سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، خیانت همسر به زندگی مشترک یکی از موضوعاتی است که مدام به شکلگیری پروندههای همسرکشی منجر میشود که در جریان آن زنان با اجیر کردن مرد مورد علاقهشان، شوهران خود را به کام مرگ میکشانند. اعتیاد به مصرف مواد مخدر، خشونت یا بیتوجهی به زنان یکی از انگیزههایی است که منجر به گرایش زنان به مردان بیگانه میشود. در پروندهای که با همین موضوع دیسال قبل در شهرستان مشهد به جریان افتاد جسدی سوخته حوالی شهر کشف شد. معاینات پزشکی قانونی نشان داد مقتول ابتدا با اصابت جسم سختی به سرش به قتل رسیده و بعد از سوی فرد یا افرادی جسدش برای اینکه شناسایی نشود آتش زده شده است.
در چنین شرایطی مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی هویت مقتول آغاز کردند تا اینکه مأموران در بررسی پرونده افراد گمشده متوجه شدند مقتول با مرد ۳۷ساله گمشدهای به نام اسفندیار شباهتهای ظاهری زیادی دارد. بدین ترتیب خانواده اسفندیار با حضور در پزشکی قانونی مقتول را شناسایی کردند. با شناسایی مقتول پرونده وارد مرحله تازهای شد و تیمی از کارآگاهان به دستور بازپرس ویژه قتل برای بررسی موضوع وارد عمل شدند. مأموران دریافتند مقتول همراه همسرش شهین و پسر و دخترش زندگی میکرده است که پس از اعلام مفقودی به طور ناگهانی همسرش خانهشان را ترک کرده و به مکان نامعلومی گریخته است. همچنین مشخص شد همسر مقتول مدتی است با پسر جوانی به نام شهروز ارتباط مخفیانه دارد که پس از حادثه پسر جوان هم ناپدید شده است. بنابراین مأموران همسر مقتول و شهروز را به عنوان مظنونان حادثه تحت تعقیب قرار دادند. در حالی که سهماه از حادثه گذشته بود، تحقیقات کارآگاهان پلیسآگاهی مشهد نشان داد شهروز و همسر مقتول به تهران گریخته و زندگی مخفیانهای را آغاز کردهاند. سپس مأموران برای دستگیری متهمان راهی تهران شدند تا اینکه دو روز قبل موفق شدند آنها را در خانهای در مرکز تهران شناسایی و دستگیر کنند. دو متهم صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. شهین در بازجویی با اعتراف به جرم خود گفت: ۱۳ساله بودم که خانوادهام به زور مرا شوهر دادند. از همان ابتدای ازدواجم با اسفندیار اختلافات ما شروع شد. او مرد بداخلاقی بود و مرا همیشه کتک میزد تا اینکه با شهروز آشنا شدم. او به من توجه میکرد و کم کم به او علاقه پیدا کردم. شهروز همیشه میگفت: شوهرم را میکشد، اما من فکر میکردم او شوخی میکند تا اینکه شبی با من تماس گرفت و گفت: شوهرم را کشته است. ابتدا باور نکردم، اما وقتی عکس حادثه را به من نشان داد باور کردم و همراه او به تهران فرار کردم و زندگی مخفیانهای را شروع کردیم تا اینکه دستگیر شدیم. شهروز هم در بازجوییها به قتل اسفندیار اعتراف کرد. دو متهم پس از اعتراف به دستور قاضی کامران رضوانی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد قرار گرفتند تا به محل حادثه منتقل شوند.
گفتوگو با قاتل
خودت را معرفی کن؟
شهروز هستم ۲۴ ساله.
چطور با همسر مقتول آشنا شدی؟
من اهل یکی از شهرهای شمالی هستم. هشتسال قبل مقتول همراه خانوادهاش برای تفریح به شمال آمدند که آنجا با همسرش آشنا شدم.
چرا با زن شوهر دار وارد رابطه شدی؟
او با شوهرش اختلاف داشت و همه راز زندگیاش را برای من تعریف کرد. من هم به درد دلهای او گوش میدادم و همین موضوع باعث شد شیطان فریبم دهد و ارتباط تلفنی و پیامکی ما دو نفر آغاز شد.
یعنی شما از هشتسال قبل با هم ارتباط دارید؟
نه. پس از اینکه آنها به مشهد برگشتند مدتی با هم به صورت تلفنی و پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه ارتباط ما قطع شد. فکر کردم شاید شوهرش متوجه شده و شهین دوست ندارد با من ارتباط داشته باشد و من هم برای ارتباط خیلی اصرار نکردم، اما دو سال قبل دوباره با هم ارتباط برقرار کردیم.
چطوری دوباره یکدیگر را پیدا کردید؟
یک روز در شبکه اجتماعی اینستاگرام در حال پرسه زنی بودم که متوجه عکس شهین در صفحهای شدم. پس از این او را فالو کردم و او درخواست دوستی مرا قبول کرد و دوباره ارتباط ما برقرار شد.
چه شد که از شمال به مشهد رفتی؟
وقتی دوباره با هم ارتباط برقرار کردیم، فهمیدم شهین هنوز با شوهرش اختلاف دارد و او را دوست ندارد. کم کم شیطان مرا فریب داد و به او علاقه پیدا کردم که تصمیم گرفتم خانهام را به مشهد ببرم و آنجا در رستورانی شروع به کار کردم.
چه شد که تصمیم گرفتی او را به قتل برسانی؟
ما دو نفر با هم ارتباط داشتیم و شهین هر روز از شوهرش شکایت میکرد و میگفت: او مرد بداخلاقی است و همیشه او را کتک میزند. قرار شد شهین طلاقش را بگیرد و با من ازدواج کند، اما اسفندیار او را طلاق نمیداد تا اینکه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم و با شهین زندگی تازهای را آغاز کنم.
درباره حادثه توضیح بده؟
مقتول در کار خرید و فروش دلار و پولهای خارجی بود و به بهانه خرید دلار با او آشنا شدم. مدتی بعد او را به رستوران دعوت کردم و به دروغ به او گفتم مدتی قبل گنج گرانقیمتی پیدا کردم و فروختم الان هم نقشه گنجی دارم که دوست دارم این بار با او شریک شوم. اسفندیار حرفهای مرا باور کرد و شب حادثه او را به همین بهانه به بیابانهای اطراف مشهد کشاندم و با تکه سنگی ضربهای به سرش زدم و او را به قتل رساندم.
چرا جسدش را سوزاندی؟
میخواستم هویتش شناسایی نشود و گرفتارنشویم.
همسر مقتول در جریان بود که شوهرش را به قتل رسانده بودی؟
به او گفته بودم، اما ابتدا باور نکرد که بعداً فهمید شوهرش را کشتهام که با هم فرار کردیم.
در تهران چه کار میکردی؟
در رستوران کار میکردم.
الان به نظرت به هدفت رسیدی؟
فقط میدانم بدبخت شدم و باید روز و شب در انتظار چوبه دار باشم.