کد خبر: 953067
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۴
مادر شهید حسن باقری: «پسرم از حادثه طبس حرفی به ما نزد»
آنچه در طبس گذشت با تمامی زوایای پیدا و پنهان، آغاز و انجام آن، بدون شک شکست سناریوی آمریکا در ایران بود؛ شکستی که در آن روز با قلم شهید «حسن باقری» و دریچه دوربین «بهرام محمدی‌فرد» و دیگر اهالی رسانه بر همگان آشکار شد.
فاطمه ملکی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: با توجه به اینکه در سال‌های اخیر شاهد فشار‌های بیشتری از سوی امریکا علیه مردم کشورمان هستیم، باری دیگر از نگاه یک مستندساز و عکاس حاضر در صحنه مروری بر این رویداد تاریخی و شکست مفتضحانه استکبار جهانی می‌کنیم.

«مجید ذوالفقاری» مستندساز و محقق انقلاب دوم است؛ وی درباره آمادگی آمریکا برای حمله نظامی به ایران بعد از جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ گفت: «در ایالت متحده آمریکا هر وقت اتفاقاتی از این نوع رخ می‌دهد، تمام بدنه سیاست‌گذاری خود را برای حلّ آن مشکل به طور موازی حرکت می‌دهند و هرجا که یک سیاستی شکست می‌خورد، سیاست بعدی وارد عرصه می‌شود؛ بنابراین بعد از ۱۳ آبان تا اردیبهشت ۱۳۵۹، یک سری اقدامات موازی و چند‌جانبه را برای حل بحران تصرف سفارت خود آغاز و پیگیری می‌کند.»

وی ادامه داد: «پس از بررسی ۲۰ تا ۲۵ روزه که در آمریکا انجام می‌شود، کارتر دستور می‌دهد تمرینات و طرح‌های نظامی برای حل ماجرا در دستور کار جدّی قرار گیرد. یک گروه ویژه هوایی، دریایی و زمینی زیر نظر ستاد مشترک آمریکا به نام گروه "دلتا" مسئولیت اجرای این عملیات را بر عهده می‌گیرد؛ سابقه این گروه به دوره ویتنام برمی‌گردد و تقلیدی از نیروی ویژه آلمان‌ها است که به طور خاص در بحران‌های خاص وارد می‌شوند و موضوعات را به شکل ویژه و البته کم‌هزینه‌تر حل می‌کنند.»

این محقق درباره اینکه آیا هدف آمریکا از ورود به ایران فقط برای آزادی گروگان‌ها بوده، گفت: «در یک نگاه کلی، ابعاد واقعه فقط در حدّ یک عملیات نظامی برای آزادی ۵۲ آمریکایی صورت می‌گیرد؛ اما با توجه به اسناد و مدارکی که ازهلی‌کوپتر‌های منهدم‌نشده آمریکا در طبس باقی مانده، می‌توان به این نتیجه رسید که هدف آمریکا بسیار فراتر از این حرف‌ها است و ماجرا چیزی شبیه به یک کودتای بزرگ با دخالت قوه قهریه نظامی خارجی و همکاری‌هایی در داخل است.»

وی درباره این عملیات نیرو‌های آمریکایی گفت: «آمریکایی در ابتدا در وادی "قنا" مستقر می‌شوند. سپس به "مصیره" می‌روند و هواپیما‌ها از آنجا وارد "صحرای یک" می‌شوند؛ هلی‌کوپتر‌ها هم از نزدیکترین محل به آب‌های ایران، از عرشه ناو نیمیتس به پرواز در می‌آیند. طبق پیش‌بینی‌ها حضور ۶ هلی‌کوپتر در این عملیات کفایت می‌کرده است؛ دو هلی‌کوپتر را هم اضافه می‌آورند تا در صورت وقوع برخی اقدامات پیش‌بینی نشده از آن‌ها استفاده کنند.»

این محقق گفته است: «نیرو‌ها حدود یک سوم راه را آمده‌اند که یکی از هلی‌کوپتر‌ها خراب می‌شود. با توجه به سوخت محدودی که داشته، این هلیکوپتر به ناو نمی‌رسد و در دریا سقوط می‌کند. یکی دیگر از هلی‌کوپتر‌ها هم نزدیک بخش "ریگان" نزدیکی کهنوج کرمان دچار حادثه شده و مجبور به فرود می‌شود؛ پس از قطع سیستم برق، نیرو‌های این هلی‌کوپتر به مسافران یکی دیگر از هلی‌کوپتر‌ها اضافه می‌شوند. هلی‌کوپتر‌ها مجدداً در پی ادامه عملیات، در حوالی کرمان دچار طوفان سنگین می‌شوند و همین باعث می‌شود که با حدود ۵۰ دقیقه تأخیر به طبس برسند.»

ذوالفقاری بیان داشت: «به دلیل ایجاد چنین مشکلاتی پیشنهاد لغو عملیات داده می‌شود، اما "بکویث" کوتاه نمی‌آید و اصرار دارد عملیات ادامه پیدا کند؛ در ادامه عملیات، هلی‌کوپتر دیگری دچار نقص فنی می‌شود؛ با این اتفاق امکان ادامه عملیات از بین می‌رود؛ بنابراین آن‌ها بعد از رایزنی فشرده و مشورت با کاخ سفید، اجرای عملیات را لغو می‌کنند. ۴ فروند از این هلی‌کوپتر‌ها ساعت حدود ساعت سه و نیم صبح توسط هواپیمای سوخت‌رسان سوخت‌گیری می‌کنند؛ هلیکوپتر پنجم در حالی که روشن هست، به سی ۱۳۰ نزدیک می‌شود تا سوخت‌گیری کند. اما تعادلش به هم می‌خورد و دنباله هلیکوپتر با هواپیما برخورد می‌کند و منجر به انفجار می‌شود که در این انفجار، ۸ نفر از آمریکایی کشته می‌شوند و جنازه‌هایشان در طبس می‌ماند؛ در این بین حداقل ۵ نظامی دیگر هم به شدت می‌سوزند که آمریکایی‌ها آن‌ها را با خود می‌برند.»

در ادامه این گزارش صحبت‌های «بهرام محمدی‌فرد» نخستین عکاس حاضر در صحنه شکست آمریکا در طبس را می‌خوانیم.
«حدود ساعت ۱۴ روز جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ از حزب جمهوری اسلامی خیلی سربسته به مسئولان روزنامه خبر دادند که آمریکایی‌ها به طبس آمده‌اند، دچار سانحه شده‌اند و امکانش هست که در منطقه حضور داشته باشند.

بعد از ظهر در راه‌پله دفتر روزنامه بودم که سردبیر به ما گفت: باید به طبس بروید. بنده به همراه شهید «حسن باقری» که در آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود و یک رانندهجیپ آهو ظرف ۱۵ دقیقه آماده شدیم تا راهی طبس شویم و چون امکان حضور آمریکایی‌ها در طبس وجود داشت اسلحه هم با خودمان برداشتیم.

برای رفتن به طبس باید حدود ۱۲۰ کیلومتر جاده فرعی را طی می‌کردیم؛ مسیر رمل بود و گاهی به سختی خودرو را از رمل بیرون می‌کشیدیم؛ به پاسگاه ژاندارمری رسیدیم؛ آن‌ها از جریان مطلع نبودند و فقط می‌دانستند از لشکر ۷۷ خراسان، نیرو‌هایی به محل حادثه اعزام شده‌اند؛ سربازان ژاندارمری در ابتدا به خاطر احتمال حضور کماندو‌های آمریکایی از رفتن ما به منطقه ممانعت کردند، اما پس از اصرار شهید باقری به همراه ۲ نفر از آن‌ها به منطقه رفتیم.

تقریباً ساعت ۱۱ صبح روز شنبه ۶ اردیبهشت به عنوان نخستین گروه عکاس و خبرنگار به طبس رسیدیم؛ فقط دو هلی‌کوپتر سالم در آنجا دیدیم که یکی راست جاده و دیگری چپ جاده قرار گرفته بود؛ یکی از هلی‌کوپتر‌های منهدم شده توسط جنگنده‌های خودمان بمباران شده بود و هنوز در شعله‌های آتش می‌سوخت؛ از یک هواپیمای سی ۱۳۰ و یک هلی‌کوپتر که به هم برخورد کرده بودند، چیزی جز تلی از خاکستر و آلومینیوم ذوب شده باقی نمانده بود. ‎

آن موقع فقط ۴ نفر از مزدوران آمریکایی را دیدیم؛ خلبان سی ۱۳۰ پاهایش شکسته و به خاطر شدت درد دندان‌هایش را روی هم فشار داده بود و ساعتش به رغم دمای بالای انفجار بنزین هواپیما هنوز کار می‌کرد؛ دیگر خلبانان و خدمه‌های هواپیما به بیرون پرتاب شده بودند.

‎لابه‌لای بقایای جعبه سیاه هواپیما به چشم می‌خورد. همچنین در محل حادثه مهمات، دو عدد تیربار، یک کلت سوخته و تعدادی بمب دستی، گاز اشک‌آور و حتی دینامیت و مقدار زیادی پوکه شلیک شده دیدیم.
از محل حادثه عکس‏برداری کردم و شهید باقری نیز جزئیات صحنه را به دقت یادداشت می‌کرد؛ می‌خواستم داخل هلی‌کوپتر‌های سالم بروم که شهید باقری از این کار ممانعت کرد و گفت: «ممکن است مواد منفجره در داخل یا اطراف هلی‌کوپتر‌ها کار گذاشته باشند».

البته این نکته را هم بگویم که ما در محل حادثه پیکر شهید «محمد منتظرقائم» فرمانده سپاه یزد را هم دیدیم. در واقع قبل از حضور ما درطبس، محل حادثه به دستور بنی‌صدر بمباران شده بود که این امری بسیار پیچیده است و هنوز پاسخ منطقی برای این سؤال داده نشده است.

من برای تمام اتفاقات گزارش تصویری تهیه کرده بودم، اما امکاناتی در شهرستان فراهم نبود تا عکس را ارسال کنم؛ شهید «حسن باقری» هم گفت: «حالا که تا اینجا آمده‌ایم برای زیارت به مشهد هم برویم» من گفتم: «این کار واجب‌تر از زیارت است و باید هرچه زودتر به تهران برگردیم تا من این گزارش‌های تصویری را تحویل دهم»، چون ما نخستین عکاس و خبرنگار حاضر در صحنه بودیم، دلم می‌سوخت و دوست داشتم قبل از همه عکس و گزارش ما منتشر شود؛ با شهید باقری خیلی بحث کردیم، اما شهید باقری روی حرف خودش بود و راننده هم بدش نمی‌آمد به زیارت برود؛ مسیر ما به سمت مشهد بود؛ بین راه شهید باقری خوابید و من به راننده گفتم: «به تهران برگردد»، راننده هم برگشت؛ حدود ۳۰ کیلومتر رفته بودیم که شهید باقری پس از بیدار شدن از خواب، متوجه تغییر مسیر شد و به راننده گفت: «مقصد ما مشهد است و باید دور بزند» بالاخره به مشهد رفتیم، اما تا ۵ ـ ۶ ساعت من و باقری با هم حرف نزدیم. ساعت ۱۲ شب رسیدیم مشهد و، چون هنوز صفحه‌بندی روزنامه باز بود، شهید باقری برای روز ۷ اردیبهشت گزارش خود را تلفنی ارائه داد؛ من هم عکس‌ها و گزارش تصویری را پس از بازگشت به تهران ارائه دادم که در روزنامه منتشر شد.»
مادر شهید حسن باقری در ادامه به خبرنگار جوان گفت: «پسرم قبل و بعد از رفتن به طبس هیچ حرفی به ما نزد و ما از طریق رسانه‌ها از این جریان مطلع شدیم. اصلا روحیه‌اش این طور بود که حرفی در خانه نمی‌زد».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار