سرويس تاريخ جوان آنلاين: در پی اشارات رهبر معظم انقلاب به آئین و اندیشه سیدحسن تقیزاده در سخنرانی نوروزی در حرم رضوی (ع)، سخن از زمانه و کارنامه وی رونقی افزون گرفته است. در مقالی که هم اینک پیش روی شماست، تعاملات تقیزاده با رضاخان در ادوار گوناگون حاکمیت وی روایت و مرور شده است. امید آنکه مقبول افتد.
پس از کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و هنگامی که رضاخان سردارسپه با اخراج سیدضیاءالدین طباطبایی به رئیسالوزرایی منصوب شده بود، تقیزاده به نمایندگی دوره پنجم ملی از تهران انتخاب گردید و پس از حدود ۱۵ سال اقامت در اروپا، در سال ۱۳۰۳ شمسی به تهران بازگشت. فعالیتهای مهم تقیزاده را از این تاریخ تا زمانی که ظاهراً مورد غضب رضاخان واقع شده و مجدداً خارج از کشور میشود، میتوان حول محورهای ذیل دستهبندی نمود:
رفتار دوگانه در آستانه نضجگیری حاکمیت رضاخان
رضاخان در مقام رئیسالوزرایی، پیدرپی در فکر توطئه بود تا بلکه قدرت را مطلقاً در دست خود بگیرد و از آنجا که احمدشاه، ضعیف و ترسو بود تنها قدرتی که مقابل خواست رضاخان ایستادگی میکرد مجلس شورای ملی به رهبری آیتالله سیدحسن مدرس بود، لذا تمامی توطئههای رضاخان برای مطیع کرد مجلس و از بین بردن مدرس تمرکز یافت. در چنین زمانی، روشنفکران غربگرا بر این باور بودند که وجود فردی، چون رضاخان با آن خصوصیات قلدرانه میتواند نجات ایران از آنچه آنان عقبماندگی صنعتی و دموکراسی میدانستند، باشد و لذا بنا به پیشنهاد یک بازرگان طرفدار رضاخان، تقیزاده به همراهی مصدق، مشیرالدوله، مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و حاجیمیرزا یحیی دولتآبادی، شورای مشورتی رضاخان را تشکیل میدهند. نگاهی به اسامی فوق نشان میدهد که این هسته دارای تفکر نشأت گرفته از غرب بوده و بصورت اصولی مخالف حضور دین در سیاست و عرصههای مهم اجتماعی هستند. طبیعی است که رضاخان که عامل انگلیس در کودتای ۱۲۹۹ است مشاوره چنین جمعی را به فالنیک گرفته و با کمک وجهه و تدبیر آنان در پی استحکام و توسعه قدرت خویش برآید؛ و احتمال دست داشتن انگلیس در این پیشنهاد و پذیرش رضاخان را نباید نادیده گرفت. پیشنهاد شورای مذکور به رضاخان در مورد استناد قانونی برای جلب حمایت مجلس از فرماندهی کلقوای وی و سلب قدرب شاه از عزل وی از این مسند، از مهمترین اقدامات این شوراست که راه را برای رسیدن رضاخان به پادشاهی بسیار هموار نمود. با حضور تقیزاده و مصدق و مستوفیالممالک و مشیرالدوله یعنی چهار تن از این شورای مشورتی، در مجلسشورایملی و تأیید آنان از ماده پیشنهاد شده به مجلس، موجبات تصویب آن را فراهم مینماید. از این پس رضاخان بیمهار بسوی پادشاهی و ایجاد استبداد جدید خیز برمیدارد. سؤالهایی مطرح است که درنگ در آنها ماهیت همکاری اعضای شورا با رضاخان را روشن میکند. آیا تقیزاده و مصدق و امثال آنها که از جور استبداد قاجار به تنگ آمده بودند با عدم شناخت رضاخان در جهت تحکیم و توسعهی قدرت وی وارد صحنه شدند؟ آیا تقیزاده و مصدق و سایر اعضای شورا، از ماهیت کودتای انگلیسی سال ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سیدضیاءالدین طباطبایی، انگوفیل معروف و سپس طرد وی و بر مسند نشستن رضاخان بیاطلاع بودند؟ آیا تقیزاده و شورای مشورتی که همکاری با رضاخان را میپذیرند نمیدانستند که سید حسن مدرس در برابر افزونطلبی رضاخان ایستاده و این همکاری به معنای مقابله با تدابیر مدرس است؟
یقیناً اعضای شورا به تمامی این موارد آگاه و مطلع از امور بودهاند و به نظر میرسد که چارهای جز پذیرش این واقعیت نیست که تقیزاده و همفکران او با قاجاریه از این جهت مخالف بودند که در حکومت آنان علمای بزرگ صاحب عزت و رأی بودند و قدرت علماء در بسیاری از موارد بر شاهان غلبه داشت. در حالیکه رضاخان به پشتوانه انگلیس، درصدد بود تا دست علما را از سیاست و اداره جامعه کوتاه کند و در مقابل با گشودن دست و بال روشنفکران و غربزدگان بهاصطلاح تحصیلکرده، جامعه را به سوی پیشرفت و ترقی غربپسند بکشاند. چنانچه بعد از مسلط شدن رضاخان بر اوضاع چنین شد و بیش از همه، این حوزههای علمیه و روحانیت بودند که تحت فشارهای شدید و مختلف قرار گرفتند و ارزشهای دینی جامعه مثل حجاب و عزاداریها و آداب و سُنن و فرهنگاسلامی مورد تحقیر قرار گرفته و تدریجاً با فشار و ارعاب و شکنجه تغییر یافتند.
مخالف ظاهری و مدافع واقعی سلطنت قزاق
اگر مواردی، چون مخالفت تقیزاده و مصدق و مستوفیالممالک و مشیرالدوله را با ماده واحده انقراض قاجار و سلطنت رضاخان را بخواهیم شاهدی برای رد واقعیت فوق بیاوریم، یقیناً اسناد مجلس نشان میدهد که مخالفت آنان با این ماده واحده بسیار صوری و بیمحتوی و توام با ستایش و مدح فراوان از رضاخان بوده است و خروج آنان از مجلس و عدم شرکت در رأیگیری (که به مفهوم عدم رأی مخالف است) اکثریت مجلس را به نفع طرفداران سلطنت رضاخان تغییر میدهد و میتوان سؤال نمود که اگر این مخالفت جدی و بدون برنامه قبلی نبود چطور پس از استقرار رضاخان در مقام سلطنت همه این آقایان به کار دعوت شدند و تنها سید حسن مدرس بود که توسط رضاخان دستگیر و با آن وضع اسفبار در تبعید و در ماه مبارک رمضان به شهادت رسید؟ بنابراین هموار نمودن راه برای قدرت بیمهار رضاخان و رساندن او به سلطنت و شهادت سید حسن مدرس، تنها مخالف جدی و مورد احترام مردم، که مقدمه تغییر ارزشهای اسلامی جامعه و انزوای روحانیت از سیاست گردیده از افتخارات! این روشنفکران و مخصوصاً سید حسن تقیزاده است. تقیزاده درباره همکاری با رضاخان مینویسد:
«من در طهران با مرحوم مستوفیالممالک و مشیرالدوله (میرزا حسنخان پیرنیا) و مصدقالسلطنه (بعدها معروف به دکتر مصدق) و میرزا حسینخان علا همکاری میکردم. سردارسپه به بعضی از نزدیکانش اظهار میکرد که میل دارد با اشخاص خوشنام همکاری بکند. بنابر پیشنهاد حاجی رحیم آقاقزوینی که تاجری زبانآور بود اقدام به تشکیل جلسه خصوصی از همین اشخاص که اسمشان برده شد، به علاوه مخبرالسلطنه و حاجی میرزا یحیی دولتآبادی، کرد این جلسات در منزل خود رضاخان هفتهای یکبار تشکیل میشد و گاهی در خارج از منزل او، مثلاً یکبار در منزل مصدقالسلطنه، یک روز هم به منزل من که در ولیآباد بود آمد... لُب آنچه سردارسپه در آن جلسات عنوان میکرد این بود که میگفت: من زحمت زیادی کشیده و قشونی ایجاد و منظم کردهام و تا مقام من در این کار یعنی ریاست قوای نظامی محکم و ثابت و تزلزل ناپذیر نباشد هر روز ممکن است این بساط را به هم بزنند... لذا مذاکرات زیادی شد راجع به پیدا کردن راه قانونی برای ثبات مقام او نسبت به قوای نظامی. این مذاکرات منتهی به پیشنهاد قانونی شد به مجلس مبنی بر باقی بودن ریاست قوای نظامی در دست مشارالیه»
ماده قانونی که این جلسه تدارک دید و در مجلس ملی در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۰۴ مطرح و به تصویب رسید عبارت بود از:
«مجلس شورای ملی ریاست عالیه کلقوای دفاعیه و تأمینیه مملکتی را مخصوص آقای رضاخان سردارسپه دانسته که با اختیارات تامه در حدود قانوناساسی و قوانین مملکتی انجام وظیفه نمایند و سمت مزبور بدون تصویب مجلسشورایملی از ایشان سلب نتواند شد».
به این صورت دست مخالفان رضاخان که ممکن بود از نفوذ خود در شاه برای برانداختن رضاخان و جلوگیری از قدرتطلبی روزافزون او استفاده کنند، بسته شد. بعد از خلع از سلطنت و به تخت نشستن رضاخان، با یک وقفه کوتاه، مجدداً اعضای شورای مشورتی و باصطلاح مخالف با شاه شدن رضاخان! به مجلس شورایملی پا میگذارند و میانه آنها با رضاخان دوباره گرم میشود، تقیزاده میگوید:
«یک روز مرحوم ارباب کیخسرو گفت که سردارسپه به او گفته است که این رفقای شما از من قهرند؟ او گفته بود خیر، آنها فکر بر ضد شما ندارند، قصد آنها این بود که به قانوناساسی خلل نیاید... و از طرف خود گفته بود که اگر مایل باشید شاید ممکن باشد ترتیبی بدهم که پیش شما بیایند و شما را ببینند. او هم اظهار میل کرده بود؛ لذا یک روز علاء و من و ارباب کیخسرو با هم پیش رضاخان رفتیم و صحبت کردیم».
پاداشهای یک همکاری پنهان!
ماحصل رفاقت و اعتماد تقیزاده و رضاخان، مأموریتهایی است که تقیزاده برای استحکام پایههای سلطنت استبدادی ولی غربگرای پهلوی برداشت. سفر به امریکا به عنوان نماینده رسمی ایران در نمایشگاه فیلادلفیای امریکا و اقامت هفتماهه در آن کشور، نمایندگی در مجلس ششم، مشارکت در تشکیل حزب ترقی، والیگری خراسان، وزیرمختاری و ایلچی مخصوص ایران در لندن، وزارت طرق، وزارت مالیه و عقد قرار تجدید امتیاز نفت با شرکت نفت انگلیس، وزیرمختار ایران در پاریس، عناوین مسئولیتها و مأموریتهایی است که در فاصله بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۲۹ مرداد ۱۳۱۳ توسط تقیزاده انجام گردیده است. در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۱۳ به خاطر نشر مقاله «جنبش ملی ادبی» که از طرف او نوشته شد و مقالاتی که در مطبوعات فرانسه علیه شاه نوشته میشد و رضاخان، تقیزاده را مسئول کوتاهی در جلوگیری از آنها میدانست، مطرود و مغضوب شاه واقع شده و از سفارت پاریس برکنار میشود؛ و در واقع اولین مرحله همکاری مستقیم وی با رضاخان به ظاهر پایان میپذیرد.
دو مسئله هست که در اولین مرحله همکاری جلب توجه مینماید یکی تجدید قرارداد امتیاز نفت با شرکت نفت انگلیس است و دیگری قضیه مغضوب واقع شدن او و اقامت مجدد طولانی در خارج از کشور و نحوه آشتی مجددش با رضاخان و، اما اولین مسئله:
دیکته رضاخان به تقی زاده در ماجرای تمدید قرارداد نفت
در سال ۱۹۰۱ م. برابر با ۱۳۱۹ ق. ویلیام فاکس دارسی موفق به عقد قراردادی شصت ساله برای کشف و استخراج نفت از دولت ایران میگردد. قرارداد مذکور در عهد مظفرالدین شاه بعد از امضای مشروطیت صورت گرفت. در انعقاد این قرارداد، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، به عنوان وزیر امورخارجه رژیم مشروطه که فردی ترقیخواه! بود نقش اول را داشت و همراه با اتابک صدراعظم و میرزا نظامالدینخان مهندسالممالک وزیر معادن و صنایع، قرارداد فوق را امضا نمودند. در واگذاری قرارداد مذکور، اتابک دههزار سهم ممتاز نفت و آن دو هر یک پنجهزار سهم از طرف قرارداد، ویلیام دارسی، دستخوش گرفتند.
دارسی به علت دشواریهای مالی بر آن بود تا این امتیاز را به دیگر سرمایهداران بفروشد. وزارت دریاداری بریتانیا که در جستوجوی یافتن یک منبع مستقل نفت برای نیروی دریایی بود با لرد استراتکو از شرکت نفت برمه وارد مذاکره شد و پیشنهاد کرد که با ارائه سرمایه لازم برای توسعه بهرهبرداری از نفت ایران با دارسی شریک شود. در این میان از دارسی نیز خواسته شد که از ادامه مذاکرات با سرمایهداران خارجی دست بردارد. به این ترتیب دولت بریتانیا در ۱۹۰۹ م. شرکت نفت انگلیس و ایران تأسیس کرد. رضاخان پس از به قدرت رسیدن وارد مذاکره با شرکت مذکور برای تغییر در قرارداد، شد. ابتدا تیمورتاش وزیر دربار مسئول این مذاکرات بود. در خلال مذاکرات مذکور، رضاخان اقدام به فسخ قرارداد مینماید. مخبرالسلطنه هدایت که در آن نخستوزیر بود در خاطرات خودراجع به الغاء امتیاز مینویسد:
«رضاشاه چنان از پیشرفت کندِ مذاکرات خشمگین شد که پرونده نفت را خواست و آن را در بخاری انداخته و آتش زد! سپس به وزرای خود دستور داد تا زمانی که امتیاز را لغو نکردهاند جلسه را ترک نکنند. سپس طرح کامل نامهای را به تقیزاده دیکته کرد که به شرکت ارسال دارد و جلسه را ترک گفت».
لکن فشارهای دولت انگلیس موجب شد تا رضاخان به مذاکرات در مورد قرارداد جدید تن در دهد در کشاکش مذاکرات، تیمورتاش از سوی رضاخان سر به نیست میشود و ادامه مذاکرات به تقیزاده سپرده میشود. کدمن مسئول هئیت نمایندگی شرکت که میدانست وزرا و از جمله تقیزاده از ترس جان خود حاضر به هیچگونه تصمیمی نیستند، مستقیماً با شاه تماس گرفت. اولین گفتوگوی او با شاه در روز ۱۱ آوریل ۱۹۳۳ م. ۲۲ فروردین ۱۳۱۲ ش. صورت گرفت. این مذاکرات منجر به لغو قراردادشد».
ملاحظه میکنیم که تقیزاده این بار نیز به خاطر ترس از جان، مرتکب خیانتی بزرگ به ملت ایران میگردد. هر چند ترس همواره قرین روشنفکران غرب زده بوده است، اما از فردی که ادعای مبارزه و بزرگی دارد چنین حقارتی تعجبآور است. توصیف تقیزاده از عملکرد خود به عنوان «آلت فعل» تعجبانگیز است. چطور مدعی روشنفکری اینگونه بیمایه استدلال میکند که «اگر من امضا نمیکردم کس دیگر این عمل را انجام میداد!» و «امضا نکردن من هیچ تغییری در آنچه واقع شد به وجود نمیآورد!» اگر این استدلال پذیرفتنی باشد تمام خائنهای جهان از خود میتوانند اتهام خیانت را تبرئه کنند! چه در هر حال کسانی پیدا میشوند که به جای آنها خیانت نمایند. انسان بریده از خدا و پیوسته به غرب تا اینقدر پست و ذلیل میشود که به خاطر عمر چند روزه دنیا، ملت خود را به زنجیر وابستگی و فقر و سرشکستگی میبندد! ما در طول تاریخ همواره شاهد چنین سست عنصرهایی بودهایم.
تقیزاده، مغضوب رضاخان میشود!
یکی از اتفاقات زندگی سیاسی تقیزاده مغضوب شدن او نزد رضاخان است. شرح این اتفاق از زمانی شروع شد که تقیزاده در وزارت مالیه بود و به تدریج تشدید گردید تا آنگاه که وی در سمت سفارت ایران در پاریس اشتغال داشت موجب برکناری او از کلیه مناصب دولتی گردید و مجبور به اقامت طولانی در اروپا شد و این اقامت تا فرار رضاخان از ایران در شهریور ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران توسط قوای متفقین ادامه یافت.
جریان مغضوب شدن تقیزاده از جنبه سیاسی فاقد ارزش پرداختن به آن است لکن از آنجا که تقیزاده در این ماجرا، به دلیل ضعفنفس از یک سو و وفاداری به نظام شاهی و استبداد پهلوی از دیگر سو، دست به تشبثاتی زد که موجب سرشکستگی این مدعی روشنفکری و کسانی است که از او ستایش میکنند به ذکر آن میپردازیم. این تشبثات به خوبی نشان میدهد که روشنفکران غربگرا، افرادی درون تهی و فاقد شخصیت مستقل هستند و به مفهوم واقعی آزاداندیشی هرگز در آنان صدق ندارد. اظهار عجز در برابر رژیم فاسد و مستبدی، چون رضاخان، آن هم در ماجرایی نه چندان مهم و عمیق که مایه تاسف و تعجب تقیزاده، نیز قرار میگیرد، هیچ توجیهی جز سرسپردگی و وابستگی اینان به نظام استکبار چهانی ندارد؛ چراکه حمایت استکبار از چنین رژیمهایی، اینان را وادار به کرنش و پذیرش مینماید، چون هر دو، دو لبه یک قیچی هستند که در دست استکبار به حرکت در میآیند.
ماجرا از این قرار است که مجلهای تحت عنوان «تعلیم و تربیت» چاپ میگردد در این مجله، مقالهای از تقیزاده تحت عنوان «جنبش ملی ادبی» چاپ گردید. تقیزاده در بخشی از این مقاله دخالت «شمشیر» در کار «قلم» یعنی در امور ادبی را نادرست و تصمیمات دولتی مربوط به فرهنگ و زبان را دور از صواب دانست. این مطلب به گوش رضاخان رسید و موجب کدورت ذهنی او نسبت به تقیزاده گردید. در دوران تصدی وزارت مالیه نیز دادن لایحه مربوط به فروش املاک خالصه به مردم شبستر بدون کسب اجازه از شاه! و نیز خرید مقداری طلا از دریافت قسط نفت جنوب بدون اجازه! موجب کدورت بیشتر رضاخان نسبت به تقیزاده شد. در زمانی که تقیزاده در سفارت ایران در پاریس اشتغال داشت، روزنامههای فرانسه نسبت به رضاشاه اقدام به درج مطالب انتقادی مینمودند. رضاشاه انتظار داشت تقیزاده به هر نحو ممکن از درج چنین مطالبی جلوگیری کند. تقیزاده به عنوان اینکه این روزنامهها آزادند اقدام جدی به عمل نیاورد. این مسئله سبب شد تا رضاخان تقیزاده را از مناصب خود اسناد منتشره ملاحظه میکنیم که تقیزاده در مسئولیت وزارت مالیه به خاطر دادن لایحه واگذاری زمینهای شبستر به مردم به مجلس شورای ملی توبیخ میشود و دلیل آن مسئول قلمداد کردن رضاخان در خیر و صلاح مملکت ذکر میشود که مفهومی جز استبداد مطلق رضاخانی ندارد. بیتردید در این فقره نیز، واکنش تقیزاده چیزی جز انفعال و سکوت نیست، بسان همه ادوار زندگیاش!