سرویس سیاسی جوان آنلاین: سخنان روز گذشته دونالد ترامپ رئیسجمهور امریکا در نشست خبری با خبرنگاران بازتابهای گستردهای به خصوص بعد از اقدامات ایران در خصوص تعلیق برخی اقدامات در چارچوب برجام داشت. شاید مهمترین نکته در این سخنان اعلام آمادگی دونالد ترامپ برای مذاکره با مقامات ایرانی در آشکارترین شکل خود بود؛ زمانی که اعلام کرد منتظر تماسی از طرف مقامات ایرانی است و اقتصاد ایران با یک توافق فراگیر میتواند به شدت رشد کرده و به جایگاهی که ارزش آن را دارد، برسد.
سخنان ترامپ اولین سیگنال در این باره نیست و وی بارها و بارها قبل از این از ضرورت مذاکره بین مقامات ایرانی و امریکایی و انجام یک توافق گسترده سخن گفته بود. برای درک سخنان ترامپ باید به این نکته پی برد که وی پیش از این در خصوص کرهشمالی نیز سخنانی را بر زبان رانده بود و معتقد بود با یک دیدار مستقیم میتوان مشکلات فراوان دو کشور را حل کرد، اما تاکنون دو دیدار رؤسای جمهور دو کشور نتوانسته هیچ دستاورد مستقیمی به غیر از یک توافقنامه بسیار مبهم و کلی داشته باشد.
از طرف دیگر این درخواستهای مکرر برای مذاکره را میتوان در چارچوب دیگری دید، آن هم زمانی که به وجود آمدن چنین جوی دقیقاً در مسیر ایجاد یک جو روانی بر ضد ایران به کار گرفته شود. در حقیقت تحریمهای امریکا به صورت یکجانبه میتواند در یک جنگ روانی گسترده علیه ایران به کار گرفته شود.
تلاش امریکا برای مقصرسازی
هم اکنون تعداد بسیار زیادی از کشورها امریکا را مقصر شرایط فعلی میدانند و معتقدند در صورت خروج ایران از برجام این امریکاییها هستند که باید جوابگو باشند.
سخنان ترامپ در حقیقت علاوه بر اینکه میتواند شلیکی در تاریکی برای برقراری یک مذاکره محدود بین ایران و امریکا باشد، فضای داخلی و خارجی را به نفع امریکا بازگرداند؛ شرایطی که به دلیل خروج یکجانبه امریکا از برجام تا حدودی به نفع ایران در جریان است، البته این رویه یک سابقه تاریخی هم دارد. دولت باراک اوباما زمانی که به دنبال القای شدیدترین فشارها برای تحمیل معیارهای خود به ایران بود، از همین حربه برای ایجاد دوگانه فشار و مذاکره استفاده میکرد.
نکته مهم در استفاده از راهبرد دوگانه فشار و تعامل این بود که امریکا برای فشار بر ایران و اعمال تحریمها نیاز جدی به اجماع جهانی داشت. از آنجا که در گذشته تمام روابط تجاری ایران با امریکا قطع شده بود، دیگر تهدیدی از جانب امریکا علیه ایران اثربخش نبود و باید فشار و تحریم از جانب سایر کشورها اعمال میشد. امریکا برای پیشبرد رویکرد خود نیازمند این بود تا روسیه، چین، آلمان و سایر کشورهایی را که با اعمال تحریمهای شدید علیه ایران مخالف بودند راضی کند، زیرا این تحریمها تنها در صورتی اعمال میشد که ایران از پذیرش معامله مورد نظر امریکا سرپیچی کند. در این صورت کشورها متقاعد میشدند که اعمال فشار و تحریمهای شدید بینالمللی تنها راه ممکن برای بازگرداندن ایران به معامله مورد نظر است. بیشترین تلاشها نیز باید در این راستا انجام میگرفت تا سایر کشورها به این نتیجه برسند که امریکا خواهان مذاکره و راهحل دیپلماسی در برابر ایران بوده و این ایران است که مذاکره و معامله پیشنهادی را نمیپذیرد، بنابراین کشورهای دیگر به این نتیجه خواهند رسید که در صورت مؤثر نبودن مذاکرات و به نتیجه نرسیدن آن اعمال تحریمهای شدید علیه ایران تنها گزینه برای تغییر رفتار ایران خواهد بود.
هیلاری کلینتون نیز اذعان میکند که برگزیدن روش دیپلماسی و مذاکره بیشتر برای این بود که اجماع جهانی را برای اجرای تحریمهای گسترده علیه ایران به دست بیاورند، چون نادیده گرفتن روش دیپلماسی میتوانست ائتلاف گسترده بینالمللی را که برای اعمال و اجرای تحریمها علیه ایران ایجاد شده بود، تضعیف کند. همچنین امریکا به دنبال دادن امتیاز یا مشوقی مهم به ایران نبود، چون هر امتیازی که امریکا در مذاکره پیشنهاد میداد میتوانست سالها کار دقیق و تشکیل اجماع بینالمللی برای تحریمهای شدید و افزایش فشار علیه ایران را خنثی کند. وی در خاطراتش مینویسد: «هیچ یک از ما (کلینتون و اوباما) این توهم را نداشتیم که ایران قرار است رفتار خود را تنها به دلیل اینکه رئیسجمهور جدید امریکا مایل به گفتوگو است، تغییر دهد، اما معتقد بودیم تلاش برای تعامل میتواند موضع امریکا را در اعمال تحریمهای شدیدتر، در صورت رد پیشنهادهای امریکا توسط ایران، تقویت کند. بقیه جهان میدیدند که این ایرانیها هستند که سرسختی میکنند نه امریکاییها. به این ترتیب احتمال آنکه از افزایش فشار بر تهران حمایت کنند، بیشتر میشد.»
نگاهی به گذشته
به گفته دستیاران اوباما وی قصد داشت گامهای بیشتری برای حرکت به سمت تعامل با ایران بردارد تا در صورتی که طرح تعامل شکست بخورد، متحدان و دشمنان نتوانند انگشت اتهام را به سمت امریکا به عنوان «آدم بد» بگیرند و در عوض از تلاشها برای اعمال فشار بیشتر بر ایران حمایت کنند. بن رودز معاون مشاور امنیت ملی کاخ سفید نیز گفت: قصد اوباما نشان دادن رئیسجمهوری بود که نقش آدم شرور در سیاست ایران را بازی نمیکند. وقتی رئیسجمهور امریکا این نقش را بازی نمیکند و میگوید بیایید به آینده نگاه کنیم، چون ما تاریخ دشواری داشتهایم، ایران یکی از قدرتمندترین ابزارهای تبلیغاتیاش را از دست میدهد.
از سوی دیگر بیان درخواست مذاکره به عنوان حربهای برای افزایش فشارها علیه نظام جمهوری اسلامی در داخل جامعه ایرانی نیز به کار میرود.
در سال گذشته نیز امریکا سعی داشت رهبران و دولت ایران را مسئول شرایط بد اقتصادی و به تبع آن شرایط بهوجود آمده اجتماعی معرفی کند. کلینتون در اکتبر ۲۰۱۲ حاکمیت ایران را مقصر اصلی وضعیت اقتصادی ایران معرفی کرد و وعده داد که تحریمها در صورت تغییر رویکرد ایران و در صورت همکاری ایران با غرب در موضوع هستهای، خیلی زود ترمیم خواهد شد.
اگرچه کلینتون هدف اعلامی امریکا از تحریمهای ایران که در قالب مواضع رسمی به صورت مستمر ابراز شده را تغییر محاسبات رهبران ایران اعلام کرد، اما با توجه به فشارهای وارد بر مردم ایران بر اثر تحریمها برخی کارشناسان کاربرد طولانیمدت تحریمها را روشی محتمل برای تغییر رژیم ایران میبینند. با قاطعیت میتوان گفت که تلاش امریکا برای ارسال چنین سیگنالهایی در داخل کشور را نیز میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد. تحریم بخش صنایع فلزی در ایران در حقیقت نشاندهنده این است که امریکا از تلاش برای قطع درآمدهای ارزی ایران به سمت تلاش برای گستردهتر کردن بیکاری در ایران منحرف شده است.
در حالی که قرار بود صنایع پتروشیمی ایران به عنوان قدم بعدی هدف تحریمهای امریکا انتخاب شود، ناگهان این صنایع فلزی بودند که مورد تحریم قرار گرفتند. دلیل این اقدام را هم میتوان در سهم گسترده صنایع فلزی در ایجاد اشتغال در ایران دانست.
به نظر میرسد راهبرد امریکاییها دقیقاً بر این رویکرد استوار است که با همان روش قدیمی مذاکره و فشار بر ایران فشار وارد کند؛ تلاش برای تشدید بیکاری گسترده در ایران و همزمان بازنگه داشتن در مذاکره تا فشار از سوی برخی قشرهای اجتماعی برای مذاکره با ایران برانگیخته شود، البته نظرسنجیها نشان میدهد جامعه ایرانی به شدت منتقد مذاکره با امریکاست، اما امریکاییها امیدوارند راهبرد فشار و مذاکره باز هم بتواند مؤثر واقع شود. در این میان وظیفه دیپلماتها و مقامات مسئول در این ماجرا موضعگیری هوشمندانه در مقابل هر پیشنهادی از این جنس است.
در حقیقت اگر پاسخ مستدل و دقیق به این پیشنهادها داده شود، میتوان انتظار داشت که این پیامها انعکاسی در داخل طبقات مخالف اجتماعی نداشته باشد. با این حال اگر پاسخها دقیق نباشد میتوان انتظار داشت که این جنگ روانی تاثیراتی در جامعه ایرانی داشته باشد.