سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید محمد منتظر قائم در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در یک خانواده مذهبی و کمبضاعت در شهر فردوس به دنیا آمد. او که از انقلابیهای شهر یزد بود، بعد از پیروزی انقلاب به عنوان نخستین فرمانده سپاه یزد انتخاب شد و تا زمان شهادتش در پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ در این سمت خدمت کرد. خاطرهای از این شهید را از زبان یکی از همرزمانش پیش رو دارید.
حدود یک سال به پیروزی انقلاب مانده بود. در جلسهای که کمک به مستمندان میشد با محمد آشنا شدم. در آن سالها، محمد بهخوبی و باشجاعت، اعلامیهها و پیامهای امام را تکثیر میکرد و انتقال میداد. در همان اوایل آشنایی دارای خصوصیات و رفتار منحصربهفردی بود، زیاد عبادت میکرد. نماز شب و مستحبات را به جا میآورد. قرآن زیاد تلاوت میکرد و فکر میکنم بسیاری از سورهها را حفظ بود، چون هر موقع با هم بودیم یا مأموریتی میرفتیم، میدیدم آیات قرآن را زمزمه میکند.
زندگی او از هر جهت ساده و بیآلایش بود؛ هم از نظر غذا و مسکن و هم از نظر لباس و پوشش. دارای هوش سرشار و تدبیر سیاسی والایی بود. در اولین برخوردش با افراد مختلف بهخوبی آن شخص را میشناخت و از انگیزه و ماهیت او باخبر میشد و به قول معروف زود ته و توی قضیه را درمیآورد. در کارهای دستهجمعی معمولاً با چندین نفر مشورت میکرد و برای نظر اعضای شورا احترام ویژهای قائل بود. اگر هم میخواست خلافش عمل کند، میگفت: من با نظر شما موافقم ولی فکر میکنم اگر اینجور باشد، نتیجه بهتر است.
در مأموریتهای سخت اولین نفری که حرکت میکرد، خودش بود و همین پیشتازی او موجب میشد تا دوستانش با دل و جان او را همراهی کنند. پس از فرمان حضرت امام (ره) درخصوص مسائل کردستان، درنگ را جایز ندانست و اولین نفری بود که نام خودش را برای اعزام به آنجا نوشت. در کردستان به حدی مخلص، فعال و جسور بود که او را به عنوان فرمانده منطقه عملیات غرب انتخاب کرده بودند و بسیاری از مسئولان و فرماندهان ردهبالای سپاه در آن زمان تحت امر او بودند.
در کردستان معمولاً فرماندهان کلت به کمر میبستند. یادم است دو کلت کمری برای محمد فرستاده بودند. درحقیقت بچهها برای محمد درخواست کرده بودند تا فرماندهی او مشخص شود، اما محمد از پذیرش آن خودداری کرد و گفت: من احتیاجی ندارم. به برادران راننده بدهید تا در مسیر رفتوآمد در جادهها تأمین باشند. بعدها فهمیدیم که، چون این کلت نشانه فرماندهی او میشد به خاطر اینکه اندک غروری او را نگیرد حاضر نشد آن را به کمر ببندد.