کد خبر: 954365
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۵
خوانشی از کارنامه سیاسی سیدحسن تقی‌زاده در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی
در دوره محمدرضا، مجلس سنا به موازات مجلس شورای ملی و جهت تضعیف آن و تمرکز قدرت بیشتر در دست شاه تشکیل می‌شود. نیمی از سناتور‌ها مستقیماً توسط شاه انتخاب می‌شدند. تقی‌زاده در چنین مجلسی، خدمات ارزنده‌ای به شاه و رژیم شاهی کرد و در مسائلی که مجلس شورای ملی با شاه همراهی نداشت یا نیاز به پشتوانه بیشتر بود نقش مهمی به عنوان رئیس مجلس سنا و سناتور انتصابی شاه به عهده داشت.
علی احمدی فراهانی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: در صفحات پیشین تاریخ، کارکرد سیدحسن تقی‌زاده در ادوار مشروطه اول و دوم و نیز سلطنت رضاخان، مورد بازخوانی قرار گرفت. در مقالی که هم‌اینک پیش روی شماست، کارنامه سیاسی وی در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی روایت شده است. امید آنکه مقبول افتد.

در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، فعالیت‌های سیاسی سیدحسن تقی‌زاده بیشتر در مجلس سنا متمرکز می‌شود. در دوره محمدرضا، مجلس سنا به موازات مجلس شورای ملی و جهت تضعیف آن و تمرکز قدرت بیشتر در دست شاه تشکیل می‌شود. نیمی از سناتور‌ها مستقیماً توسط شاه انتخاب می‌شدند. تقی‌زاده در چنین مجلسی، خدمات ارزنده‌ای به شاه و رژیم شاهی کرد و در مسائلی که مجلس شورای ملی با شاه همراهی نداشت یا نیاز به پشتوانه بیشتر بود نقش مهمی به عنوان رئیس مجلس سنا و سناتور انتصابی شاه به عهده داشت. وی در سال‌های ۱۲۲۸ به نمایندگی در مجلس سنا، در ۱۳۲۹ به ریاست مجلس سنا، در ۱۳۴۲ و ۱۳۳۹ به نمایندگی انتصابی شاه در مجلس سنا برگزیده شد و دوباره نیز در سال‌های ۱۳۳۵ و ۱۳۴۱ به عضویت در شورای سلطنتی انتخاب شد.

تقی‌زاده، تأسیس مجلس سنا و روایت یک مخالفت

تقی‌زاده خود درباره علت مخالفت مردم و مشروطه‌طلب‌ها با تأسیس مجلس سنا می‌نویسد: «مشروطه‌طلب‌ها و وکلای مجلس شورای ملی با [تشکیل]مجلس سنا مخالف بودند و نمی‌خواستند یک روزی سنا تشکیل شود. مدت ۴۰، ۵۰ سال گذشت و نگذاشتند تشکیل شود. به نظر مشروطه‌طلب‌ها سنا مؤسسه‌ای بر ضد مجلس شورای ملی حساب می‌شد. جهتش از اول این بود که در روز اول در قانون اساسی نوشتند هر وقت بین مجلس و شاه اختلاف افتاد و شاه خواست مجلس شورای ملی را منحل بکند اگر مجلس سنا موافقت کرد، می‌شود. این مطلب باعث وحشت مجلسی‌ها بود و آن را حکم قتل مجلس می‌شمردند. پس سعی می‌کردند هر چه ممکن است سنا به وجود نیاید. در واقع آنجا گفته شده بود مجلس منحل و تجدید انتخابات بشود.»

ملاحظه می‌کنیم که شاه با تشکیل مجلس سنا قدرت خود را در انحلال مجلس ملی افزایش می‌دهد و تقی‌زاده در چنین مسئولیت حساسی به رژیم شاه خدمت می‌کند و راه را هموار می‌سازد. تقی‌زاده در سال ۱۳۴۲ که حرکت و قیام عمومی مردم مسلمان به رهبری زعیم عالم اسلام حضرت امام خمینی (قدس‌سره) آغاز شد در مقام نمایندگی انتصابی شاه در مجلس سنا قرار داشت و در تمام جریانات سرکوب قیام مردم مسلمان و تبعید رهبر آن و توجیه جنایات و خیانت‌های رژیم شاه حاضر بود و دست درازی در آن وقایع داشت. البته او در زندگی‌نامه خود هرگز به این سال‌ها که ملت سرافراز ایران در آزمایش بزرگ برابر رژیم وابسته و فاسد و استبدادی شاه دست و پنجه نرم می‌کرد اشاره ندارد.
 
گزارش تقی‌زاده به مخدوم انگلیسی خویش

از جمله فعالیت‌های تقی‌زاده در این دوره شرکت در تأسیس حزب عامیون در سال ۱۳۲۱ می‌باشد. در این دوران، ارتباط تقی‌زاده با عناصر انگلستان همچنان ادامه می‌یابد. در سندی که ذیلاً ملاحظه می‌کنید، تقی‌زاده اخبار جدید ایران را به سر رونالد گزارش می‌کند و این گزارش برمبنای تصریح وی به خاطر توجهی است که انگلستان به مشکلات ایران مبذول می‌دارد! گزارش یادشده در سال ۱۳۲۵ هنگامی که تقی‌زاده سفیر ایران در لندن بوده است پیرو مذاکرات حضوری ارائه می‌شود.

«سررونالد عزیزم
پیرو مذاکرات دیروزمان، همان طور که قول دادم، اکنون ما هم با ارسال خلاصه اخبار واصله از ایران، ماحصل نامه‌هایی را که در هفته‌های گذشته پیرامون چندین برخورد در نقاط مختلف ایران دریافت کرده‌ام، با ذکر علل اصلی وقایع تأسف‌انگیز مذکور تقدیم دارم. مایلم از جنابعالی بابت توجهی که به مشکلات مبذول می‌دارید تشکر کنم.
دوستدار شما - تقی‌زاده

در شمال ایران اخیراً تشنجاتی رخ داد که ناشی از تحریکات حزب چپ افراطی [کذا](توده) بوده است که به درست یا خطا به حمایت مستقیم یا غیرمستقیم خارجی [شوروی]باور دارد. آن چه در زیر می‌آید [گزارش]تصادماتی است که رخ داده است: از طرفداران حزب توده عازم لیقوان (دهکده بزرگی در آذربایجان) شدند و در آنجا به تظاهرات و تبلیغات دست زدند. این امر موجب تصادمات شد و در محل نزاعی بین اهالی دهکده و [توده‌ای‌ها]درگرفت و از هر دو طرف چهار نفر به قتل رسیدند. تحریکات مشابهی در رضائیه [ارومیه](شهری در جنوب‌غربی آذربایجان) انجام گرفت که پس از آن یک هیئت نظامی به سرکردگی یک افسر سرشناس و بی‌طرف، ژنرال جهانبانی، از طرف دولت برای تحقیقات به تبریز اعزام شد. حوادث جدی‌تری در مشهد رخ داده که طی آن ۲۰ تن از افسران و سربازان قیام کردند و با به غرامت بردن کامیون‌ها، سلاح‌ها و مهمات به سوی استپ‌ها [ی ترکمن‌صحرا]فرار کرده تا در آنجا به تعداد قابل ملاحظه‌ای از ترکمن‌های مسلح بپیوندند.

اینان در گنبدکاووس با یک گروهان ژاندارمری اعزامی دولت روبه‌رو شدند؛ شش تن دیگر دستگیر و کامیون‌ها و سلاح‌های سرقت شده، توقیف شدند. بقیه شورشیان به درون منطقه جنگلی آن حوالی فرار کردند. به منظور تحکیم موقعیت [نظامی]نامطلوب این مناطق، نیرو‌های تازه‌ای از پادگان‌های مختلف ژاندارمری به آن محل اعزام شدند. اما نیرو‌های نظامی شوروی به این واحد‌های ژاندارمری اطلاع دادند که اولاً باید به پادگان‌های خود بازگردند، و ثانیاً در صورت [پیش آمدن]تصادم نباید تیراندازی کنند، و ثالثاً آنان مانع ارسال سلاح‌ها و مهمات به تهران هستند که از شورشیان توقیف شده است. اخبار تازه پیرامون وخامت وضع در این نقاط کشور دولت را وادار ساخت در حدود ۲۰۰ تن دیگر را به عنوان نیروی تقویتی اعزام کند. اما این نیرو‌ها از فیروزکوه (شهرکی در جاده تهران- مازندران) بازگشتند. تحریکات و تصادمات از جانب طرفداران حزب توده در نقاط مختلف مازندران (چون شاهی، بابل، ... و شهسوار) و دیگر نواحی شمال ادامه دارد. در این نواحی طرفداران حزب توده، دهقانان را برای تحویل برنج مورد تهدید و ارعاب قرار داده‌اند و هر روز خطر اختلالات بیشتری می‌رود. کوشش دولت ایران برای تضمین آزادی رفت و آمد و اعزام نیرو‌های ژاندارمری به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است. گفتن ندارد که این وضع اقدامات فوری را ضروری می‌کند. چندی پیش سفیر شوروی در اصل با اعزام ژاندارمری [به این نواحی]موافقت کرد، اما ظاهراً هنوز هیچ دستورالعملی به نیرو‌های نظامی شوروی [در آن ناحیه]نرسیده است. سفیر شوروی اکنون در تهران نیست، و وضع ناروشن است.»

تقی‌زاده سینه چاک لژ فراماسونری!

عضویت تقی‌زاده در تشکیلات فراماسونری قطعی است. او نخستین بار در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۳۲۵ ق) وارد لژ بیداری ایران شده و پرونده او در نوشته شماره ۲۵ کارتن شماره ۵ بایگانی لژ به ثبت رسیده است. تقی‌زاده در یکی از شماره‌های مجله یادگار، از فراماسونری یاد کرده و تنها راه نجات مملکت را تشکیل جمعیت فراماسون در ایران می‌داند. وی می‌نویسد: «چهارم تشکیل جمعیتی برای ترویج حیثیت و شرف و راستگویی و اجتناب از دروغ و دسیسه و نفاق و خودداری از مبالغه و اظهارات بی‌اساس و بی‌دقتی و احتراز از مسامحه و پرهیز از غیبت و نمامی و مخصوصاً ترک مطلق تعارفات بی‌حقیقت رویاروی (که از بدترین مفاسد اخلاقی این ملت است) چه در کلام و عمل و چه در کتابت. اگر چنین انجمنی از مردمان صاحبدل و منزه به وجود بیاید و به طور ثابت و مستمر گذشته از تبلیغ قولی سرمشق مشهودی به دیگران نشان بدهد قطعاً در اینجا نهضت اخلاقی بی‌اثر نخواهد بود و مانند تأثیر محفل بنا‌های آزاد در انگلستان و فرقه‌دوستان یا کویکر‌ها در بنای اخلاقی انگلند جدید در مشرق ممالک متحده امریکا و همچنین در خود انگلیس انقلاب اخلاقی تدریجی به وجود خواهد آورد... علامت اصلاح اخلاق راستگویی موقوف کردن تعارفات و تملقات رویاروی، تقید شدید به نظم در وقت، حفظ وعده و حضور در سر وقت، حفظ قول، سربلندی و سرافرازی، عدم تلون و تبعیت در عقاید از ارباب نفوذ و وزش باد قدرت و ایجاز در کلام و اکتفا به حد لازم است و هر وقت ما اثری از این صفات در جمعی از جوانان خود دیدیم بالنسبه امیدوار می‌شویم و البته برای این کار بهتر وسیله تشکیل جمعیت اخوانی است که مراقب حفظ صفات در همدیگر باشند و با تشویق و احترام دارندگان صفات و تحقیر و طرد متخلفین.»

تقی‌زاده و انکار عضویت در لژ مهر

در سال ۱۳۲۷، عباس اسکندری در مجلس شورای ملی در جریان استیضاح روز سی‌ام دی‌ماه و در جلسه ۱۳۵ مجلس هنگامی که درباره نفوذ استعماری بریتانیای کبیر به وسیله فرقه فراماسون در ایران بحث می‌کند، نام عده‌ای از فراماسون‌های ایرانی از جمله حکیم‌الملک و تقی‌زاده را می‌برد. تقی‌زاده در جواب، قسمت اعظم حرف‌های اسکندری در مورد فراماسونری را افسانه و موهوم می‌خواند. در حالی که گذشته از اسناد عضویت وی و فعالیت او در تشکیل لژ فراماسونری «مهر» مقاله فوق به خوبی صحت حضور وی در جریان استیلای انگلیس توسط جمعیت فراماسونی را تأیید می‌کند. در سال ۱۳۳۸ تقی‌زاده به همراهی شش تن دیگر از اساتید فراماسون، لژ فراماسونی «مهر» را تشکیل می‌دهند. هفت استاد تقاضا‌کننده لژ «مهر» عبارتند از: حسین علا، سیدحسن تقی‌زاده، مختارالملک صبا، عبدالله انتظام، دکتر تقی اسکندری، ابوالحسن حکیمی و فوگل تبعه آلمان. اسماعیل رایین می‌نویسد: «این هفت استاد ماسونی ابتدا از لژ الپینا‌ی سوئیس تقاضا کردند تا اجازه تشکیل لژی به نام مهر تابع قانون اساسی این گراندلژ مستقل و آزاد سوئیسی را به آن‌ها بدهند. ولی لژ الپینا سوئیس به آن‌ها اطلاع داد که نمی‌تواند با این تقاضا موافقت کند، زیرا گراند‌لژ مذکور منحصراً در سوئیس فعالیت داشته و با هیچ یک از سازمان‌های فراماسونی جهانی بستگی ندارد. در نتیجه هفت استاد مذکور از سازمان فراماسونی آلمان که لژ‌های متحد آلمان نامیده می‌شد، تقاضای تشکیل لژی را که وابسته به آن‌ها باشد نمودند. سازمان ماسونی مذکور بلافاصله با این تقاضا موافقت کرد و اولین قدم این هفت نفر تشکیل یک سازمان نیمه مخفی به نام کلوپ ماسونیک بود. به طوری که قبلاً گفته شد، فراماسون‌ها قبل از اعلام رسمیت یا بعد از آغاز به کار و فعالیت، سازمان‌های نیمه‌مخفی تشکیل می‌دهند و در زیر نام کلوپ، انجمن و جمعیت به کار می‌پردازند. این هفت استاد نیز که می‌خواستند بدون اتکا یا قبول تابعیت لژ‌های انگلیسی و فرانسوی تشکیل جلسه دهند ابتدا سازمانی به نام کلوپ ماسونیک تشکیل دادند و چند نفری را نیز که می‌خواستند بلافاصله به عضویت بپذیرند، به عنوان اعضای اولیه وارد مجمع خود کردند. سازمان فراماسونی آلمان با اعلام قبولی تشکیل لژ مهر در ایران منشور تأسیس لژ را صادر کرد و به اصطلاح ماسون‌ها نور از آلمان به ایران آورده شد و روز هفدهم بهمن ۱۳۳۸ لژ مهر در ایران تشکیل شد. همین که چند ماهی از آغاز فعالیت لژ مهر گذشت، و عده اعضای این لژ به حد نصاب رسید، مرحوم حسین علا به نام اولین استاد اعظم این لژ انتخاب شد و تشریفات انتصاب او با برگزاری همه آیین‌ها و مقررات لژ‌های آلمانی صورت گرفت. دبیر این لژ ابتدا دکتر تقی اسکندری بود، و بعد از تشکیل گراند‌لژ مستقل ایران، وی به سمت دبیر بزرگ گراندلژ مذکور انتخاب شد که تا امروز نیز همین سمت را دارد. استقبالی که یک طبقه خاص، یعنی روشنفکران ایرانی از سازمان جدیدالتأسیس مذکور کردند، باعث شد فکر تشکیل لژ دیگری که در آن ایرانیان آلمانی زبان و آلمانی‌های مقیم تهران عضویت داشته باشند، به وجود آید. این لژ که آفتاب نامیده می‌شود، در آن ایرانیان و آلمانی‌ها فعالیت داشتند و استادی آن با فوگل آلمانی بود. پس از تشکیل این دو لژ و ثبت‌نام و مشخصات آن در دفاتر فراماسونری جهانی، لژ‌های انگلیسی و فرانسوی که در ایران فعالیت می‌کردند، آن‌ها را به رسمیت شناختند و در‌های محافل خود را به روی اعضای آن گشودند زیرا به طوری که قبلاً گفته شد، لژ‌های متحده آلمان هم پس از قبول عبودیت و سروری و برتری لژ‌های انگلیسی در سازمان‌های ماسونی جهان به رسمیت شناخته شده بودند و آمیزش و ارتباط با آن‌ها را قانونی اعلام کردند. بنابراین لژ‌های انگلیسی و فرانسوی در ایران نیز این لژ‌ها را به صورت لژ با قاعده شناختند و حتی در تشکیل لژ تهران که در روز پانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۷ در کلیسای انجیلی تهران واقع در خیابان قوام‌السلطنه تقدیس و تأسیس شد، شرکت داشتند. علاوه بر آن در یکی از جلسات این لژ دکتر تقی اسکندری سخنرانی بسیار جالبی تحت عنوان آیین باستانی و بزرگ‌بنایان آزاد در جهان و کشور ما ایراد کرد. فراماسونی آلمان که از پیشرفت سریع دو لژ مهر و آفتاب راضی شده بود، به هیئت رهبری این دو لژ اجازه داد تا لژ دیگری نیز تأسیس کنند. این لژ که ستاره سحر نامیده شد و در ردیف لژ‌های متحد آلمان در جهان در ردیف ۸۶۷ ثبت شده است، به زودی دارای ۴۰ عضو شد و استادی آن به مهندس شریف‌امامی واگذار شد، مهندس شریف‌امامی که در مدت سه ماه عضویت در لژ آفتاب، از عضویت ساده به درجه استادی و حتی استاد ارجمند ترقی کرده بود، به‌زودی در رأس لژ ستاره‌سحر قرار گرفت. پس از تشکیل این سه لژ، سازمان فراماسونی آلمان موافقت خود را با تأسیس گراندلژی از سه لژ (مهر، آفتاب و ستاره‌سحر) اعلام کرد. تشکیل فوری گراندلژ ایران به تدریج به اهمیت این سازمان فراماسونی افزوده، به خصوص که کارگردانان و هیئت رهبری آن، سعی داشتند بیشتر آداب و رسوم و ریتول‌های داخلی محافل را تغییر داده به آن شکل ایرانی بدهند. مثلاً در لژ‌های انگلیسی فرانسوی، امریکایی، مجسمه‌هایی از موسی، مسیح، سقراط، بقراط، آبراهام لینکلن و ... می‌گذارند و آن را ستایش می‌کنند ولی در لژ‌های فراماسونی گراندلژ فوق‌الذکر، تمثال حضرت علی (ع) را نصب می‌کنند و ابیات مثنوی مولوی را می‌خوانند [!]این تغییرات که مرحوم حسین علا در به وجود آوردن آن مؤثر بود، به تدریج سبب مخالفت لژ‌های انگلیسی و فرانسوی و سنت‌پرستان با این لژ‌ها شد. لژ‌های انگلیسی سعی داشتند با ورود در جلسات لژ‌های مهر، آفتاب و ستاره سحر افکار و نظرات و ریتول‌ها و تشریفات ماسونی خود را در این محافل رواج دهند. اما آنان حاضر به نزدیکی و همکاری نمی‌شدند، تا جایی که استاد‌اعظم لژ روشنایی ناچار از شکوه و شکایت به خاطر بی‌اعتنایی هیئت رهبری و استادان اعظم لژ‌های آلمانی شد. او در یک گزارش رسمی چنین می‌نویسد: رفتن ما به لژ‌های آلمانی از لحاظ رسمی مانعی ندارد، ولی به نظر من رفتن ما به آنجا مطلوب نیست، زیرا تاکنون خود آن‌ها تمایلی به این امر نشان نداده‌اند و به کمیته مرکزی نپیوسته‌اند. استاداعظم لژ سپس اظهار امیدواری می‌کند: به زودی موافقت خود را برای پیوستن به کمیته مرکزی، با جمعیت کامل فراماسونری اعلام دارند.
تقی‌زاده بعداً به عنوان دومین استاداعظم گراندلژ مستقل ایران انتخاب می‌شود. وی پس از کنار رفتن حسین علا که اولین استاداعظم گراندلژ فوق بود به این سمت برگزیده شد....
 
و کلام آخر
آنچه گفته شد اندکی از تاریکی متراکمی است که فعالیت‌های تقی‌زاده را نشان می‌دهد. به تعبیر بسیار رسای قرآن مجید، این به اصطلاح روشنفکران، ظلمات فوق‌بعض، هستند. هر کدام را که می‌نگری تاریکی است بیش از تاریکی قبل و گویا اصلاح «روشنفکر» برای پرده کشیدن بر روی تاریکی‌های آنهاست چنانچه اصطلاح «تمدن» را غرب وحشی بر روی خود می‌گذارد و عنوان «حقوق بشر» را متجاوزان امریکایی یدک می‌کشند. همواره رذالت در برابر پاکی قرار می‌گیرد و اینجا هم امثال تقی‌زاده با اسلام و ایمان اسلامی روبه‌رو می‌شوند و دست ناپاک غرب، آنان را پیش‌قراولان نشر و ترویج بی‌دینی در عالم اسلام می‌نماید. این مقال را با بخشی از نامه میرزامحمدعلی‌خان تربیت به تقی‌زاده پایان می‌بریم. تربیت از کودکی همراه و همگام با تقی‌زاده بود و بیش از هر کس دیگر به خلقیات او آشنا بود. خود او هم در راه هموار نمودن فرهنگ مهاجم غرب در کشور اسلامی ایران گام‌های برداشت. گویا سیاهی رفتار تقی‌زاده چنان او را به رنج انداخته که تاب تحمل را از کف او ربوده و ناچار شده در این نامه گوشه‌ای از تباهی‌های تقی‌زاده را به یاد او آورد. این نقل تأیید محمدعلی‌خان تربیت نیست بلکه نمایاندن ذره‌ای از آلودگی تقی‌زاده از زبان دوست آشنا و نزدیک اوست. این نامه را میرزامحمدعلی‌خان تربیت از استانبول به یکی از شهر‌های اروپا (و علی‌الظاهر به لندن) به تقی‌زاده نوشته است و از نامه‌های مهم و پرمطلب درباره رویه و اقدامات تقی‌زاده پس از خروج از ایران است که به علت اعلام فساد مسلک سیاسی او در قتل سیدعبدالله بهبهانی پیش آمد: «۷ذی‌الحجه‌الحرام [۱۳۲۹]مکتوب ۲۱ نوامبر خصوصی شما را خواندم. به شخصیات نمی‌پردازم. آنچه از شما فهمیده‌ام محتاج به اصلاح نیست. همان طبیعت دیرینه و ارثی شما است که به رگ و ریشه آن بلد هستم. غیر از خودخواهی بینه و برهانی ندارد و همه کس، چون من بیست سال اغماض و به جز صداقت و فداکاری نمی‌کند. این اواخر فهمیده‌ام که با خود شما نیست. عنان نفس از دستتان خارج است و، چون من ریاضت نفس ندارید و گمان نکنید که من شما را می‌فروشم. حاشا! ولی عقیده خود را درباره شما کم‌کم مشغول تغییرم. خدا می‌داند چقدر صاحب نفس عالیه هستم که دو سه روز قبل صحبت شما را با بعضی‌ها می‌کردم، همان عقیده بیست سال قبل را در حق شما تقدیر و به درجات ملکوت و الوهیت رسانده و بر همه کس حتی خودم (که در دنیا محال است) ترجیح دادم و بعد دیدم این تعریف من شایدی است. بهتر آن بود که تخطئه کردن محال است اقلاً تعریف دروغ نکنم و نمی‌توانم تأثرات خود را در پای راه‌آهن و حرکات ناشایست شما را به شرح آرم که خجالت می‌کشم و ابداً فراموش نخواهم کرد. متمنی هستم که هیچ وقت از شخصیات حرف نزنید. بگذارید به حال خود باشد. زبان و قلم چرب شما همه کس را حتی مرا هم گول می‌زند. خوش‌تقدیر و بی‌حقیقت هستید که هر دیپلمات طریقه‌اش این است. با اینکه در سر مکتوب عذر خواستم باز روده‌درازی کردم. فقط قصدم این بود که مرا به حال خود گذارید و به شخصیات نپردازید و فکر خود را جمع کرده مشغول وطن‌پرستی باشید.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار