سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، شامگاه شنبه هفتم اردیبهشتماه مردی به اداره پلیس رفت و گفت: پدر ۵۵ سالهاش به طور ناگهانی ناپدید شده است. شاکی گفت: پدرم اکبر نام دارد و در بازار آهن جنوب تهران کار میکند. او امروز مثل همیشه به محل کارش در بازار آهن رفت، اما عصر به خانه برنگشت. نگرانش شدیم و با تلفن همراهش تماس گرفتیم که جواب نداد و دوستانش هم از او خبری نداشتند و به همین علت احتمال میدهیم اتفاق بدی برای او رخ داده باشد. با طرح این شکایت پرونده به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت. پس از این مأموران تحقیقات خود را برای پیدا کردن مرد گمشده آغاز کردند تا اینکه مشخص شد وی به علت جراحت ناشی از ضربات چاقو در بیمارستان ضیاییان بستری است. بدین ترتیب مأموران راهی بیمارستان شدند و معلوم شد اکبر در جریان درگیری با مردی سالخورده به نام یعقوب مجروح شده است. همچنین مشخص شد یعقوب روز حادثه از سوی مأموران کلانتری ۱۵۱ یافتآباد دستگیر شده است.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت روز دوشنبه ۹اردیبهشت کارکنان بیمارستان به مأموران خبر دادند اکبر پس از دو روز بستری به خاطر شدت جراحات فوت کرده است. بدین ترتیب با مرگ اکبر پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به دستور بازپرس ویژه قتل وارد عمل شدند. صبح دیروز متهم به دادسرای امور جنایی منتقل شد و در بازجوییها به قتل اکبر اعتراف کرد. متهم پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهمان
خودت را معرفي كن؟
یعقوب هستم.
چند سال داري؟
70 سال.
بازنشستهاي؟
من راننده بودم و با ماشين كار ميكردم، اما چند سالي است كه كار نميكنم.
زن و بچه هم داري؟
بله، دو تا زن دارم و از هر زنم چند تا بچه دارم كه بيشترشان عروس و داماد شدهاند.
چه شد كه دو تا زن گرفتي؟
در جواني با همسر اولم ازدواج كردم تا اينكه 27سال قبل در حالي كه تعدادي فرزند داشتم با زن دومم كه از شوهرش طلاق گرفته بود آشنا شدم. خيلي از او خوشم آمد و او را عقد كردم. سپس با هر دو زنم در خانه قديمي كه در حوالي فردوس در جنوب دارم شروع به زندگي كردم تا اينكه چند ماه قبل همسر اولم از خانه قهر كرد.
چرا ؟
بهانه ميگرفت و ميگفت دوست ندارد با هووي خود زندگي كند تا اينكه با پسرم كه مجرد است خانهاي اجاره كرد و از ما جدا شدند.
مقتول را از كجا ميشناختي؟
يكبار كه به خانه همسر اولم رفتم مقتول را همراه دو پسرم آنجا ديدم و با او آشنا شدم كه بعد فهميدم او خانه را براي همسر و پسرم اجاره كرده و به آنها كمك مالي ميكند. همسرم مدعي بود اكبر از بستگان دورش است.
به خانه همسر اولت رفت و آمد داشتي؟
بله به خانهاش ميرفتم اما از مدتي قبل به خانهاش راهم نداد. هر وقت كه ميرفتم برق را خاموش ميكرد و در را باز نميكرد اما همسايهها به من ميگفتند كه خانه است. زماني كه مهمان داشت و فرزندانم خانهاش بودند ناچار در را به رويم باز ميكرد كه يك روز هم مقتول را آنجا ديدم.
چرا مقتول را به قتل رساندي؟
به رفتارهاي او مشكوك شده بودم و گمان بد ميكردم. همسرم مدعي بود كه مدتي قبل با خودروي اكبر تصادف كرده است. ميگفت او مرد خيري است و وقتي ديده من مشكل مالي دارم براي من و پسرم اين خانه را اجاره كرده است. پس از اين من به آنها مشكوك شدم و از اكبر خواستم به خانه همسرم رفت و آمد نكند، اما فايدهاي نداشت و او با فرزندانم دوست بود و با آنها به خانه همسرم ميرفت تا اينكه 15روز قبل نقشه قتل او را طراحي كردم.
يعني فقط به خاطر همين كه با فرزندانت به خانه همسرت ميرفت دست به قتل زدی؟
بله. من تحت فشار روحي بودم و او قبول نميكرد. او به پسرم و همسرم كمك مالي ميكرد و من دوست نداشتم.
درباره روز حادثه توضيح بده؟
روز حادثه اكبر را به خانهام دعوت كردم و سر همين موضوع با هم حرف زديم كه مشاجرهمان شد. خيلي عصباني شدم و به سرعت چاقويي از آشپزخانه برداشتم و دو ضربه به او زدم. اكبر خونين از من خواست كه او را نكشم و من هم پشيمان شدم كه همزمان زنگ خانهام به صدا در آمد. وقتي در را باز كردم پسرم پشت در بود و ديد كه وحشت زدهام. او را به خانه راه ندادم و در را بستم. ميخواستم او را به بيمارستان برسانم كه ديدم مأموران از روي ديوار وارد خانهام شدند و بعد فهميدم پسرم وقتي او را به خانهام راه ندادم به من مشكوك شده و به مأموران خبر داده بود.
حرف آخر؟
پشيمان هستم. وقتي او را زخمي كردم تصميم گرفتم او را به بيمارستان برسانم كه مأموران رسيدند.