کد خبر: 950925
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۱
نگره‌ای تاریخی- نظری بر آرای داریوش شایگان در «آسیا در برابر غرب»
تأکید بر بومی‌گرایی یا «بازگشت به خویش» در میان روشنفکران دهه ۴۰ و ۵۰، امری رایج به شمار می‌رفت. دلایل تاریخی این امر فراوان است، اما بی‌تردید فضای اجتماعی ایران در آستانه انقلاب اسلامی، از جمله دلایل آن به شمار می‌رود. داریوش شایگان- که این روز‌ها از آغازین سالمرگ وی عبور می‌کنیم- در زمره روشنفکرانی است که این رویکرد را در کتاب «آسیا در برابر غرب» نشان داده است.
دکتر شهریار زرشناس
سرويس انديشه جوان آنلاين: در مقالی که پیش روی شماست، این تئوری با نظر به تحولات تاریخی مورد بازخوانی انتقادی قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.

درباره آرای شایگان در کتاب «آسیا در برابر غرب» به‌ویژه آنچه با عنوان یک «راه‌حل آسیایی» با تکیه بر «جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا» و «ماهیت فرهنگ آسیایی» دنبال می‌کند، تأملات انتقادی و نکته‌های نقادانه‌ای وجود دارد که به برخی از اصلی‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

ناتوانی در یافتن و ارائه بدیل نیهیلیسم

شایگان در کتاب «آسیا در برابر غرب» بار‌ها به نیست‌انگاری (نیهیلیسم) اشاره می‌کند، اما تعریف دقیق و روشنی از آن ارائه نمی‌دهد و تنها به نقل‌قول‌هایی از هایدگر، نیچه و رائوشنینگ اکتفا می‌کند. نیهیلیسم درواقع نفی هدایت قدسی و ولایت الهی است. اساساً غرب تاریخش را با این انکار آغاز می‌کند و ادامه و بسط می‌دهد. راه نجات از بحران نیهیلیسم، اسلام یعنی تسلیم شدن به ولایت الهی است. بنابراین در برابر نیهیلیسم، جایگزینی جز دین حقیقی و کامل یعنی اسلام وجود ندارد. شایگان در این کتاب نیهیلیسم را تقدیر تفکر غربی می‌داند، اما به جوهر نیست‌انگاری یعنی نفی ولایت الهی اشاره نمی‌کند و بدیهی است که درک این نکته نیز برای او میسر نیست که تنها جایگزین نجات‌بخش بشر از نیست‌انگاری، اسلام یعنی دین کامل است.

هم‌کاسه کردن اسلام و شرک در مواجهه با نیهیلیسم!

شایگان از قول نیچه، نیهیلیسم را «مهمان هولناک» می‌نامد و از این بابت که «این مهمان هولناک در آشیانه ما لانه کرده و نیمی از آسیا مقهور و مسحور آخرین حاصل نیهیلیسم غربی است» اظهار نگرانی (۱) و به ضرورت تکیه بر جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا اشاره می‌کند و با اعتقاد به ماهیت فرهنگ آسیایی می‌گوید:
«شاید وقت آن فرا رسیده باشد که این تمدن‌ها [تمدن‌های آسیایی]ارتباطی را که از مدت‌ها پیش بریده‌اند، از سرگیرند و میراث فرهنگی خود را از نو ارزیابی کنند. میراثی که به‌سبب ارج والایی که به مقام انسانیت و آرمان‌های متعالی می‌بخشید، هنوز هم می‌تواند منشأ اثر باشد.» (۲).
اما مفهوم جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا ملازم با نوعی مغالطه است. شایگان در باب تجربه معنوی آسیا با اشاره به چهار تمدن ایران و اسلام، هند، ژاپن و چین، آن‌ها را «چهار کانون بزرگ فرهنگ آسیایی» (۳) می‌داند، اما متوجه نیست که هندوئیسم، بودیسم، میراث اوپانیشادها، آیین کنفوسیوس، تائو، ذن بودیسم و شینتوئیسم، آیین‌هایی اسطوره‌ای و شرک‌آلودند. به‌عنوان مثال، در آیین بودا اصلاً مفهوم روشنی از خدا، نبوت و معاد وجود ندارد. در هندوئیسم عنصر‌های نیرومند و غالب شرک حضور دارند و در آیین تائو و کنفوسیوس نیز سخنی از خدا به میان نمی‌آید. یک‌کاسه کردن مجموعه‌ای از آیین‌های شرک‌آلود اسطوره‌ای با دین اسلام و نام بردن از جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا و ماهیت فرهنگ آسیایی، نشان‌دهنده گرفتار شدن شایگان در چنبره نگرش اومانیستی مدرن به معنای دین است و او بر مبنای درک غیر قدسی و سکولاریستی از دین، آمیزه‌ای از کفر، شکر و توحید را بر مبنای معیار‌هایی صوری و سکولاریستی دین می‌نامد. شایگان با تعلق‌خاطر به اسطوره‌ها و عرفان اسطوره‌ای و با الهام از نگرش اومانیستی و با غفلت از تضاد ماهوی اسلام و کفر و شرک و عدم تجانس ذاتی آیین‌های شرک‌آلود و منسوخ اسطوره‌ای با بینش توحیدی اسلامی، مفهومی سکولار و موهوم را تحت عنوان «جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا» مطرح می‌سازد و با تلاش زیادی که برای تبیین آن به خرج می‌دهد، این نکته را آشکار می‌سازد که حقیقتاً از درک تفاوت‌های ماهوی مفاهیم «رهایی» و «رستگاری» در نظام‌های فکری مبتنی بر «تناسخ»، «سامسارا»، «ساتوری» و «نیروانا» با این مفاهیم در نظام فکری اسلامی که مبتنی است بر زندگی فعال و سالم و شرعی و اخلاقی در دنیا و اعتقاد به معاد، کاملاً ناتوان است. این «معنویت آسیایی»‌ای که شایگان می‌خواهد بدان تکیه کند، مفهومی موهوم و ملهم از نگاه اومانیستی سکولاریستی به دین و نشئت گرفته از نادیده گرفتن تضاد‌های ماهوی میان توحید با کفر و شرک است که خود میراث نگرش اومانیستی به دین و تاریخ ادیان است.

نهاد‌های منسوخ در برابر نیهیلیسم مسلط

شایگان از یک راه‌حل آسیایی که ظاهراً مبتنی بر معنویت آسیایی است به عنوان جانشینی برای نیهیلیسم غربی نام می‌برد، اما با توجه به تفاوت‌های ماهوی توحید اسلامی با کفر و شرک اسطوره‌ای، سخن گفتن از یک راه‌حل آسیایی جای تأمل بسیار دارد. اگر شایگان شرق را عالمی در برابر عالم غرب تصور می‌کند، باید به این پرسش مقدر پاسخ بدهد که چگونه شرق منسوخ اسطوره‌ای را با عالم دینی (توحیدی) خلط کرده است و دیگر اینکه آیا با توجه به واقعیت‌های عینی اجتماعی و سیاسی دنیای معاصر، اساساً می‌توان تائوئیسم، بودیسم، کنفوسیونیسم و امثالهم را نهاد‌های مقاوم و مستقل و ستیزنده با نیهیلیسم غربی دانست؟ آیا جز این است که این آیین‌ها هر یک به شیوه‌ای به ماده‌ای برای صورت تفکر غرب مدرن و به دستمایه‌ای برای تفنن فرهنگی مدرنیسم و پست‌مدرنیته بحران‌زده معاصر بدل شده‌اند؟ به‌راستی جز تفکر اسلامی و بیداری فرهنگی و سیاسی الهام گرفته از توحید اسلامی، کدام اندیشه، آیین و «معنویت آسیایی»‌ای فعلیت و قابلیت رویارویی با نیهیلیسم غربی را که خواه ناخواه نیازمند شکلی از ظهور سیاسی اجتماعی است، دارد؟ به‌راستی جز دین مبین اسلام و تفکر اصیل الهام گرفته از آن، کدام یک از این معنویت‌های آسیایی، امکان و ظرفیت عینیت بخشیدن به این مقاومت را دارند؟

نویسنده و انقلابِ معنویت‌گرا

شایگان که مدعی تلاش برای یافتن «راه‌حلی آسیایی» است، چرا پس از پیروزی انقلاب به راه امام پشت کرد؟ الگویی که امام مبتنی بر بازشناسی هویت اصیل اسلامی و بازیابی میراث دینی و معنوی برای عبور از سیطره غرب‌زدگی مدرن و نیهیلیسم غربی و رهایی از اسارت تقدیر غربی مطرح کرد، در تعریف او به‌عنوان راه‌حل آسیایی نمی‌گنجید؟ همان‌که به‌روشنی مصداق این سخن شایگان می‌تواند باشد:
«میراثی که به‌سبب ارج والایی که به مقام انسانیت و آرمان‌های متعالی می‌بخشید، هنوز هم می‌تواند منشأ اثر شود.» (۴) بدیهی است که علت مخالفت شایگان با انقلاب اسلامی و اندیشه امام همانا جوهر سکولاریستی جهان‌بینی و بی‌اعتقادی او به دیانت و شریعت اسلامی است. داریوش شایگان نه در زمان نگارش کتاب‌های «بت‌های ذهنی و خاطر ازلی» و «آسیا در برابر غرب» و نه پس از آن و به هنگام نگارش کتاب‌های دیگرش چون: «تصویر شکسته» و «انقلاب دینی چیست؟»، هیچ‌گاه یک اندیشمند مذهبی نبوده است. شایگان یک روشنفکر سکولاریست و در کتاب «آسیا در برابر غرب» مبلغ نوعی معنویت منسوخ منفعل سکولار دلتنگ برای گذشته بوده است و بعد‌ها نیز با غلظت کمتری همان طریق را دنبال کرد. جان کلام شایگان در «آسیا در برابر غرب» درنهایت چیزی جز مطرح کردن یک معنویت غیراجتماعی و غیرسیاسی منفعل و سکولاریستی در برابر هجوم غرب مدرن نبوده است؛ معنویتی که هرگز منشأ تغییر و تحول جدی، عمیق و رادیکالی در جامعه ایران و جوامع آسیایی نبوده و هیچ تهدیدی برای نظام جهانی کفر و ظلم اومانیستی محسوب نشده است، بلکه برعکس، از یک منظر قابلیت آن را داشته ا. ست که چونان دام فریب و سوپاپ اطمینانی برای حاکمان وابسته به نظام جهانی سلطه استکباری عمل کند. از همین رو رژیم پهلوی و محافل و سازمان‌ها و نهاد‌های فراماسونری و همه مروجان و مدافعان اندیشه فراماسونری به انحای مختلف و به شکلی مستقیم از تبلیغ و ترویج آرا و اندیشه‌هایی از این دست استقبال و حمایت می‌کردند.

باید توجه داشت که برخی از عناصر و رگه‌های نقادی نسبت به غرب مدرن و نیست‌انگاری نیز که در آسیا در برابر غرب دیده می‌شود، مربوط به تأثیرگذاری‌های دکتر فرید بر شایگان هستند، بماند که شایگان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی با مستحیل شدن تام و تمام توهمات و مشهورات ایدئولوژی نئولیبرالیسم، آن‌ها را نیز کنار گذاشت. شایگان ۲۳ سال پس از انتشار «آسیا در برابر غرب» در گفت‌وگویی از آن رگه‌های نقادی ضد مدرن تحت عنوان «رگه‌های خردستیزی» نام می‌برد:
«[مصاحبه‌گر خطاب به شایگان]: در تحولات فکری شما یک دوره هم ایدئولوژی‌باوری بوده، قسمت‌های اول «آسیا در برابر غرب»، بالأخره دهه ۴۰ متأسفانه در میان روشنفکران این روحیه ایدئولوژیک وجود داشته است.
[شایگان]: بله، در آن رگه‌های خردستیزی هست، این کتاب، کتاب شلوغی است، برای اینکه یک قسمت این کتاب کرتیک است، ولی وقتی غربزدگی مطرح می‌شود، با آرای آل‌احمد خیلی فرق دارد.» (۵)

شایگان در فصل هفتم کتاب «آسیا در برابر غرب» (بخش پایانی کتاب) مبحثی را تحت عنوان «تاریک‌اندیشی جدید» مطرح می‌کند. این بخش از کتاب از جهاتی ردیه‌ای است بر آنچه شایگان در فصول قبلی کتابش درخصوص «راه‌حل آسیایی» و نظایر آن گفته بود و به‌روشنی نشان می‌دهد که شایگان زمانی که تحت تأثیر آموزه‌های فردید و فضای ضد غربی دهه ۵۰، برخی انتقادات را آن هم مبتنی بر مفهوم موهوم و سترون «معنویت آسیایی» در نقد نیهیلیسم غربی می‌نویسد، باز هم به علت تعلق خاطر عمیق سکولاریستی، گرفتار تزلزل می‌شود و به نفی آنچه در این خصوص گفته است، می‌پردازد. شایگان بیش از دو دهه بعد ضمن انتقاداتی که بر برخی مضامین ضد غربزدگی کتاب «آسیا در برابر غرب»، مطرح می‌کند، به تأیید محتوای فصل تاریک‌اندیشی جدید می‌پردازد. (۶)
کتاب «آسیا در برابر غرب» اگرچه از برخی جهات دارای آموزه‌ها و درون‌مایه‌های خوبی است که عمده آن‌ها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم برگرفته از افکار و آموزه‌های دکتر فردید است، اما در کل، اثری است سردرگم که مبلغ مفهومی موهوم درخصوص «راه‌حل آسیایی» و «جوهر مشترک تجربه معنوی آسیا» ست و به کار کلیت نظام جهانی سلطه استکباری و مدیران و طراحان برنامه‌های فرهنگی فراماسونری برای برون‌ریزی و در عین حال خنثی‌سازی انرژی‌ها و تمایلات دینی و معنوی و ضدمدرنیستی مخاطبان در مسیر اغراض مدرنیستی و تحکیم سیطره سلطه حاکمان پنهان جهانی و رژیم‌های همسو با آن می‌آید. هرچند شایگان پس از این کتاب، مواضع مدرنیستی و نئولیبرالیستی صریح‌تر و شدیدتری گرفت و بیش از پیش در مدار ترویج مشهورات آن مستحیل شد.

داوری‌های بعدی نویسنده درباره آسیا در برابر غرب

شایگان در گفت‌وگویی درباره کتاب «آسیا در برابر غرب» و نیز نسبت آن با آثار بعدی‌اش (مثل «انقلاب دینی چیست؟» و «نگاه شکسته») چنین می‌گوید:
«[آسیا در برابر غرب]کتاب عامی است. همانطور که گفتم یک قسمتش کرتیک غرب‌زدگی و دفاع از غرب است و یک قسمت دیگرش نوستالژی و دفاع از ارزش‌های شرق است و آخرش هم مقایسه است. کتابی است که خیلی شلوغ است و رگه‌های مختلفی در این کتاب هست.

[پرسشگر]: بعد از این هم یک امتدادی در کتاب‌های شما به چشم می‌خورد؛ مثلاً انقلاب مذهبی چیست و نگاه شکسته، یعنی ذهنیت شما نسبت به سنت و نسبت به غرب شفاف‌تر شده است؟
[شایگان]: بله، قسمت آخر آن کتاب که فصلی دارد به اسم تاریک‌اندیشی جدید، کتاب‌های بعدی از آنجا شروع می‌شود.

[پرسشگر]: ایده شما در تاریک‌اندیشی چه بوده است؟ وقتی از تاریک‌اندیشی گذر می‌کنید، چون طرح آن ایده همزمان بوده با تاریک‌اندیشی که در اجتماع پیدا می‌شود، یعنی یک نوع بازگشتن به سنت‌ها یا بنیادگرایی؟
[شایگان]: بله، همان زمانی که من این کتاب را می‌نوشتم متوجه شدم که ضمن اینکه من این حرف‌ها را می‌زنم، یک خطری هم در کمین است و آن اینکه ما برمی‌گردیم به هویت خودمان و می‌رویم در لاک خودمان و از دنیا منزوی می‌شویم و تاریک‌اندیشی جدید. در تاریک‌اندیشی جدید همه آن چیز‌هایی را که نوشته‌ام، همه را قبول دارم.»

[پرسشگر]: ایده‌هایی را که اینجا مطرح کردید در نوشته‌های جدیدتان مثل نگاه شکسته و انقلاب مذهبی هم هست، اما یک جابه‌جایی معرفتی هم انجام داده‌اید؟
[شایگان]: بله، شما همیشه یک حرفی را که بیشتر نمی‌زنید. ایده‌ها رفته رفته در ذهنتان روشن‌تر می‌شوند، جا می‌افتند، بعد تلطیف می‌شوند و مصداق پیدا می‌کنند. در آن هم خیلی از ایده‌ها خام هستند. در کتاب‌های بعدی، «انقلاب مذهبی چیست»، خیلی روشن‌تر است در «اسکیزوفرنی فرهنگی» (نگاه شکسته) روشن‌تر است و آخرش هم کتاب‌های آخری که هنوز چاپ نشده‌اند، داستانی دیگر است.» (۷)

شایگان در جایی دیگر درباره «آسیا در برابر غرب» می‌گوید:
«با این همه، در نتیجه‌گیری کتاب، درون‌مایه‌ای پیش‌بینانه را بسط داده‌ام: تاریک‌اندیشی جدید! این فصل نقطه آغاز کتاب‌های بعدی‌ام بود. من در این فصل توضیح داده‌ام که هرگونه بازگشتی به گذشته (سیر قهقرایی) بدون بازسنجی انتقادی از گذشته سخت خطرناک است و ممکن است به لغزش منجر شود. کتاب دو سال پیش از انقلاب نوشته شده است، اما من امروز هم بخش عظیمی از آن را تصدیق می‌کنم.» (۸)
همانگونه که از سخنان خود شایگان نیز بر می‌آید، کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» به‌نوعی دنباله و صورت بسط‌یافته فصل تاریک‌اندیشی جدید است و خود فصل تاریک‌اندیشی جدید را می‌توان تا حدود زیادی، نحوی اعراض از برخی جهت‌گیری‌های ضد مدرن «آسیا در برابر غرب» دانست. (۹)

عبور از «آسیا در برابر غرب» به «انقلاب مذهبی چیست؟»

داریوش شایگان مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به خارج از کشور می‌رود و در سال ۱۹۸۲، کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» را منتشر می‌کند. شایگان در این کتاب، غرب‌ستیزی اسلامی را نوعی تاریک‌اندیشی جدید می‌نامد! وی در «انقلاب مذهبی چیست؟» اگرچه برخی تمایلات منتقدانه نسبت به برخی وجوه مدرنیته را همچنان حفظ کرده است، اما کانون توجه خود را بر نقد آنچه «ایدئولوژیک کردن سنت» نامیده، قرار می‌دهد. شایگان در این کتاب مدعی شده که «انقلاب» و «اسلام» هیچ خویشاوندی هستی‌شناختی‌ای با هم ندارند» او انقلاب را مفهومی ذاتاً غربی و هگلی می‌داند که نسبتی با تفکر دینی ندارد. از این منظر این اصطلاح را مورد نقادی قرار می‌دهد. شایگان اصطلاح انقلاب اسلامی را تجسم «ایدئولوژیک شدن سنت» می‌داند و نکاتی را عنوان می‌کند که بسیار قابل نقد است و درمجموع در این جهت عنوان شده است که به‌نحوی اصالت و حقانیت انقلاب اسلامی را مورد انتقاد قرار داده و ریشه داشتن مفهوم انقلاب در تفکر اسلامی و ماهیت اصیل انقلاب اسلامی را انکار نماید.

از مجموع آنچه از کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» می‌توان فهمید، می‌توان گزاره‌های ذیل را استخراج و استنباط کرد:
۱- علم دستگاهی است دقیق، بی‌طرف، مبتنی بر تجربه، در برابر، ایدئولوژی بر دگم بنا شده است و برایش اهمیتی ندارد که پیش‌فرض‌ها و مقدماتش دارای تجربه‌اند یا نه.
۲- شایگان، ایدئولوژی را به دلیل داشتن به تعبیر او «بینش مانوی درباره تاریخ» مورد انتقاد قرار می‌دهد. جوهر آنچه شایگان به عنوان «بینش مانوی درباره تاریخ» مورد نقد قرار می‌دهد، قائل بودن به مبارزه میان خیر و شر است.
۳- شایگان، اصطلاح «انقلاب اسلامی» را مورد نقد قرار می‌دهد و معتقد است که «انقلاب» اصطلاحی است که به کهکشان فلسفه غربی تعلق دارد، حال آن که اسلام به تعبیر او «در بیرون از دایره نگرانی‌های تاریخ حرکت می‌کند و به ارزش‌هایی سرمدی (ازلی ابدی) معتقد است»، از این رو شایگان مدعی است که «این دو اصطلاح یا این دو جهان انقلاب و اسلام هیچ خویشاوندی هستی‌شناختی‌ای با هم ندارند» و ظهور انقلاب اسلامی (و به قول او «بنیادگرایی») و رواج این اصطلاح و آنچه را که شایگان «تاریک‌اندیشی جدید» می‌نامد، نتیجه «ایدئولوژیک شدن سنت‌ها» می‌داند و مورد نقد قرار می‌دهد. گو اینکه اساساً در اسلام مفهوم نهضت و شوریدن بر ظلم و بی‌عدالتی وجود ندارد و آنچه در این زمینه روی می‌دهد، لامحاله باید به مفهوم هگلی انقلاب باشد!

*پی نوشت‌ها در روزنامه موجود است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر