سرويس انديشه جوان آنلاين: آن روز که جهان میان شرق و غرب مادی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبرد، انقلاب اسلامی ایران با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چارچوبها را شکست؛ کهنگی کلیشهها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، اما این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گوناگون برای خفه کردن آن هرچه کردند به اجلِ محتوم خود نزدیکتر شدند. اکنون با گذشت ۴۰ سال یکی از آن دو کانون اصلی دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی جدی در حوزه درون تمدنی و برون تمدنی خود دست و پنجه نرم میکند که خبر از نزدیکی احتضار میدهند. در این میان، اما انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان پیش میرود و امیدوارانه در حال پالایش ضعفها و قدم نهادن در مسیر گام دوم خویش است.
ظهور انقلاب در جهان جنگلزده
انقلاب اسلامی، در زمینه و شرایطی بروز و ظهور کرده که حوزه معرفتی انسانها خالی از دین و خدا بوده است. ابعاد وجودی انسان معاصر و ساحتهای مختلف او خالی از دین و خدا تعریف شده بود. انسانها در ساختارهای غیردینی و روابط اقتصادی و سودجویانه و نیز قواعد حاکم مادی زندگی را سپری میکردند تا اینکه ندای حقی در منطقه غرب آسیا از امام خمینی (ره) و مردم انقلابی ایران به پا خاست. ساختارها و قواعد حاکم را در هم شکست و به دنبال طراحی و بازمهندسی دوباره ساختارها و نظامات با رویکرد اسلامی برآمد. طبیعی است اگر فرض کنیم در این سیستم و سامانه، تکانهای به نام انقلاب صورت گرفته باشد، باید منتظر لرزش و اثر مثبت یا منفی از محیط پیرامون نسبت به مبدأ انقلاب بود. موج انقلاب اسلامی مرز و جغرافیای فیزیکی و مکانی نمیشناسد و فتح الفتوح انقلاب در حوزه اندیشهای و نگرشی رخ نموده است. انقلاب درونی که انسانها را ابتدا وارد وادی حیرت و سؤال نسبت به وضع موجود کرده و پاسخی منطقی و عقلانی برآمده از وحی که موجب اقناع آحاد بشریت تشنه حقیقت شده، به ارمغان آورده است.
نظام حاکم بینالملل که بر نگرش و جهانبینی مادی و لیبرالی بنا شده بود، تاب و تحمل این وضع را نداشت و به هر راهبرد، تاکتیک و ابزاری که فرض میشد، در راستای عدم اشاعه تفکر انقلابی دست به هر اقدامی زده و میزند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه غرب آسیا که از منظر بسیاری از ژئواستراتژیستها به عنوان قلب زمین مطرح شده است، ایران اسلامی شاهد بحرانهای مختلفی بوده و همچنان این موضوع بر سر راه انقلاب وجود دارد. انقلابی که طلایهدار استکبارستیزی در پهنه نظام جنگلی حاکم بر روابط بینالملل است. نظام و روابطی که بر اساس نگاه داروینیسم شکل گرفته است و اجزا و کنشگران آن برای بقا در تنازع دائمی به سر میبرند؛ نزاعی که بر سر منافع و منابع بیشتر با رویکرد طبیعتمدار و حذف هر نوع اخلاقیات در بازی بین آنها تعریف شده است. حقوق بشر در این روابط و قواعد فقط به نفع نژادهای برتر اعم از امریکا و اروپا چیده شده است. حقوقی که بر پایه نیازهای زیستی، مادی و آزادیهای بیبندوبار، تدوین شده و در آن هیچ حق حیاتی برای انسانهای ضعیف دیده نشده است.
قواعد حاکم بر روابط بینالملل به مثابه قواعد حاکم بر یک جنگل است. در جنگل هر کس به فکر خود است و هر حیوانی برای رسیدن به منابع بیشتر دیگری را کنار میزند یا میدَرَد. «تنازع بقا و بقای اصلح» اساس شکلگیری جنگلهاست. ضمیر «من» ضمیر مشترک و قدرت برتر هویت اصلی حیوانات وحشی است. دوام و بقا برای نژادهای برتر و قویتر جنگل معنا دارد و بقیه حیوانات محکوم به فنا هستند. در اینجا هر کس قدرتمندتر است میتواند بهتر زیست کند. اقتصاد در جنگل در اختیار عده معدودی است که برای خود، حقوقی ورا و فرای دیگر حیوانات تعریف کردهاند. هر که دارای چنگ و دندان تیزتری باشد، میتواند دیگر حیوانات را وحشیانه بدرد؛ خونش را بریزد و وجودش را عرباً عرباً کند. قدرت برتر جنگل و اطرافیانش به تعیین خوب و بدها و تعریف ارزش و ضد ارزش با نگاه جهانیسازی و هژمونی فرهنگی به حذف، هضم و استحاله دیگر فرهنگها میپردازند.
دشمن تراشی استکبار از انقلاب اسلامی
حال در گوشهای از این فضای جنگلی حاکم بر روابط بینالملل، باغی شروع به روییدن کرد. انسان قرار است از عرصه حیوانیت به ساحت خلیفهاللهی گام نهد و از عصر جاهلیت به بعثت رسالت و دیانت نزدیک شود. انقلاب اسلامی به مثابه باغی میماند که در آن تمام اجزا به سمت رشد و کمال دائمی در حرکت خواهند بود. ندای باغ همچون موجی سهمگین بر پیکره جنگلی امپریالیسم ضربه وارد آورده و ناله و نعره بلند آن در برخورد با این جریان، با ایجاد بحرانهای مختلف پس از انقلاب مشهود است. بحرانهایی از جنس حذف، فرسایش، دگردیسی، انحراف، استحاله، افراط، تفریط و نفاق که باعث کند شدن سیر انقلاب شده است، اما کشتی انقلاب را بدنهای سخت و محکم به نام مردم تشکیل داده و ولی فقیه که حکیم و فرزانه است، سکاندار آن بوده و خوب میداند در میان این دریای متلاطم و همیشه مواج، کشتی حق را در کدام ساحل امن پهلو زند.
آنچه گفته شد، حکایتی است از رخداد انقلاب و تغییر اساسی که در موازنه بینالملل و فلسفه آن به وجود آورد. این انقلاب نیامده بود تا تنها ملتی را از یوغ طاغوت و استبداد برهاند؛ بلکه آرمانی جهانی داشت و در پی نجات مظلومان از دست ظالمان بود و این برای استکبار خطرناک مینمود و خوی درنده استکبار چنین میانگاشت که قلمرواش دچار تهدیدی بیرونی شده و باید عَلَم دشمنی در برابر این حرکت نو و اثربخش برافرازد و با شکستن این نهال نوپا برتری خود را تثبیت نماید. از همین رو دشمنتراشی و ایجاد رقیب، برای پیشبرد اهداف سلطهجویانه غرب به ویژه امریکا یک امر ضروری مینمود. عامل اصلی حرکت در جهان متغیر، «تضاد» بوده و امریکا با بهرهگیری از این اصل منطقی، پس از جنگ جهانی دوم و ورود به عصر جنگ سرد و بازدارندگی، به تقسیم نظام بینالملل به دو قطب شرق و غرب دستزده است. پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن و درهم پاشیده شدن جبهه شرق، امریکا نیاز به دشمن و حریف جدیدی داشت. انقلاب فرهنگی که در منطقه غرب آسیا و در ایران به وقوع پیوست، بهترین حریف و دشمن محسوب میشد. اسلامهراسی با محور شرارت قرار دادن ایران در منطقه، گزینه خوبی برای حریف و دشمنتراشی بوده است.
پس از ظهور و بروز انقلاب اسلامی، دو جریان اسلام و غرب به تقابل تمام قد با یکدیگر پرداختند. انقلابی که در کلان سیستم جهانی ایجاد موج بیداری اسلامی را رقم زده و برای حفظ موجودیت خود در برابر تمام عِدّه و عُدّه دشمنان، باید به آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ الله وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ ...» (انفال/آیه ۶۰) با رویکرد دفاعی و رعایت حدود فقهی - اخلاقی تمسّک جوید، اما دشمن به هیچ اصلی از اصول اخلاقی پایبند نبوده و نیست. او بر پایه دیدگاه هابز، لاک و ماکیاول روابط خود را با ملت، کشور و دولتهای دوست و دشمن تعریف میکند. از دید او انسان گرگ انسان بوده و در جنگلی به سر میبرد که بر پایه اجتماع گرگها شکل گرفته است؛ پس باید در خواب و بیداری هوشیار باشد و از هر حربهای برای بقای خود استفاده کند!
طرفه قضیه اینجاست که بهرغم تصویرسازی عمومی صورت گرفته خاصه از سوی روشنفکران مقهور غرب، نمود رفتاری تقابل انقلاب اسلامی و غرب نه تنها از سوی جمهوری اسلامی جرقه نخورد، بلکه تا چندین ماه پس از انقلاب نیز به انحای گوناگون تلاش صورت گرفت تا سیاست تنشزدایی انجام گیرد. گرچه در ماهیت و فلسفه، اساساً انقلاب اسلامی با استکبار قابل جمع نبودند و مبانی نظری و هویتی این دو تمدن از ابتدا غیرقابل انطباق و مشخص بود این چالش دیریا زود آغاز شد و در سخنان رهبر فقید انقلاب اسلامی نیز میتوان ردپای این تعارض هویتی با جهان سلطه را مشاهده کرد، اما گام اول انقلاب قرار بود «استبدادستیزی» باشد و پالایش کشور از مستبدان و عناصر خودفروخته و مقهور غرب؛ چه آنکه با سیاستمردان شیفته غرب، مبارزه با استکبار حتی تحت زعامت رهبری بزرگ، چون امام خمینی (ره) نیز دشوار مینمود. لکن جریان استکبار در آغاز کردن چالش پیشدستی کرد و با طرح توطئههای مکرر (که بعدها در اسناد لانه جاسوسی مکشوف شد)، امان دادن به شاه مستبد و وضع تحریمها علیه ایران، انقلاب دوم را به زودی و کمتر از گذشت یکسال از پیروزی انقلاب رقم زد. از همان روز کشور در حالی درگیر پنجه افکندن با استکبار و نوچههای آن (از جمله رژیم بعث عراق) شد که حتی هنوز دولتی برسرکار بود که چه بسا امریکا را مظهر پیشرفت و مدنیت بر میشمرد و ساختارهایی همچنان بر کشور حاکم بود که رد پای طاغوت از آن به طور کامل و محتوایی زدوده نشده بود. پس با وجود ماهیت ضداستکباری انقلاب اسلامی، این تلقی در حال ترویج که جمهوری اسلامی با توطئه علیه امریکا (!) برای خود دشمن تراشی کرد؛ خود توهم توطئه، قلب حقیقت و طنز روزگار است.
فرجام تقابل
چنانچه اشاره شد، امریکا مجسمه و نماد شیطنت و حیوانیت در عصر حاضر بوده و اغواگری و درندهخویی در ذات آن نهادینه شده است. راهبرد و دکترین آن بر کبر و ... «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ...» (اعراف/ آیه ۱۲) بنا شده و خود را برتر و دیگران را بَربَر فرض مینماید. در دید او غلبه بر حریف، زمانِ جنگ و صلح و اهداف نظامی و غیرنظامی نمیشناسد. مهم برتری و به رخ کشیدن توان و قدرت است و بس. «هدف وسیله را توجیه میکند» برای رسیدن به هدف میتواند از هر تکنولوژی و روشی بهره گیرد و سازمان ملل و شورای امنیت هر نوع رفتار او را برای دفاع پیشدستانه مجاز میداند. برای نمونه مداخلات مستقیم و غیرمستقیم در کشورها و رژیمهای همسو و غیر همسو با سیاستهای سلطهطلبانه جزو راهبردهای اصلی امریکا بوده و هست و ایران هدف اصلی چهار دهه اخیر آن محسوب میشود و برای به زانو درآوردن آن از هر نوع تهدیدی مانند سخت، نرم و نیمه سخت و هوشمند بهره میگیرد. حتی دکترینهای سیاست خارجی رؤسای جمهور متعدد امریکا با تأکید بر افزایش فضای حیاتی و پایگاه گزینی سختافزاری در کشورهای دیگر، مؤید همین «کبر» است.
دشمنان انقلاب به ویژه امریکا، چون منافع خویش را در منابع آشکار و پنهان کشورهای مختلف به ویژه منطقه آسیای غربی در خطر میدیدند، برای جلوگیری از انتشار پیام انقلاب که ذاتاً در صیرورت و حرکت دائمی برای رسیدن به کمال و سعادت آحاد بشر شروع به بیداری و صدور اندیشه انقلاب نموده بود، از پای نخواهند نشست. در این راستا بهترین ابزار، رسانه و شبکه رسانهای بود. با ابزار رسانه به دنبال خفه کردن، کانالیزه کردن، استحاله و دگردیسی در پیام و ابلاغ انقلاب برآمده و در این بین جبهه رسانهای غرب را به سردمداری شیطان بزرگ راهاندازی کردهاند، اما سنت الهی بر این بوده و هست که حق آمدنی و باطل رفتنی است «.. جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسراء / آیه ۸۱). حق تمام قد به نمایش در خواهد آمد. شرق فرو پاشید و غرب با اندیشههای سیاسی و اقتصادی مادی خود در منجلاب «قانون تغییر» در حال دست و پا زدن یک محتضر که امیدی به حیات و بقای آن نیست، میماند؛ چراکه «وَکَلِمَةُ الله هِی الْعُلْیا وَالله عَزِیزٌ حَکیم» (توبه/ آیه ۴۰) و اینکه غایت همه جنگ و جدالها با غلبه حزبالله بر همه احزاب خواهد بود «وَ مَنْ یَتَوَلَّ الله وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/ آیه ۵۶) و این سنن الهی، بشارتی است که شمهای از آن را در انقلاب پر شکوه ملت ایران میتوان با مصداق برشماری کرد.