سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: درباره فیلم «متری شیش و نیم» تا به امروز در محافل و رسانههای مختلف صحبت و بحثهای متنوع و زیادی شده است. در اکثر این نقد و نظرها تقریبا یک نقطه مشترک وجود دارد آن هم این است که با وجود اینکه «متری شیش و نیم» فیلم بسیار خوش ساخت و پرقدرتی است ولی از فیلم قبلی خود فیلمساز یعنی «ابد و یک روز» فیلم عقبتر و کم عمق تری است. حالا چطور میشود که یک فیلم اینقدر قوی باشد که همه به قدرت آن اذعان داشته باشند ولی همان فیلم نتواند موفقیت و موقعیت بهتر و جدیدتری برای خالقش در سینما به وجود بیاورد؟!
بدون مقدمه چینی رفتن سر اصل مطلب: یکی از ایرادات و نقطه ضعفهای عمده فیلمهای سینمای ایران در نقطه شروع و به قول معروف اوپنینگ فیلم است. جایی که قرار است مخاطب با پرده نقرهای مواجه شود. واقعیت این است که در سینمای ایران تعداد فیلمهای که در همان سکانس ابتدایی مخاطب را میخکوب خود کند خیلی کم است. علتش به نوع روایت و ساختار کلی قصهگویی در ادبیات داستانی و سینمای ایران بر میگردد که وامدار و برگرفته از ادبیات و سینمای اروپاست. معمولا فیلمهای ایرانی مقدمه چینیهای مفصلی دارند. اول شخصیت، بعد موقعیت و بعدا اگر فرصت شد تازه سراغ داستان و ماجرا میروند.
اما در نقطه مقابل سینمای ایران و سینمای اروپا، سینمای هالیوود همان ابتدا میخ خودش را محکم میکوبد و در ۵ دقیقه اول قلاب خودش را انداخته و ماهی (مخاطب) خودش را شکار کرده است.
از این حیث «متری و شیش و نیم» یک فیلم هالیوودی به تمام معناست. کما اینکه در همین ایام با فیلمهای هالیوودی زیادی مثل «سیکارو» مقایسه شده است.
فیلم از همان تیتراژ ابتدایی مقدمه چینی را کنار میگذارد و صاف میرود سر اصل مطلب. موقعیت، شخصیتها، ماجرا و قصه را در همان ابتدا با یک سکانس درخشان معرفی میکند. مخاطب دقیقا میفهمد به دیدن چه فیلمی آمده و قرار است انتظار چه چیزی را بکشد. یک فیلم پر هیجان، اکشن با یک ماجرای پلیسی درباره مواد مخدر. همان سکانس افتتاحیه کافی است تا قدرت کارگردانی و فیلمسازی «سعید روستایی» نمایان شود.
روستایی در همان سکانس افتتاحیه تواناییها و تسلط به تکنیک و ابزار و شناختش از میزانسن و ریتم را به شکل اعجاب آوری به رخ مخاطبانش میکشد. نفس مخاطب را در همان شروع میگیرد و میگوید: «از جایت بلند نشو و چیپس و پفکت را هم کنار بگذار و چشمانت را بدوز به من!»
ولی سوال اینجاست. آیا برای ساختن یک فیلم خوب باید کارگردانی مسلط و چشم نواز و قدرتمندی داشت؟ یا این فقط بخشی از خلق یک فیلم یا یک اثر هنری ماندگار است؟!
جواب کمی سخت است. شاید بزرگترین دلیلی که باعث شد «متری شیش و نیم» در جشنواره فیلم فجر و نزد منتقدان آن مقبولیت و جایگاه فیلم قبلیاش یعنی «ابد و یک روز» را نداشته باشد اتفاقا در همین کارگردانی است. شاید تعجب برانگیز باشد که چگونه فیلمی که کارگردانی جسورانه و پر زحمتی داشته نتوانسته موفقیت زیادی را نزد منتقدان و داوران جشنواره پیدا کند. اینجا باید گفت: درست است فیلم از حیث کارگردانی و ساختار اجرایی از فیلم «ابد و یک روز» سختتر و پیچیدهتر بوده ولی لزوما کارگردانی سخت و پیچیده با کارگردانی به اندازه و با قواره فرق دارد.
پاشنه آشیل فیلم از تظاهر شروع میشود. فیلم متری «شیش و نیم» سرشار از به رخ کشیدن و تظاهر است. خودنمایی در جای جای فیلم رخنه کرده است. در واقع وقتی فیلمساز تمام تلاشش را برای ظاهر فیلم میکند، باطن فیلم حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
موقعیتهای چیده شده: در سینما معروف است که آن کارگردانی، کارگردان خوبی است که مخاطب متوجه چیده شدن موقعیتها و شخصیتها نشود. چیزی که در «متری شیش و نیم» اساسا وجود ندارد. سرتاسر فیلم پر است از فضاسازیها و شخصیتها و موقعیتهایی که مشخص است که کارگردان اینها را دست چین کرده و سر جاهایشان گذاشته تا قصهای را روایت کند. با اینکه فیلم روایتی رئالیستی دارد ولی چیدمان موقعیتها مخاطب با هوش را اذیت میکند.
«روستایی» وقتی با یک سکانس میخکوب کننده شروع میکند در واقع خود را در دامی میاندازد که تا پایان فیلم از آن خلاصی ندارد. فیلمساز برای اینکه ریتم فیلمش نیافتد و حوصله مخاطبش سر نرود مجبور میشود دم به دقیقه برایش جذابیت و فضاسازی ایجاد کند. البته این به خودی خود اشکال ندارد ولی اگر موقعیتها و سکانسهای چیده شده در راستای قصه و روایت اصلی فیلم باشد.
نمونه خوب چنین فیلمی در سینمای جهان «مد مکس» است که از ابتدا تا انتها با یک ریتم تند و با موقعیتهای جدید و خلق شده مخاطب را با خودش تا انتها میبرد.
اما در «متری شیش و نیم» فیلمساز فقط سکانسهای شلوغ پلوغی زیادی دارد و تلاش دارد تا با فضاسازی و خلق موقعیتهای جدید و پر دیالوگ مخاطب را مروعب و به حواسش را پرت کند. ولی به قول معروف وقتی گردو غبار سکانسها میخوابد، میفهمیم آن چیزی که در زیر نهفته است عمق زیادی ندارد. برخلاف «ابد و یک روز» که فیلمی عمیق و تاثیرگذاری از این حیث بود.
مروری بر سکانسهای فیلم داشته باشیم: از سکانس افتتاحیه و زنده به گور شدن مواد فروش سریع وارد سکانس پرتنش و جذاب دستگیری مرد معتادی که مواد را در بدن زنش جاساز کرده بود میرسیم. مخاطب هنوز از شوک آن سگ موادیاب در نیامده که وارد سکانس بازجویی مرد معتاد و دستگیری «حسن گاوی» میشود. سکانس حسن گاوی و دستگیریاش و اعتراف نامزد «ناصر خاکباز» تمام نشده که به سکانس مهیج و هالیوودی دستگیری «ناصر خاکباز» میرسیم. بعد از دستگیری ناصر خاکباز هم که پرت میشویم به سکانسهای پر از کاراکتر بازداشتگاه با آن سکانس معروف آب پاشیاش. سکانسهای بازداشتگاه تمام شده نشده، چشممان به سکانس دستگیری «رضا ژاپنی» و انفجار در گاوداری روشن میشود. بعد از آن هم سکانسهای دیدار با خانواده و در نهایت سکانس پایانی اعدام.
میبینید، تقریبا هیچ سکانس کم هیجانی و کم افت و خیزی در فیلم نیست. مخاطب با کلی سکانس خوب و نفس گیر و پر فراز و نشیب طرف است ولی چرا وقتی همه این سکانسها کنار هم چیده میشود یک کلیت تاثیرگذار و هدفمندی را نمیسازد. جواب را باید در فیلمنامه جستجو کرد.
فیلم سکانسهای اضافی و پرت دارد. مشخص است که فیلمساز اینقدر برای پلانها و سکانسهایش زحمت کشیده که دلش نیامده آنها را دور بریزد و همه را در فیلم گنجانده است.
متری «شیش و نیم» هر چه قدر در کارگردانی درخشان است به همان اندازه در فیلمنامه خنگ و شل و وارفته است. برای مثال اصلا دلیل خودکشی «ناصر خاکباز» مشخص نیست. هر چند در «ابد و یک روز» با یک فیلم اجتماعی پیش رو با شأنیت جامعه شناسی مواجه بودیم در اینجا خبری از این حرفها نیست و شخصیتها چیزی فراتر از کلیشههای فیلمهای این تیپی نمیروند. البته به استثنا پلیس. تصویری که روستایی در این فیلم از پلیس نشان میدهد تا حدودی زیادی رئالیسیتی و خارج از کلیشههای مرسوم سینمای ایران است. فیلم اگر موفقیتی داشته باشد در همین نقطه نهفته است.
سانتی مانتالیسم افراطی برای بازی با احساس مخاطب: در پایان بندی «ابد و یک روز» فیلمساز چراغی را بهر تاریکی روشن نگه میدارد. این یعنی امید. اما در اینجا همه چیز به تباهی و نیستی منجر میشود. فیلمساز میگوید خلاصی از این چرخه وجود ندارد. زمانی که (صمد) با بازی (معادی) بعد از این همه بدبختی که برای دستگیری ناصر خاکباز کشیده در مواجه با آن معتاد شیشه پاکن پشت چراغ قرمز چارهای جز کمک کردن به آن نمیبیند.
سکانس دیدار ناصر خاکباز با خانوادهاش در زندان اضافی و پرت است و فقط برای اینکه فیلمساز دست روی احساس و عواطف لحظهای مخاطب بگذارد، گنجانده شده است. هر چند که روستایی در همین سکانس آن پسر بچه را با پشتک زدن هایش آورده که بگوید ناصر خاکباز اگر کار درستی در زندگیاش کرده باشد همین است که این بچه را به یک سرانجامی رسانده است و گویی خود ناصر هم فقط از اين يک كارش ابراز رضايت دارد.
متری «شیش و نیم» با فروش بالا، خود را به عنوان پرفروشترین فیلم اجتماعی تاریخ سینمای ایران تثبت کرد ولی سوال اینجاست که آیا میتواند خود را به عنوان یکی از مهمترین فیلم اجتماعی تاریخ سینمای ایران هم در ذهنها ماندگار کند؟