سرويس جامعه جوان آنلاين: برای آنکه قدش به پنجرههای ماشین برسد باید روی نوک پنجه بایستد. در یک دست شیشهشور و در دست دیگر دستمالی مچاله کرده و در ثانیهشمار چراغقرمز چهارراه به سمت ماشینهای مدل بالا میرود تا غبار چشمهایشان را پاک کند بلکه او و امثال او را هم ببینند. اگرچه هنوز قد نکشیده، اما با همین قد و قواره کوچکش نانآور خانواده شده است تا کودک کار لقب بگیرد. بسیاری از کودکان کار و خیابانی در مسیر اجرایی شدن آییننامه ساماندهی کودکان خیابانی بزرگ شدند، اما این آییننامه خیلی وقتها به شکل مناسبی اجرایی نشد تا امروز همچنان شاهد حضور کودکان خیابانی و کودکان کار باشیم. آییننامه ساماندهی کودکان خیابانی دیگر وارد دوران نوجوانی خود شده است. این آییننامه سال ۸۴ نوشته و مصوب شد. مطابق این مصوبه ۱۱ نهاد در حوزه ساماندهی کودکان کار و خیابانی مسئولیت دارند. نیروی انتظامی، وزارت دادگستری، شهرداری، وزارت کار و امور اجتماعی، وزارت بهداشت، سازمان بیمه خدمات درمانی، سازمان بیمه تأمین اجتماعی، صدا و سیما، جمعیت هلال احمر، آموزش و پرورش و کمیته امداد امام خمینی (ره) ۱۱ دستگاهی هستند که در این حوزه وظایفی دارند. با وجود این تنها عملکرد سازمانهایی همچون شهرداری، کمیته امداد و بهزیستی درباره کودکان کار و خیابانی محسوس است و مابقی دستگاهها در این زمینه به وظایف خود به درستی عمل نکردهاند.
اقدامات انجام شده، تقریبا هیچ
مطابق تعاریف کودک خیابانی فرد کمتر از ۱۸ سال تمام است که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سر میبرد، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است یا کودکی که خیابان را خانه خود میداند و رابطه او با خانواده به حداقل رسیده یا اساساً چنین ارتباطی وجود ندارد. سازمان بهزیستی کشور موظف است با همکاری و مشارکت شهرداری، انجمنهای خیریه، تشکلهای غیردولتی و نیروی انتظامی و با استفاده از مددکار اجتماعی (در قالب تیم تخصصی سیار یا مستقر در مراکز که با همکاری شهرداریها سازماندهی خواهد شد)، نسبت به شناسایی، جذب، پذیرش و توانمندسازی کودکان خیابانی در تمامی مراکز استانها و در صورت صلاحدید کارگروه اجتماعی استان در شهرهای بالای ۲۰۰ هزار نفر اقدام نماید. برونداد تمام این بایدها و نبایدها، اما خروجی امروز کودکان کار است. اینکه بر سر هر چهارراه و در هر قطار مترو شاهد حضور تعدادی از بچههایی هستیم که دستفروشی میکنند، دفتر درس و مشقشان را در کنار ترازو پهن کردهاند یا چشم به کفش رهگذران دوختهاند تا کفشهای کثیفی را برق بیندازند و گلی را به رهگذری بفروشند این، اما بخش عیان کودکان کار است. زیر پوست شهر و در کارگاههای زیرزمینی شاهد حضور کودکانی هستیم که خیلی وقتها به کارهای سختی گمارده میشوند. کارهایی که گاهی قامت کوچکشان زیر آن خم میشود و دچار بیماریهای استخوانی و روحی و روانی ناشی از فشار و استرسهای کار میشوند، آن هم در دورانی که هنوز با بزرگسالی فاصلهای طولانی دارند.
کودکان چرا کار میکنند؟
ریشهها و عواقب مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی موجب میشود تا از کودکان به عنوان نیروی کار بهرهکشی شود. فقر اقتصادی، بیکاری والدین، اعتیاد، طلاق و شکاف طبقاتی از مهمترین عوامل افزایش کودکان کار در یک جامعه به شمار میرود، خانواده فقیری که اکثر درآمد خود را برای خرید غذا صرف میکند، به درآمد کودک خود برای بقا نیاز اساسی دارد. با تمام اینها، اما نمیتوان فقر را تنها دلیل کار کودکان دانست چراکه هستند خانوادههای فقیری که میکوشند تا به هر نحوی شده کودکانشان را از حقوق اصلی خود همچون درس خواندن محروم نکنند، اما بسیاری از کودکان کار از تحصیل باز میمانند.
بازمانده از تحصیل، جامانده از کودکی
اصل ۳۰ قانون اساسی بر رایگان و اجباری بودن تحصیل تا پایان دوره متوسطه برای همه کودکان و اصل ۲۸ پیماننامه حقوق کودک بر فراهم کردن امکانات آموزشی برای کودکان تأکید دارد، اما کودکان بازمانده از تحصیل بخشی از واقعیت تلخ جامعه ما هستند. بر اساس آمار مرکز پژوهشهای مجلس، کودکان ایرانی بازمانده از تحصیل بیش از ۳ میلیون نفر هستند و اگر کودکان بدون شناسنامه، مهاجر و پناهنده را هم به آن اضافه کنیم شاهد افزایش رقمی بیش از آمار اعلام شده خواهیم بود.
تحصیلات اجباری در ایران شامل هشت سال است و طبق قانون، والدینی که بچههای شش تا ۱۴ ساله خود را به مدرسه نفرستند مجرم هستند و باید جریمه شوند، اما این قانون ضمانت اجرایی ندارد. همچنین نکته بعدی این است که بیش از نیمی از بازماندگان از تحصیل در دوره دوم دبیرستان مدرسه را ترک کردهاند و آموزش و پرورش قانونی برای جلوگیری از ترک تحصیل یا بازگرداندن آنها به مدرسه ندارد.
این بچهها کودکانی هستند که به منظور کسب درآمد به فعالیتهای تولیدی، خدماتی یا مشاغل کاذب روی میآورند، از بسیاری از حقوق اولیه انسانی، حق آموزش و تحصیل باز میمانند، سلامت جسمی و روانی این کودکان به شدت در معرض انواع آسیبها و خشونتهای جسمی و حتی جنسی قرار میگیرد و در آینده با افسردگی، سوء تغذیه و انواع بیماریهای روحی و جسمی مواجه میشوند.
کودک کار در سیمای قانون
سال ۱۳۷۳، دولت ایران پیماننامه جهانی حقوق کودک را امضا کرد و تعهدات مربوط به کودکان کار و خیابانی را به صراحت پذیرفت، اما با گذشت ۱۷ سال، هنوز این قشر به رسمیت شناخته نشدهاند، دلیل این مدعی نیز نبود آمار دقیق از این کودکان در کشور است.
مهمترین وظیفه دولت در این خصوص ایجاد حق هویت برای کودکان، صدور کارت شناسایی و اجازه تحصیل در مدارس است، اما در عمل جز سیاستهای نافرجام ضربتی و سرکوبی گام دیگری برداشته نشده است.
در ایران ماده ۷۹ قانون کار، اشتغال به کار کودکان زیر ۱۵ سال را ممنوع دانسته است، البته کارگران شاغل در کارگاههای خانوادگی که کارفرمای آنها، همسر یا بستگان و خویشاوندان نسبی درجه یک باشند، مشمول قانون کار نیستند، در نتیجه حداقل سن کار در مورد چنین کارگرانی رعایت نمیشود. بر اساس قانون کار اگر یک کارفرما کودک زیر ۱۵ سال را به کار بگیرد، متخلف خواهد بود و برای نخستین بار مجازات نقدی، بار دوم مجازات نقدی و حبس و بار سوم علاوه بر این موارد، کارخانه یا کارگاه پلمب و پروانه کار فرد متخلف ابطال خواهد شد.
از سوی دیگر ماده۸۴ قانون کار پیشبینی کرده است که در مشاغل و کارهایی که ماهیت آن برای سلامتی یا اخلاق کارآموزان و نوجوانان زیانآور است، حداقل سن کار ۱۸ سال تمام خواهد بود که تشخیص این امر با وزارت کار و امور اجتماعی است، اما مسلماً قانون، مشاغل کاذبی همچون دستفروشی یا کارگاههای زیر زمینی را در حیطه نظارت خود ندارد. این در حالی است که بخش مهمی از کودکان کار در چنین مکانهایی به کار گرفته میشوند.
تلاش برای سلب حضانت از والدین کودکان کار
اگرچه آمار و ارقام درستی از کودکان کار و خیابانی وجود ندارد، اما به طور قطع آمار این کودکان بیشتر از چیزی است که تصورش را میکنیم.
سال ۹۲ بود که معاون اجتماعی بهزیستی از واگذاری مسئولیت کودکانی که پدر و مادرهای بدسرپرست دارند به بهزیستی خبر داد و گفت: این قانون یکی از بندهای لایحه حمایت از کودکان بزهدیده است و در صورت تصویب در مجلس شورای اسلامی به قضات اجازه میدهد والدین ناشایست را خلع ید کرده و سرپرستی آنان را به سازمان بهزیستی واگذار کنند.
وی در توضیحی درباره این قانون گفته بود: «با وجود تلاش بهزیستی برای حمایت از کودکان کار و انتقال آنها به مراکز تحت پوشش سازمان در بسیاری موارد چنانچه کودک دارای خانواده باشد با شکایت پدر و حکم قوه قضائیه از بهزیستی گرفته شده و به خانواده و به تبع آن به خیابان بازگشته و وارد چرخه آسیب شده است. والدین بسیاری از این کودکان افراد طمعکاری هستند که با وجود اینکه از وضعیت مالی خوبی برخوردارند با سوءاستفاده از کودکان خود آنها را ابزاری برای کسب درآمد بیشتر میکنند.»
رئیس سازمان سابق سازمان بهزیستی هم از اجرای طرحی خبر داد که میتواند به سلب سرپرستی از والدین «کودکان کار» و واگذاری سرپرستی آنها به بهزیستی بینجامد. محسنی بندپی گفته بود: «با قوه قضائیه همکاریهایی داشتیم و درخواست کردیم کودکانی که سه بار طی طرحهای ساماندهی به مراکز بهزیستی ارجاع و به خانواده تحویل داده میشوند، بعد از سه بار سرپرستی آنها را از خانواده بگیریم و حداقل به طور موقت به بهزیستی واگذار کنیم. سازمان بهزیستی و کمیته امداد آماده کمک به خانوادههایی است که به دلیل فقر کودکان خود را به کار وادار میکنند.» با تغییر رئیس سازمان بهزیستی، اما سرنوشت این طرح نیز در ابهام باقی ماند. همچنانکه شیوههای اجرای این طرح نیز از همان ابتدا مبهم بود و معلوم نبود این طرح میتواند به این کودکان کمکی بکند یا خیر؟!
آنان برونداد یک پدیده درونی هستند
کودکان کار بروندادی از چالشهای اجتماعی هستند که با وجود تمام برنامهریزیها و اقدامات دستگاهها در چرخه آسیبهای اجتماعی همچنان تولید میشوند. برای مقابله با این پدیده باید به سراغ ریشهها رفت؛ ریشههایی همچون فقر، اعتیاد و نابرابری.