کد خبر: 955750
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳:۵۷
«جلوه‌هایی از سلوک فردی واجتماعی استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری» در گفت: وشنود با برادران شهید
:مهربانی ایشان، چه با خواهر و برادرها، چه با اقوام زبانزد همه بود. هر وقت می‌آمدند دور ایشان جمع می‌شدیم و ایشان با شوخی و خنده از همه استقبال می‌کردند

سرویس تاریخ جوان آنلاین: سالي كه برما مي گذرد،تداعي گر صدمين سالروز ميلاد استاد شهيد آيت الله مرتضي مطهري است.هم از اين روي ودر تكريم مكانت علمي و عملي آن بزرگ،گفت وشنودي با برادران آن شهيد والامقام را به شما تقديم مي داريم. اميد آنكه مقبول افتد.

***

از خانواده، تعداد فرزندان و سلوک شهید مطهری برایمان بگوئید؟

محمد علي مطهري:ما پنج برادر و دو خواهر هستیم که در بین پسرها من از همه بزرگ‌تر هستم. بعد شهید مطهری بودند و بعد محمدباقر، محمدتقی و حسن. شهید مطهری از همان کودکی با همه ما فرق داشتند. به درس و مکتب و مطالعه علاقه زیادی داشتند و همیشه جوانان را به تحصیل و مطالعه تشویق می‌کردند. به پدر و مادرمان احترام خاصی می‌گذاشتند و همیشه وقتی به فریمان تشریف می‌آوردند به خانه پدری وارد می‌شدند و همه اقوام و دوستان به دیدن ایشان می‌آمدند. بابچه‌ها و نوجوانان و جوانان بسیار با مهربانی و در عین حال احترام رفتار می‌کردند، طوری که واقعاً همه آنها دوستشان داشتند و به‌محض اینکه می‌شنیدند که ایشان آمده‌اند با شوق و ذوق می‌دویدند که ایشان را ببینند. اغلب برای بچه‌ها مسابقه توپ‌بازی می‌گذاشتند؛ یا آیه‌ای را می‌گفتند حفظ کنند و یا نماز را درست و بی غلط بخوانند و به آنا جایزه می‌دادند. حضور ایشان در فریمان برای همه یک اتفاق خوشایند و به یادماندنی بود. یکی دو سال اولی که به قم رفتند، به علت سنگینی دروس حوزوی نتوانستند بیایند، ولی از سال سوم هر وقت فرصتی دست می‌داد، مخصوصاً تابستانها که هوای قم گرم میشد و دروس هم تعطیل می‌شدند، برای استفاده از آب و هوای دلپذیر فریمان و نیز برای زیارت پدر و مادر و دیدار با اقوام و خویشاوندان به فریمان تشریف می‌آوردند و هیچ وقت تا آخر عمر شریفشان از این لطف و توجه کاسته نشد.  

در کجا تحصیل کردند؟

محمد علي مطهري:تا ۱۲، ۱۳ سالگی مقدمات را نزد پدرمان خواندند. دو سال هم در مدرسه ابدال‌خان مشهد با هم تحصیل کردیم و بعد به فریمان برگشتیم. در آن سال رضاشاه آمد و فریمان را گرفت و خانه ما را خراب کرد و من و شهید مطهری نتوانستیم به تحصیل ادامه بدهیم. ایشان هم مجبور شد یکی دو سال در فریمان و قلندرآباد کتاب‌های مرحوم پدرم را مطالعه کند.ایشان در سال ۱۳۱۶ تصمیم گرفتند به قم بروند. دوره‌ای بود که روحانیون بسیار تحت فشار بودند و حتی هیچ ماشینی حاضر نمی‌شد یک روحانی را سوار کند. همه به ایشان توصیه کردند که در حال حاضر صلاح نیست که ایشان دنبال تحصیل دروس حوزوی برود؛ ولی ایشان گفتند که قطعاً باید بروم و لذا همراه مرحوم دائی‌مان به قم رفتند و از آن به بعد، فقط سالی یک دو مرتبه برای دیدن پدر و مادر و اقوام به فریمان می‌آمدند.

یک سال حاج آقای دوراندیش از کشاورزان مشهد، به مدت پنج شب مجلسی تشکیل داده و از ایشان برای سخنرانی در منزلش دعوت کرده بود. من شب دوم به مشهد رسیدم و در آن جلسه شرکت کردم. یادم هست که عده‌ زیادی از علما، روحانیون، شعرا، ادبا و بزرگانی چون استاد محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی هم آمده بودند. مجلس که تمام شد، آمدیم جلوی در منزل. مرحوم شهید مطهری در مشهد معمولاً به منزل پدر خانمشان می‌رفتند. ما هم در خیابان گاراژدارها منزلی داشتیم. موقع برگشتن دکتر شریعتی از من پرسید کجا می‌روم؟ نشانی را که دادم، گفت مسیرمان یکی است و دعوت کرد که همراهی‌شان کنم. ایشان پشت فرمان نشست و استاد شریعتی کنارش. من هم پشت نشستم. در بین راه دکتر شریعتی سر صحبت را باز کرد و گفت، «خیلی عجیب است. آقای مطهری از یک کلمه حرفی که آدم هیچ فکرش را نمی‌کند، چه چیزهائی درمی‌آورند.» استاد شریعتی پرسید، «می‌دانی علتش چیست؟» دکتر شریعتی گفت، «خیر.» استاد شریعتی گفت، «ما دو جور دانشمند داریم. یک عده دانشمندان علوم قدیمه که شخصیت‌های بزرگی هستند و این خصیصه‌ها را دارند و چنین و چنان هستند؛ اما از علوم جدیده اطلاع ندارند. یک عده هم مثل تو هستند که علوم جدیده را خوانده‌اند، ولی از علوم قدیمه اطلاعی ندارند، ولی آقای مطهری هم علوم قدیمه را می‌داند، هم علوم جدیده را و بر هر دو تسلط دارد.»

از دوران تحصيل شهيد آيت الله مطهري و رويكرد خانواده تان نسبت به آن چه به ياد داريد؟

محمدباقر مطهری:ایشان در سن ۱۷ سالگی تصمیم گرفتند برای تحصیل به قم بروند. روزی که می‌خواستند بروند، مادرمان آینه و قرآن آوردند که ایشان را از زیر قرآن رد کنند. در فریمان روحانی مسلکی به نام سیدعلی صابری بود که آن روز آمده بود تا از استاد خداحافظی کند و گفت، «ان‌شاءالله می‌روید، بر که نمی‌گردید؟» مادرمان یکمرتبه ناراحت شدند و بنا کردند به داد و بیداد کردن و گفتند، «مرتضی‌جان! امروز هم دوشنبه است، هم ۱۳ صفر، هم این آقا این حرف را زد. امروز نرو».استاد لبخندی زدند و گفتند: «مادرجان! این حرف‌ها خرافات است. به این چیزها توجه نکنید. چیزی نیست».رفتند و الحمدلله مشکلی هم برایشان پیش نیامد.

استاد سالی یکی دو بار برای دیدار بستگان به فریمان می‌آمدند. در تابستان‌ها فرصت بیشتری داشتند و بیست روز یا یک ماه می‌ماندند. هر وقت هم که می‌آمدند به خانه پدر ومادرمان وارد می‌شدند و بعد ما به دیدنشان می‌رفتیم. سپس ایشان با رعایت سن خواهر و برادرها به دیدن آنها و بعد هم به بازدید همه اقوام می‌رفتند.

ایشان را با چه ویژگی‌هائی به یاد می‌آورید؟

محمدباقر مطهری:مهربانی ایشان، چه با خواهر و برادرها، چه با اقوام زبانزد همه بود. هر وقت می‌آمدند دور ایشان جمع می‌شدیم و ایشان با شوخی و خنده از همه استقبال می‌کردند. من در ۲۰ کیلومتری فریمان در روستای باغ عباس مزرعه‌ای را اجاره کرده بودم که بسیار خوش آب و هوا بود. شهید مطهری خیلی به اسب‌سواری علاقه داشتند و هر وقت به فریمان می‌آمدند از من می‌خواستند بروم و برایشان اسب بیاورم. خانواده‌ها را با ماشین می‌فرستادیم و من و ایشان با اسب می‌رفتیم. به پیاده‌روی، کشاورزی و دامداری هم خیلی علاقه داشتند و به من توصیه می‌کردند، «تو که به تحصیل ادامه ندادی، به شغل کشاورزی بچسب و آن را درست انجام بده!»   

از دوران تحصیلشان خاطره‌ای دارید؟

محمدباقر مطهری:موقعی که ایشان به قم رفتند، تا دو سال نتوانستند به فریمان بیایند و برای پدرمان نامه فرستادند که محمدباقر را برای تحصیل به قم بفرستید. من همراه مسافری که به قم می‌رفت، رفتم قم و حدود دو سال در حجره ایشان در مدرسه فیضیه بودم. یادم هست آن روزها حضرت امام زیاد به حجره شهید می‌آمدند. آن روزها به ایشان می‌گفتند، «حاج آقا روح‌الله».رابطه صميمي ايشان با امام،از همان دوره برقرار بود.

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار