کد خبر: 956075
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۴:۰۴
مروری بر قرآنی‌ترین استدلال وجوب حضرت حق
فلاسفه با تکیه بر مسیر «شناخت خدا از طریق خود خدا» تبیین‌هایی از برهان موصوف به صدیقین ارائه کرده‌اند که در تبیین آن، مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند. از جمله می‌توان به تقریر ابن‌سینا، ملاصدرا و علاّمه طباطبایی از این برهان مشهور و قرآنی اشاره کرد.
عليرضا پدرام
سرويس انديشه جوان آنلاين: برهان صدیقین از جمله براهین قرآنی اثبات خداوند است. بررسی آیات قرآن نشان می‌دهد یکی از مسیر‌هایی که خداوند خود را برای مؤمنان استدلال کرده است، تکیه بر وجود خود بی‌واسطه است. خداوند موجودیت خود در هستی را بسیار واضح‌تر از آن می‌داند که نیاز باشد مخلوقاتش بر او دلالت کنند (افی الله شک فاطر السموات و الارض)؛ لذا حکما و فلاسفه از مجموع آیات قرآنی، برهانی استخراج کردند که بی‌واسطه از ذات حق به وجود خود خداوند استدلال می‌شود (در حالی که سایر برهان‌ها مثل نظم، حدوث، علیت و... از راه مخلوقات بر وجود خداوند استدلال می‌کنند). در حقیقت این استدلال بر این ابتناء است که خداوند برتر و آشکارتر از آن است که چیزی از مخلوقات و مصنوعاتش دلالت‌کننده بر او و آشکارکننده او باشد، بلکه او هستی‌بخش و خارج‌کننده اشیا از قوّه به فعل (و به تعبیر اشراقی از ظلمت عدم به نور وجود) است، پس او مقدم بر هر چیزی در وجود بوده و او برهان بر ذات خود و هر چیزی است. مروری بر مبادی قرآنی- روایی و ادله فلسفی این برهانِ قرآنی در ماهِ قرآن، خالی از لطف نیست.

فلسفه نامگذاری برهان صدیقین

نخستین بار شیخ‌الرئیس بوعلی سینا برهان مورد بحث را به نام برهان صدیقین نامید. از نوشته‌های شیخ‌الرئیس چنان برمی‌آید که علت نامگذاری صدیقین بر این برهان، آن است که اولاً انسان‌های «صدیق» در مقام استشهاد بر ذات حق از این روش استفاده می‌کنند و حکیم متأله با تکیه بر این برهان، حقایق اشیا را مشاهده می‌کند. ثانیاً نتیجه این برهان کاملاً صادق و یقینی است و عالی‌ترین مرتبه یقین را افاده می‌کند و شائبه کذب در آن راه ندارد و ثالثاً این روش وصول به حق، طریقه قرآن صادق و انبیای صدیق است و نیز روش مورد اتکای صدیقین که در مرتبه پس از انبیای الهی قرار دارند.

امتیازات برهان صدیقین

این برهان توسط ابن‌سینا «محکم‌ترین برهان خداشناسی» دانسته شده است. او می‌گوید در این روش، هستی از آن جهت که هستی است بر وجود حق تعالی گواهی داده و وجود حق تعالی گواه بر سایر مراتب وجود می‌گردد و در نهایت چنین نتیجه می‌گیرد که: هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه (این برهانی است که صدیقین بر آن شهادت می‌دهند، نه علیه آن). پس از بوعلی نیز سایر حکمای متأله در این نامگذاری از وی پیروی کردند. البته مرحوم آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومه خود به جای صدیقین واژه صدیقی را برای نامگذاری این برهان برگزیده است.

صدر المتألهین امتیازاتی را به قرار زیر برای برهان صدیقین برشمرده است. از جمله معتقد است:
اول؛ برهان صدیقین محکم‌ترین برهان بوده و در نهایت متانت و استواری است و عالی‌ترین درجه جزم و یقین را افاده می‌کند.
دوم؛ این برهان شریف‌ترین راه خداشناسی است زیرا با تکیه بر حقیقت وجود به واجب متعال راه می‌یابد و وجود هم خیر محض و منبع سایر خیرات است، در حالی که در سایر براهین خداشناسی مخلوقات واسطه در اثبات هستند و آن‌ها آمیخته به عدم و نقص بوده و بلکه در جنب هستی حق، عدم محض می‌باشند و عدم منشأ شر و شر محض است.
سوم؛ بسیط‌ترین و ساده‌ترین برهان است، زیرا برای شناخت واجب و صفات و افعال او نیازی به واسطه کردن غیرحق ندارد.
چهارم؛ برهان صدیقین به تنهایی برای شناخت ذات حق و توحید ذات و شناخت صفات حق و توحید صفات و شناخت افعال حق و توحید افعال کافی است، بر خلاف براهین دیگر.

برهان صدیقین در قرآن

آیات فراوانی در قرآن وجود دارند که در آن خداوند، خود را شاهد بر موجودات دیگر عنوان کرده است. به عبارتی از مجموعه این آیات قابل برداشت است که بیش از آن که پدیده‌ها و مخلوقات، گواه وجود حضرت حق باشند، خداوند تعالی استشهادی برای «وجودِ» همه هست‌هاست. این اشاره را می‌توان در آیات مختلفی از قرآن کریم همچون ۳۵ نور، ۵۳ فصلت، ۱۸ آل‌عمران، ۴۵ سوره فرقان و ۳ سوره حدید دنبال کرد.

آیه شریفه «او لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» در سوره فصلت خداوند حضور خود را برای تصور وجود همه چیز دون خود کافی می‌داند. طبق این آیه، برای اثبات ذات حق، همین اندازه کافی است که او همه جا حضور دارد و هستی (وجود) مطلق است و این دلالت وجود خدا بر سایر موجودات، همان برهان صدیقین است.
در آیه شریفه «ذلک بان الله هو الحق» منظور از «ذلک» اشاره به آفرینش مخلوقات و تدبیر آن‌ها دارد. مقصود از حق، خود حقیقت است. نه اینکه وصفی برای موصوف محذوف باشد، بنابراین خدای متعال، خود، حقیقتی است که همه چیز را محقق می‌سازد. این تعبیر و اشاره دیگری از برهان صدیقین است که در تقریر فلاسفه می‌توان ردیابی کرد.

یا در آیه شریفه «ان الله هو الحق» چنان چه مفسرین قرآن اشاره کرده‌اند، دارای ضمیر فعل و تعریف خبر با الف. و لام (الحق) است که بدین معناست که او ثابت است از جمیع جهات و موجود است با هر تقدیر و فرضی و مقید به قید و شرطی نیست. پس وجودش ضروری و عدم او ممتنع است و موجودات امکانی بنابر تقدیر وجود، به سبب او موجودند. این تفسیر آیه، بر برهان صدیقین منطبق است.
آیه شریفه «الله نورالسموات و الارض» در سوره نور نیز از جمله دیگر آیاتی است که در برهان موصوف بدان اشاره شده است. خاصه در قرائت اشراقی از این برهان که توسط شیخ سهروردی ارائه شده است. در اینجا مقصود از وصف خداوند به نور، دو خاصیت نور یعنی «ظاهر بالذاته» و «مظهر لغیره» است. اولاً وجود خدا آشکار است و ثانیاً دیگر وجود‌ها با نور الهی آشکار می‌شود؛ به تعبیر دیگری شناخت و معرفت ما به سایر اشیا به واسطه معرفت ما به خداوند حاصل می‌شود.

برهان صدیقین در روایات

مبتنی بر این آیات قرآنی در برخی روایات و ادعیه نیز می‌توان رد برهان صدیقین را به صورت آشکارا مشاهده کرد. به عنوان نمونه در دعای صباح می‌خوانیم: «یا من دل علی ذاته بذاته» و در دعال ابوحمزه ثمالی نیز آمده است: «بک عرفتک و أنت دللتنی علیک.»
امام حسین (ع) در دعای مشهور عرفه به زیبایی هرچه تمام‌تر به شناخت خدا از طریق خود خدا اشاره می‌فرمایند: «کیف یستدلُّ علیک بِما هُوَ فی وُجود مُفتقر إلیک أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المُظْهِر لک متی غِبْتَ حَتّی تحتاج إلی دلیل یدُلُّ علیک ومتی بَعُدتَ حتّی تکون الاعلی‌ها السلام ثار هی التی توصل إلیک، عَمیتْ عین لا تراک علی‌ها رقیباً وخَسِرَت صَفْقَةُ عَبْدٍ لم تجعل له من حبّک نصیباً» چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است به تو استدلال شود؟ آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکارکنندۀ تو باشد؟ تو کی غایب بوده‌ای که تا به دلیل و راهنما نیاز داشته باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده‌ای تا آثار و نشانه‌ها ما را به تو برسانند؟ کور باد دیده‌ای که تو را بر آن نشانه‌ها، دیده‌بان و نگهبان نبیند و زیانکار باد معامله بنده‌ای که برای او، بهره‌ای از دوستی‌ات را قرار نداده‌ای.

از این بیان حضرت، به خوبی برمی‌آید که چیزی روشن‌تر و آشکارتر از خدا نداریم تا دلیل و واسطه اثبات وجود خدا شود بنابراین خدا را باید با خودش شناخت.
امام علی (ع) در قولی صریح و ساده می‌فرمایند: «اعرفوا الله بالله» یعنی خدا را با خدا بشناسید. به عبارتی ایشان حقیقت خدا را به نحوی آشکار می‌دانند که ذات او بر ذاتش گواهی می‌دهد و حتّی در روایتی مطرح می‌فرمایند که مخلوقات به واسطه خدا شناخته می‌شوند. یعنی خداوند روشن‌تر و آشکارتر از مخلوقات است. رسول خدا (ص) نیز در روایتی مشابه و در پاسخ این سؤال که خدا را چگونه شناخته‌ای؟ فرموده‌اند: با شناخت خدا اشیا را شناختم: «باللّه عرفت الأشیاء». از امام صادق (ع) نیز نقل می‌شود که این روش را تأیید کرده‌اند.
آیات و روایات یاد شده مایه‌های اصلی برهان صدیقین است. متألهان و محققان از فیلسوفان مسلمان برخلاف نظر حکمای پیشین مانند ارسطو و متکلمان که از راه حرکت و حدوث بر وجود خداوند استدلال کرده‌اند با تأمل در خود وجود و واقعیت و مبتنی بر هدایت‌های قرآنی به واجب‌الوجود پی برده‌اند.

تبیین فلسفی از برهان صدیقین

فلاسفه با تکیه بر مسیر «شناخت خدا از طریق خود خدا» تبیین‌هایی از برهان موصوف به صدیقین ارائه کرده‌اند که در تبیین آن، مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند. از جمله می‌توان به تقریر ابن‌سینا، ملاصدرا و علاّمه طباطبایی از این برهان مشهور و قرآنی اشاره کرد. گرچه فلاسفه دیگری همچون فارابی و سهروردی نیز اشاراتی به این برهان داشته‌اند، اما به دلیل برخی تفاوت مبادی و مشهورات بحث یا عدم اشاره مستقیم که نیازمند تشریح و تفصیل است؛ اجمالاً می‌توان به تقریر سه فیلسوف فوق‌الذکر از این برهان بسنده نمود.

تقریر بوعلی سینا از برهان

چنانچه اشاره شد در اصل ابن‌سینا به این برهان لقب صدیقین داده است و این نام را به واسطه اینکه قرآن بر این روش تکیه کرده، برگزیده است. از نظر ابن‌سینا این تنها برهانی است که در آن هیچ‌یک از افعال و مخلوقات خداوند، نظیر حرکت، حدوث و امکان واسطه در اثبات نیستند. تقریر ابوعلی سینا از برهان صدیقین در «اشارات» وی به این صورت است: «موجود یا واجب است یا ممکن‌الوجود، اگر واجب‌الوجود است که مطلوب ما ثابت می‌شود و اگر ممکن‌الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بی‌نهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب‌الوجود است و این واجب‌الوجود، همان خداست.»

ابن‌سینا پس از تقریر این برهان برای اثبات وجود خدا، سپس به اقامه دلیل برای توحید و صفات حضرت حق بر پایه همین برهان می‌پردازد و می‌نویسد: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدأ اوّل و وحدانیت و یکتایی وی و پاکی‌اش از عیب‌ها بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟ و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او، دلیل است؟ ولکن این روش محکم‌تر و شریف‌تر است یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی می‌دهد چنان که هستی او بر سایر هستی‌ها که بعد از او قرار گرفته‌اند، گواهی می‌دهد.»

و این آیه که «به زودی نشانه‌های خودمان را در آفاق و نفس‌های آن‌ها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آن‌ها روشن گردد» در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است. می‌گویم این حکم، مخصوص جماعتی است و بعد از آن می‌فرماید: «آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است»، می‌گویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد می‌کنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او. بنابراین از تقریر ابن‌سینا برمی‌آید که او از تأمّل در هستی، وجود خدا را اثبات می‌کند و در این راه از مخلوقات و افعال الهی برای وجود خدا مدد نگرفته است. می‌توان این تقریر را شناخت خدا از طریق خود خدا دانست.

تقریر صدرایی از برهان

صدرالمتألهین بر این عقیده است که برهان ابن‌سینا، برهان صدیقین نیست، زیرا در برهان صدیقین به «حقیقت وجود» می‌شود و حال آن که در تقریر ابن‌سینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
صدرالمتألهین در اسفار برهانی را ارائه می‌دهد که می‌گوید: این برهان، برهان صدیقین است که در آن از خود واجب به خودش استشهاد می‌شود. سپس از ذات واجب به صفات و از صفات به افعال او استشهاد می‌شود. او در عبارتی می‌فرماید: «بدان که راه‌ها به سوی خدا فراوان است؛ زیرا او دارای فضایل وکمالات متعددی است «و هر طایفه‌ای قبله‌ای دارد که خداوند آن را تعیین می‌کند»، ولی بعضی از این راه‌ها محکم‌تر، بهتر و نورانی‌تر از بعض دیگر است؛ و محکم‌ترین و بهترین برهان، برهانی است که حدّ وسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود؛ و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد می‌کنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح می‌کنند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره دارد: «اوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک انّهُ عَلی کلّ شَی‌ءٍ شَهید».

در این برهان ملاصدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت و وجوب آن پی می‌برد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
نخست «اصالت وجود» و اعتباری بودن ماهیت است. چنانچه می‌دانیم، برای حکما مسلم است واقعیاتی در خارج وجود دارند و از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع می‌کنیم که یکی وجود است و دیگری ماهیت، در فلسفه صدرایی (برخلاف فلسفه اشراقی) واقعیت خارجی مصداق و مابه‌ازای «وجود» یا است و «ماهیت» امر اعتباری که از حد وجود خارجی انتزاع می‌شود.

مقدمه دوم «بساطت وجود» است. به عبارتی وجود، حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چراکه اصلاً چیزی غیر از وجود نداریم. سوم مسئله «تشکیک وجود» است که به اعتقاد صدرالمتألهین وجود‌های خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند و ما به الاختلاف و ما به الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود می‌گویند.
مقدمه نهایی اصل معروف «نیاز معلول به علت» است که ملاصدرا در تعمیم آن به موضوع اصالت وجود، علت و ملاک نیاز معلول به علت را ربطی بودن وجود آن نسبت به علت و به عبارت دیگر «ضعف مرتبه وجود آن» می‌داند. به عبارتی تا کم‌ترین ضعفی در موجودی، وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی‌تری خواهد بود و هیچ‌گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.

بر اساس این مقدمات چهارگانه، برهان صدیقین از دیدگاه ملاصدرا چنین تقریر می‌شود:
مراتب وجود به استثنای عالی‌ترین مرتبه که دارای کمال نامتناهی و بی‌نیازی و استقلال مطلق می‌باشد، عین ربط و وابستگی است؛ و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی‌داشت، سایر مراتب هم تحقّق نمی‌یافت زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق «عالی‌ترین مرتبه وجود» این است که مراتب مزبور مستقل و بی‌نیاز از آن باشد در حالی که حیثیت وجودی آن‌ها عین ربط و فقر و نیازمندی است.

به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم می‌آید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی، چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود مستقل غنی نیز وجود داشته باشد زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا می‌کند.
به اعتقاد صدرالمتألهین، این تقریر از برهان صدیقین، با تکیه بر حقیقت وجود ضمن اثبات واجب‌الوجود؛ صفات کمالیه وی همچون استغنا را نیز ثابت می‌کند. ضمن آن که در این تقریر نیازی به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست.
به کمک این برهان نه تنها وجود خدا بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا و ....

برهان صدیقین و تقریرعلامه

علاّمه طباطبایی که از پیروان صدرالمتألهین است، تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان می‌دارد:
واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد می‌کنیم و می‌یابیم که هر موجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است؛ این واقعیت هستی، ذاتاً زوال و رفع را نمی‌پذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت و وضع آن است (حتّی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کرده‌ایم) یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیت‌ها را در لحظه‌ای یا مطلقاً فرض کنیم، در این صورت هر واقعیتی واقعاً باطل و زایل شده است نه به طور مجازی و وهمی. همچنین اگر سوفسطایی اشیا را موهوم می‌پندارد، یا در واقعیت آن‌ها شک می‌کند، نزد او واقعاً اشیا موهوم و مشکوک هستند. (در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کرده‌ایم) و، چون اصل واقعیت ذاتاً عدم و بطلان را نمی‌پذیرد پس واجب‌الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب‌الوجود بالذات است اثبات شد؛ و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب‌الوجود هستند (یعنی وقتی در واقعیت اشیا نظر می‌کنیم می‌بینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا می‌فهمیم که این‌ها واجب‌الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند) پس روشن شد که اصل وجود واجب‌الوجود بالذات برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبّهات هستند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر