سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: داشتم به صورت انتحاری توی اینستاگرام استوریها را رد میکردم که یکدفعه انگشتم روی یک استوری گیر کرد: «اسنپ قایقی از پلدختر تا آققلا ۵۰۰۰ تومان». به فکر فرورفتم و با خودم گفتم واقعاً چه چیزی باعث شده است که در این اوضاع بحرانی چنین پست تمسخرآمیزی در اینستاگرام دست به دست شود؟ و ...
واقعیت این است که سیل، زلزله، تصادفات، سوانح رانندگی، طوفان و خیلی از حوادث و مصائب دیگر تا زمانی که به صورت مستقیم برای خودمان اتفاق نیفتاده و به عمق پوست و گوشت و استخوانمان نفوذ نکرده، برای اکثریتمان ملموس و قابل درک نیست.
چه بسا بعضیهایمان حتی حس لامسهمان را هم از دست دادهایم! مثل آن بزرگواری که میگفت: «داشتم بزرگراه همت رو با ۱۴۰ تا سرعت میرفتم، آهنگم گذاشته بودیم، گوشی رو زوم کرده بودم رو دورِ موتور که یهو بومممم!، حیف شد فیلمشو نتونستم پست کنم» و این داستان را زمانی که با دست شکسته روی تخت بیمارستان دراز به دراز خوابیده بود روایت میکرد، یعنی با وجود خرد و خاکشیر شدن هنوز متوجه قضیه نشده بود. شاید همین عدم درک باعث میشود احساس خطر نکنیم یا مثل آن هموطن عزیزمان که در حال فیلمبرداری مرحله به مرحله از نزدیک شدن سیل بود و وقتی سیل به خودش هم رسید تازه گفت: «یا حضرت اباالفضل ماشینمو آب برد.»
چرا وجود خطر را باور نمیکنیم؟
چرا وجود خطر برای ما باورپذیر نیست؟ شاید، چون همیشه به ما گفته شده است: «همه چی آرومه، نگران نباشید، اتفاقی نیفتاده، مسئولان رسیدگی لازم رو انجام دادن و همه چی تحت کنترل کامله.»
شاید اگر تمام وجوه یک حادثه، اعم از علت ایجاد حادثه، نحوه عملکرد هنگام بروز حادثه و نتیجه بعد از وقوع، بدون کم و کاست توسط رسانههای جمعی بازگو شود، مردم دقیقاً متوجه ماجرا میشوند و تجربه کسب میکنند، اما چرا این اطلاعرسانیها بعضاً ناقص صورت میگیرد یا اصلاً صورت نمیگیرد؟ شاید یکی از دلایلش این است که ضعفها و کمکاریها مشخص میشود.
به راستی نحوه برخورد ما در مقابل حوادث طبیعی یا اتفاقات از پیش تعیین نشدهای که برای ما رخ میدهد باید چگونه باشد؟
بیتردید یکی از دلایل برخورد نادرست ما در مواجهه با حوادث و سوانح، عدم آموزش یا آموزش اشتباه مخصوصاً در سنین یادگیری کودکان و نوجوانانمان در مدارس است. متأسفانه از سیستم آموزشی که از ابتدا در آن واحد درسی مشخصی برای نحوه مواجهه با خطرات وجود نداشته و تنها به آژیر خطری نمادین در یکی از زنگهای تحصیلی دانشآموزان بسنده شده توقع بیشتری نمیتوان داشت.ای کاش یاد میگرفتیم بعد از رفتن زیر میز و ایستادن در چارچوب درِ مدرسه چه کار باید بکنیم، شاید در این صورت نه تنها خیلی از هموطنانمان در حوادثی مانند زلزله جانشان را از دست نمیدادند بلکه با بیاحتیاطی باعث به خطر افتادن جان بقیه هم نمیشدند.
البته این سوء آموزش به زنگ درس دفاعی محدود نمیشود، وقتی یک مهندس شهرسازی با مدرک تحصیلی عالی قادر به تشخیص مسیر درست جادهسازی، مسیری که حادثهخیز نباشد نیست، وقتی درک درستی از اقلیم و مکان درست سدسازی ندارد، وقتی مهندسان معمار و ناظران ساختمان کنترل درست و حسابی بر نحوه ساخت و سازها ندارند، یعنی زنگ درس معماری ما هم مشکل دارد.
وقتی دانشآموزان دیروز که پشت نیمکتها نشستهاند، اما هیچ چیزی نیاموختهاند، امروز بعد از حادثه به جای فکر چاره برای همنوعشان با عکس و فیلم گرفتن از بحران به دنبال گرفتن لایکهای مجازی هستند یا جلب مخاطب و بزرگنمایی بحران برایشان مفرحتر است یعنی استاد زنگ مهارتهای زندگی هم کارش را درست انجام نداده است.
کاش یکی هم از حق و حقوقمان دفاع میکرد یا آن را برای ما شرح میداد تا زمانی که در مصیبتی گرفتار شدیم بدانیم حداقل مراجع مختلف چه وظیفهای در قبال ما دارند تا به کمترین چیزها بسنده نکنیم و از حق خود نگذریم.
دوران مدرسه که به سر آمد کاش حداقل در دانشگاههایمان استادانِ رشته مدیریت به دانشجویانِ مشتاق الفبای مدیریتی را درست تفهیم میکردند که یک مدیر که از اجزای اصلی یک ارگان است و وظیفهاش نظارت بر عملکرد درست است پستش را ترک نکند و با پاک کردن صورت مسئله و بهانهتراشی بر اتفاقات افتاده سرپوش نگذارد.
قاعدتاً یک مدیر نباید فقط در مواقع بحران به فکر چاره باشد، بلکه وظیفه اصلی او برنامهریزی صحیح برای حفظ ارگان و جلوگیری از بروز مشکل است، ولی گویا در دانشگاههای ما تنها فصل دوم کتابها تدریس شده و مدیران ما به جای اینکه باعث رشد و پیشرفت جامعه شوند و به فکر چارهای برای جلوگیری از بروز مشکلات باشند تنها زمان بروز مشکلات به فکر چارهاندیشی میافتند، تازه اگر شاگرد الف. دانشگاه بوده باشند چاره درستی پیدا میکنند، خدا نکند که با تک ماده پاس شده باشند که در این صورت اگر خودشان مشکلآفرین نشوند خدا را باید شاکر کرد.
دانش و مهارت خود را در مقابل حوادث بالا ببریم
در این وضعیت از بحران با این سطح دانش وظیفه رسانه ملی، مطبوعات و خبرگزاریها، فرهنگسراها و خانههای فرهنگ و سراهای محله و حتی مساجد این است که سطح آگاهی مردم را در برخورد با حوادث و سوانح طبیعی و غیرطبیعی بالا ببرند و فقط به این بسنده نکنند که بعد از بروز پیشامد به دنبال آگاهی مردم باشند یا صرفاً به جمعآوری کمکهای مردمی بعد از وقع حادثه بسنده کنند. باید از افراد متخصص استفاده بهتر و بیشتری صورت گیرد. چه بسیار متخصصان امور طبیعیای وجود دارند که از توانمندیهایشان در انجام امور استفاده نشده یا به قول گفتنی افراد متخصص در جای خود نیستند و افرادی دیگر مسئول رسیدگی به اموری شدهاند که هیچ ارتباطی به تخصصشان ندارد. از طرفی در بسیاری موارد نیز که تخصص، علم و تجهیزات پیشرفته وجود دارند ولی ما ترجیح میدهیم به جای استفاده از لودر، بیل بزنیم!
در این میان مردم هم مسئول هستند، مسئولیتی در قبال خودشان دارند. همانطور که وقتی وارد یک سرویس بهداشتی عمومی میشویم به علامت بانوان و آقایان توجه میکنیم در بزرگراهها هم باید به تابلوی سرعت مجاز، در ایستگاه قطار به تابلوی سیگار نکشید و در مناطق سیلخیز به تابلوی به حریم رودخانه نزدیک نشوید توجه کنیم. البته همیشه و همه جا تابلویی برای اخطار به ما وجود ندارد، پس ایمن رفتار کردن را جزئی از عادات و فرهنگ خود کنیم و در کنار این فرهنگسازی از رویدادهای و اتفاقات نیز درس ماندگار بگیریم. فراموش نکنیم همین یک سال و اندی پیش بود که زلزله به طور سرزده همه پایتختنشینان را غافلگیر کرد و از فردای روز زلزله کیف کمکهای اولیه به همراه کنسروهای غذا تهیه کردیم و وسایل خانه را طوری چیدیم که راه فرار داشته باشیم، ولی، چون زلزله برنگشت تمام کنسروها را نوش جان کردیم و همه چیز یادمان رفت. انگار هر حادثه طبیعی یک پیش غذا، غذای اصلی و دسر برای ما آماده کرده و منتظر نوشجان کردن ماست که بعد از وقوع حادثه تازه آماده میشویم؛ خیر! حادثه نه تنها خبر نمیکند بلکه در یک شکل هم ظاهر نمیشود و کیف نجات و کمکهای اولیه برای سایر حوادث نیز ضروری است. اگر در مواجهه با پیشامدها آنقدر درگیر حاشیهها و جزئیات نشویم و به جای سفارش دادن زنگوله آویزِ پرده زلزلهنگار از سایتِ سوت سوتک وسعت نگاهمان را گسترش دهیم و فکر کنیم با توجه به اقلیم محل زندگیمان چه حوادثی در کمین ماست و ما چه میتوانیم بکنیم قطعاً برای ما مؤثرتر خواهد بود.