کد خبر: 952369
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۴:۴۰
تأملی در جامعه‌شناسی فجایع و حوادث
معمولاً اجتماع دارای مکانیسم خاص دفاعی در برابر فاجعه است (از آن به عنوان مکانیسم تفوق یاد می‌شود) که دقیقاً از همان لحظه که بیم فروپاشی ساختار اجتماعی می‌رود، فرآیند ساختمند شدن مجدد را آغاز می‌کند
علی دزفولی
سرويس انديشه جوان آنلاين: فاجعه در یک تعریف کلی مخاطره‌ای است طبیعی یا ساخت انسان (یا توسط فناوری) که در پی آن آسیب فیزیکی، تخریب، از دست دادن جان یا تغییر شدیدی به محیط زیست وارد می‌شود. مفهوم فاجعه نیز می‌تواند طیف وسیعی از موضوعات و علل را دربر بگیرد که شامل معضلات طبیعی (زلزله، آتش‌فشان، خشکسالی، نزولات جوی و...)، معضلات زیست‌شناختی و پزشکی (مثلاً رواج بیماری ناشناخته یا واگیر)، معضلات انسان ساخته (فروریختن معادن یا ساختمان‌های بزرگ، نشت گاز یا حریق گسترده، تصادفات عظیم)، معضلات اقتصادی (قحطی، فقر فراگیر و...) و نیز معضلات سیاسی- نظامی (جنگ‌ها و قتل‌عام‌ها) را دربر بگیرد. به طوری که مشاهده می‌شود برخی از این معضلات جنبه انسانی داشته و برخی دیگر از مصنوعات بشری به حساب می‌آیند. از میان همه علل فجایع، در ایران پنج عامل «زلزله، سیل، قحطی، جنگ و تصادفات» بیشترین تلفات را در میان همه فجایع عمومی در طول تاریخ به خود اختصاص داده‌اند.

حدود نیم قرن است رویکرد جامعه‌شناختی به حوادث و فجایع صورت گرفته که در این رویکرد علاوه بر درنظر گرفتن آثار و پیامد‌های اقتصاد فاجعه، پیامد‌های روانشناختی فاجعه، آثار و پیامد‌های سیاسی، آثار و پیامد‌های بهداشتی و...، به مطالعه رفتار اجتماعی حین بروز فجایع با رویکرد توصیفی پرداخته می‌شود. نکات زیر، مستخرج از مطالعات گوناگونی است که در خصوص وضعیت و رفتار اجتماعی پس از حوادث جمعی طی مطالعات متعدد به ثبت رسیده است؛ گرچه بومی‌سازی این مطالعات نیازمند همتی از سوی دانش‌پژوهان و محققان برای مطالعه رفتار جمعی ایرانیان در کیفیت مواجهه با حوادث است، لکن تجارب فعلی نیز می‌توانند در مدیریت و مهندسی اجتماعی در قبال بحران‌های ناشی از فجایع، اندوخته مهمی به شمار آیند.

مکانیسم دفاعی جمعی و همبستگی اجتماعی

شاید از ماحصل مطالعات اجتماعی پیرامون حوادث و بلایا بتوان چنین نتیجه گرفت که نکته نخست کلیدی و بسیار مهم در نتیجه این مطالعات آن است که گرچه فاجعه‌ها عمدتاً با گونه‌ای از پیش‌بینی‌ناپذیری و شوک همراه است، اما معمولاً اجتماع دارای مکانیسم خاص دفاعی در برابر فاجعه است (از آن به عنوان مکانیسم تفوق یاد می‌شود) که دقیقاً از همان لحظه که بیم فروپاشی ساختار اجتماعی می‌رود، فرآیند ساختمند شدن مجدد را آغاز می‌کند؛ لذا باید از این حس مشترک و مکانیسم دفاعی به عنوان عاملی مؤثر برای کاهش آلام فاجعه و نیز ترمیم پیامد‌های مخرب آن بهره‌برداری کرد.

در ادامه نکته فوق باید اشاره کرد که پس از وقوع فاجعه، معمولاً یک نوع «روحیه جمعی» و «همبستگی اجتماعی» در محدوده مصیبت‌زده شکل می‌گیرد که جمعی بودن حادثه این همبستگی را تشدید می‌کند و باعث هم‌افزایی و همگرایی کوشش‌ها در جهت رفع آلام بازماندگان حادثه می‌شود. مطالعه شمار متعددی از فجایع نشان می‌دهد در جامعه‌ای که فاجعه رخ داده است، الزاماً روحیه‌ها افت نمی‌کند و به رغم تصور عمومی، روحیه غالب مثبت، خوش‌بینانه و امیدوارانه به آینده است. این شاید به آن دلیل است که فاجعه‌زدگان به غیر از امید چیز دیگری برایشان باقی نمانده و این آخرین سنگر خود برای انگیزه‌بخشی به ادامه حیات را به این سادگی از دست نمی‌دهند. در جامعه‌ای که فاجعه رخ می‌دهد، در میان مدت و بلندمدت روحیه‌ها به سرعت بازیابی می‌شوند و سطح آن نسبت به قبل افت نمی‌کند. اغلب آسیب‌دیدگان خودشان را با کسانی که وضعیت بدتری دارند مقایسه می‌کنند و از اینکه دچار خسارات جانی یا مالی کمتری نسبت به برخی دیگر شده‌اند، شکرگزارند. این روحیه در افزایش استقامت آسیب‌دیدگان و مشارکت آن‌ها در امور بسیار مؤثر است.

حفظ خانواده؛ اولین مکانیسم دفاعی

به عنوان مهم‌ترین واکنش اجتماعی شناسایی در مقابل فاجعه، می‌توان به تلاش فاجعه‌زدگان به حفظ جان و نجات اعضای خانواده خود اشاره کرد. فرد آسیب‌دیده علاقه‌مند به حفظ واحد خانواده هستند و از هر اقدامی برای نجات یا از هم نگسستن این نهاد به عنوان مهم‌ترین دارایی خود دریغ نمی‌ورزند. حفظ خانواده در زمان بحران کارکردی فوق‌العاده آرامش‌بخش و نقش‌کلیدی در کاهش استرس‌ها و بحران‌های فردی برای حادثه‌زده ایفا می‌کند. حتی اگر بخشی از افراد خانواده در جریان فاجعه مصدوم شده یا فوت شده باشند، حضور باقیمانده اعضای خانواده در کنار یکدیگر، مؤثر‌ترین حمایت اجتماعی را برای مصیبت‌زدگان ایفا خواهد کرد.

نوع‌دوستی، پدیده غالب در فاجعه‌ها

آنچه به عنوان پیامد دیگر فاجعه چه در سطح جغرافیای حادثه و چه در سطح ملی قابل اشاره است، افزایش احساس نوع‌دوستی به میزان چشمگیر است که آن را می‌توان نتیجه تبعی همان حس مشترک همبستگی تلقی کرد که میزان آن تا حدود زیادی بعد از فجایع افزایش می‌یابد. در جریان جمع‌آوری کمک برای حادثه‌دیدگان می‌توان تبلوری از این حس نوع دوستی را مشاهده کرد. افراد حاضر در صحنه و مصیبت‌زدگان نیز نوع‌دوستی را به عنوان حس مشترک و غالب دنبال می‌کنند. یک تلقی عمومی نادرست در خصوص جامعه‌شناسی فجایع، تلقی اقدام افراد مصیبت‌زده به رفتار‌های خلاف عرف همچون دستبرد و غارت به آنچه برجای مانده یا منابع امدادی است. مطالعات اجتماعی در اکثر کشور‌ها مؤید این است که این تصور به طور کلی غلط و اغراق‌آمیز است. مردم مصیبت‌زده معمولاً به چنین اموری دست نمی‌یازند یا نسبت چنین حرکاتی به نسبت جمعیت کل فاجعه‌زدگان ناچیز است.

آنچه پیش چشم جلوه‌گر می‌شود، هجوم کج‌روان یا برخی اهالی مناطق پیرامونی است که برای سوء‌استفاده از مصیبت پیش‌آمده قدم به عرصه گذاشته‌اند. در جریان سیل اخیر نیز چنانچه بررسی شد، سوء‌استفاده‌های معدود گزارش شده درخصوص سوء‌استفاده برخی منابع امدادی عمدتاً مربوط به برخی اماکن مجاور مکان گرفتار فاجعه بود لذا تفکیک جمعیت سوءاستفاده‌گر از جمعیت مصیبت‌زده یکی از فعالیت‌های اجتماعی مهم سازمان‌های امدادگر حاضر در منطقه است که تأثیر مستقیمی در استفاده از مشارکت مردم بومی در توزیع امداد یا لااقل اعطای آرامش روانی و عدم القای تنش به مصیبت‌زدگان دارد.

مشارکت آسیب‌دیدگان

سازمان‌های امدادی اغلب ظرفیت و توانمندی خود آسیب‌دیدگان را در انجام امور نادیده می‌گیرند و حتی گاه آنان را با دید بخشی از مشکلاتِ پس از فاجعه می‌نگرند. در حالی که مطالعه اجتماعی حوادث نشان می‌دهد به دلیل روحیه همبستگی که پیشتر اشاره شد افراد توانمندی که از سانحه جان به‌در برده‌اند، بیشترین همت خود را صرف کمک به سایر آسیب‌دیدگان می‌کنند لذا در سازماندهی امدادی باید به این روحیات نیز توجه ویژه شود و برای هم‌جهت‌سازی امداد افراد بومی با یکدیگر و در هماهنگی با مسئول اصلی رفع بحران تلاش شود. از طرف دیگر سازمان‌های امدادی باید با تکیه بر این ظرفیت، تمرکز اصلی خود را بر رفع نقاط اصلی بحران و نیز گروه‌های آسیب‌پذیرتر (سالمندان و فقرا) که قادر به حل بحران خود نیستند بگذارند. چنانچه در جریان سیل یک ماه اخیر نیز شاهد بودیم بسیاری از تلاش‌ها برای کمک به سانحه‌دیدگان و رفع معضلات آنان از سوی خود مردمان محلی صورت گرفت و در چنین شرایطی هماهنگی کامل نیرو‌های بومی با سازمان‌های امدادی به منظور پیشگیری از تعارضات احساس می‌شد.

بحران اجتماعی

پافشاری آسیب‌دیدگان یا افراد در معرض آسیب برای ماندن در محلی که تخریب شده یا در معرض تخریب است، یکی از رفتار‌های اجتماعی مشاهده شده در فاجعه‌هاست. غالباً افراد حادثه دیده علت‌هایی معنوی همچون سرزمین مادری بودن یا خاطره درگذشتگان را علت عدم تمکین به جابه‌جایی از محل خطر برمی‌شمرند. مطالعات جامعه‌شناسی البته نشان می‌دهد یکی از دلایل واقعی عدم تمایل به جابه‌جایی را می‌توان احتمال «آشفتگی بیشتر» پس از جابه‌جایی دانست که خود ناشی از عواملی، چون عدم سازگاری با محیط جدید، احساس عدم اطمینان از تأمین اولیه توسط سازمان‌های امدادی، حس سربار بودن و حذف جایگاه اجتماعی قبلی است. یکی از کارویژه‌های نهاد‌های اجتماعی امدادگر و گروه‌های مردمی اجتماعی که به یاری فاجعه‌زدگان می‌شتابند، آن است که باید در اماکن موقت یا میان‌مدت اسکان سانحه‌دیدگان، احساس آشفتگی را بزدایند و زمینه‌های اجتماعی و روانی بازگشت به محل خطر را از بین ببرند. در سیل اخیر نیز شاهد بودیم برخی سازمان‌های امدادی رسماً به این موضوع اشاره داشتند که تخلیه مناطق در معرض فاجعه، با کندی و مقاومت بسیاری از مردم همراه بود که نشان می‌دهد از حیث روانشناسی اجتماعی مواجهه اقناع‌گری با این موضوع صورت نگرفته است.

کارکرد اجتماعی رسانه‌ها

معمولاً رسانه‌ها در بیان واقعیات حوادث جمعی، دست به اغراق و دراماتیزه کردن موضوع می‌زنند، اطلاعات غیرموثق و عمدتاً بیش از واقع در ارائه آمار تلفات از تبعات این گرایش اغراق‌گر رسانه‌ها در بیان موضوع است. اساساً در مباحث جامعه‌شناسی رسانه، سوانح یکی از زادگاه‌های اصلی و عمده «شایعه» به حساب می‌آیند. به عنوان مثالی برای ضریب دادن به حادثه در رسانه‌ها می‌توان به برخی مطالب منتشره در همین سیل اخیر اشاره کرد که مثلاً گاه یک آبگرفتگی معمولی در میدان آزادی تهران با چنان آب و تابی در شبکه‌های اجتماعی منعکس می‌شد که به‌رغم نبود بحران، حس عدم‌اطمینان و هراس به عنوان یکی از رفتار‌های اجتماعی غالب در آن ساعات میان مردم رواج یابد.

نمایندگان و برخی مسئولان محلی نیز در این ضریب‌دهی و اغراق رسانه‌ای تا حدودی نقش دارند. نمایندگان محلی درصدد جذب کمک و حمایت‌های بیشتر برای منطقه حادثه‌زده هستند و گاه بدون توجه به تبعات اجتماعی یک سخن، با اغراق دست به مصاحبه می‌برند یا مثلاً مدیران و مسئولان محلی که شاید بکوشند با بیان اینکه فاجعه بزرگ‌تر از چیزی است که تصور می‌شد، کم‌کاری و ضعف‌های مدیریتی خود را کم‌رنگ‌تر جلوه دهند.
با توجه به کارکرد بسیار اساسی رسانه در بیان حقایق و نیز برانگیختن حس هویت جمعی برای جلب مشارکت داوطلبانه برای کمک به حل مشکلات ناشی از حادثه، از نظر جامعه‌شناختی ضروری است به منظور هدایت رسانه‌ها در زمان بحران، مرکز فرماندهی واحد تشکیل شود. چنانکه در منطقه بحران با وجود سازمان‌های مختلف عمومی، دولتی و مردمی امدادگر، فرماندهی صحنه غالباً به فرد یا سازمان مشخصی واگذار می‌شود، اثرات روانی انعکاس اخبار رسانه‌ای نیز به گونه‌ای است که فرماندهی و هدایت رسانه‌ای نیز دست‌کم به منظور جلوگیری از انتقال اخبار غیرواقعی و رد شایعات به صورت متمرکز وجود داشته باشد.

نقش مدیریت بحران در تخفیف و تشدید روحیه جمعی

مدیریت حوادث جمعی و فجایع عمدتاً دارای پنج مرحله اساسی است که توسط نهاد‌های اجتماعی امدادگر باید ملاحظات جامعه‌شناختی در هر یک از این مراحل مدنظر قرار بگیرد. این پنج مرحله عبارتند از:
۱- مرحله انتظار یا پیش‌بینی (Anticipative phase)
۲- مرحله اعلام خطر (Alarm phase)
۳- مرحله نجات (Rescue phase)
۴- مرحله رهاسازی از مصیبت و عادی‌سازی و امداد (Relief phase)
۵- مرحله بازسازی و توان‌بخشی (Rehabilitation phase)

مدیریت بحران در هر یک از این مراحل می‌تواند با عملکرد خود کاهش‌دهنده یا تشدیدگر اثرات یا تنش‌های اجتماعی باشد. این موضوع را با مثالی پیرامون سیل اخیر و نقایص هر مرحله و نقش آن در تشدید بحران می‌توان بهتر توضیح داد. چنانچه می‌دانیم سیل اخیر در مقایسه با بسیاری از فجایع طبیعی یا مصنوع که روزانه در جهان یا سالانه در خود ایران اتفاق می‌افتد حداقل از نظر میزان تلفات جزو فجایع شدید به شمار نمی‌رفت، اما «بحران مدیریت» در عملکرد، ابعاد فاجعه را گسترش بیشتری داد. به عنوان مثال در شروع حادثه همان‌طور که مشاهده شد، سازمان‌های پیش‌بینی‌کننده فاجعه دچار غافلگیری شدند و نتوانستند به خوبی اطلاعات کافی و هشداردهی لازم را به مردم ارائه کنند. این موضوع خصوصاً در سیل گلستان و تا حدودی لرستان بیشتر به چشم می‌خورد تا جایی که مردم انتظار داشتند دست‌کم مدتی قبل از وقوع حادثه و ابعاد آن به طور کامل مورد هشداردهی و آگاه‌سازی قرار گیرند تا حداقل اقلام حیاتی یا سرمایه‌ای مورد نیاز خود را از مهلکه خارج سازند. همچنین بلافاصله پس از وقوع حادثه که مرحله نجات آغاز می‌شود، در برخی موارد شاهد عدم حضور مسئولان یا مدیران منطقه‌ای و محلی در صحنه بودیم که این مسئله نیز بر تشدید فشار اجتماعی و عصبیت عمومی می‌افزود. همچنین مشکلاتی که در مرحله توزیع امداد‌ها در روز‌های نخستین پیش آمد نشان داد هنوز پس از تجربه سوانح گوناگون در مدیریت این بخش از بحران دچار معضل جدی هستیم و برای کاهش استرس‌های جمعی ناشی از حس عدم عدالت در توزیع امداد، باید برای بحران‌های پیش رو آمادگی و برنامه‌ریزی مدون بهتر با نگاه آسیب‌شناسانه به تجارب قبلی صورت پذیرد.

در یک جمع‌بندی می‌توان به برخی پیش‌فرض‌های غلط در رفتارشناسی اجتماعی مصیبت‌زدگان که عموماً به اشتباه در برنامه‌ریزی و مدیریت بحران مورد محاسبه قرار می‌گیرد اشاره کرد که عبارتند از: یکسان‌انگاری نیاز‌های همه مصیبت‌زدگان در همه جوامع و مکان‌ها و زمان‌ها، اضطراب و پریشان‌حالی حتمی مصیبت‌زدگان و از دست رفتن روحیه و امید به زندگی در آنان، عدم‌توانمندی مردم مصیبت‌زده برای تصمیم‌گیری برای خود، عدم کارآیی نهاد‌های اجتماعی محلی و مردم بومی برای رفع بحران، افزایش احتمال سوء‌استفاده و رفتار‌های ناشایست توسط فاجعه‌زدگان. همچنین به نقش رسانه‌ها و شیوه اعمال مدیریت بحران باید به عنوان دو عنصر مهم و دارای تبعات اجتماعی در فرآیند رخداد فاجعه و خصوصاً پس از آن توجهی ویژه داشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر