدم: به من چه! مگر ما تخم میگذاریم؟... بعد از شلیک خنده مردم، از همین داستان فرصتی میساخت برای تذکار به اینکه: اگر مردمی تقوا پیشه کنند و گوش به دستورات خدا دهند، خداوند در امور آنها گشایش خواهد آورد و نیازی به شکوه و طعنه نخواهند داشت!... او معمولا توصیههای اخلاقی خود را با چاشنیای از طنز بیان میکرد و همین نیز بر جذابیت کلامش میافزود. تنها سخن تلخی که در این مراسم گفت:، لَختی پیش از آخرین قرآن به سر گرفتنش بود: "خب، من در اینجا با رفقا وداع میکنم، چون بعید است که با این حال و اوضاع، تا سال دیگر زنده باشم، ولی توصیه میکنم که در سالهای بعد هم در این مجلس شرکت کنید، مجلس را خالی نگذارید... " که صدای حضار را به مویه بالا برد!
به هر روی، کمتر مجلس احیایی را دیدهام که تا این حد مخاطبان را به نشاط آورد و در عینحال به آنان معنویت و انگیزه توبه دهد. اینک سال هاست که مجتهدی روی از جهان برگرفته و جسمش در حجرهای در کنار همان مسجد آرام خفته است. نویسنده نیز دیری است که شبهای احیاء را بدان جا نرفته و از حال و هوای آن بی خبر است. هر چند امید میبرد که معنویتِ حضور استاد همچنان در آن باقی باشد، اما بعید میداند که احیاهای آن سالیان، مجددا در آن تکرار شود.