سرویس اندیشه جوان آنلاین: رونق تولید به عنوان محور و شعار سال برخاسته از نگرش ولی فقیه به عنوان یک مجتهد دینی است. مجتهدی که پای درس فقه سیاسی تلمذ کرده و نیز تفاوت فراروایتهای معارض اسلام را با اسلام بهخوبی میشناسد. از همین روست که در سخنان نوروزی نگرش فکری تقیزادهها را در طول تاریخ در تعارض با هویت ملی مطرح نمودند. تقیزادهای که در ادامه اشاره میشود اتفاقاً خود را وطنپرست و ناسیونالیست میدانست! اساساً تفکر ناسیونالیسم و «ملیگرایی» صرف و فاقد عناصر هویتی، مسیری است که تاریخ نشان داده است نه تنها نتوانسته در مسیر خدمت به هویت و تولید ملی قرار گیرد بلکه اساساً ابزاری برای تحقیر ایرانیان یا تخدیر آنان بوده و با سرکوب زدن و تلفیق حقایق و توهماتی نظیر گذشته باستانی طلایی و اکنونِ فلاکت بار، اساساً ظرفیتی برای انگیزش و حرکت رو به جلو و استفاده از میراث و تراث تمدنی برای ساخت تمدنی شایسته و درخور و غیرعاریتی به جا نمیگذارد. مروری بر اندیشه و سیر ناسیونالیسم در ایران معاصر مؤید همین موضوع است.
آغاز ناسیونالیسم و بازتعریف مفهوم «ملت»
جریان ناسیونالیسم در ایران جلوههای گوناگونی خود را بروز داده است. این جریان گرچه خود را میهنپرست و داعیهدار حمایت از هویت جمعی ملت ایران نمایانده است، اما تاریخ نشان میدهد جریان افراطی ملیگرا بیشتر در خدمت جریان استعمار قرار گرفته است تا اینکه مقابل آن باشد.
شاید اولین ادعاهای ناسیونالیستی را بتوان در اندیشه منورالفکرهای عصر مشروطیت جستوجو کرد. در صدر این تفکرات و به عنوان پیشتاز این نوع نگاه میتوان به میرزافتحعلی آخوندزاده اشاره کرد. این نگرش ناسیونالیستی درواقع بر پایه تعریف ملت به عنوان نژاد و با تکیه بر تاریخ باستان شکل گرفت. درواقع تأکید بر ملیت در ایران از جایی آغاز شد که واژه «ملیت» دچار تغییر و تحول معنوی گردید. تا پیش از طرح این واژه در نگرشهای ناسیونالیستی به عنوان معادل «nation»، ملت با مفهوم شریعت و مذهب رایج بود. بنا به نقل مورخین مفهوم ملت تا حدود ۱۰۰ سال پیش چنین کاربردی داشت و کمتر کسی با مفهوم مدرن و امروزی ملت (در پارادایم دولت- ملت) آن را میشناخت؛ چراکه مؤثرترین مؤلفه فرهنگی در ایجاد وحدت در طول تاریخ چه پیش از اسلام (آیین یکتاپرستی) و چه پس از اسلام (جامعه توحیدی) بود. به همین دلیل نیز برای خطاب دادن جمعی مردم از واژه اسلامی «امت» استفاده میشده که نقطه ثقل آن همان جماعت ایمانی و توحیدی است. در عصر مشروطیت، اما روشنفکرانی که مذهب را مانعی بر سر آرمانهای خود میدیدند، تلاشی را در جهت تغییر این مؤلفه مرکزی هویتساز انجام دادند و با تأکید بیش از اندازه بر عناصری نظیر «نژاد»، «جغرافیا» و «تاریخ باستان» کوشیدند تا ملت و امت را با حدود مفاهیم مدرن بازتعریف نمایند. از همین دوران است که واژه «وطنپرستی» به عنوان نقطه ثقل و نقل سخن ناسیونالیستها درآمد. آخوندزاده با همین تأکید مینویسد: «پاتریوت عبارت است از کسی که از وطنپرستی و حب ملت مضایقه نکند و به جهت منافع و آزادی ملت ساعی و جفاکش باشد و این خاصیت مردان غیور است.»
این تغییر محتوایی و به عبارتی گرتهبرداری از تفکرات ناسیونالیستی، اما خالی از هرگونه عناصر فرهنگی بود. همانطور که اشاره شد «نژاد»، «جغرافیا» و «تاریخ» بودند که کلیدواژگان ناسیونالیسم ایرانی را تشکیل داده بودند که این هر سه بیشتر عناصر و عوارضی طبیعی و جبری هستند و نه برخاسته از فرهنگ، انتخاب ملی و هویت حقیقی. حتی جالب اینجاست که عناصر حقیقتاً فرهنگی برخاسته از رفتار مردم ایران از جمله «زبان و خط»، «لباس» و مهمتر از همه «دین» مردم نه تنها به عنوان عناصر هویتبخش تعریف نمیشود بلکه جریان ناسیونالیست در ایران به مقابله با هر سه اینها برمیخیزد که البته در بخشی از تلاش خود نیز موفق میشود.
آخوندزاده «تعصب ملی» را جایگزینی برای مذهب و دین برشمرد و معتقد بود باید «تخم ملت دوست و وطنپرستی» در دلها جای تعصب دینی را بگیرد. جالب اینجاست که اندیشه ناسیونالیسم خود از این رو که یک ایدئولوژی غربی است، مورد تأکید امثال آخوندزاده قرار میگیرد و وی این مفهوم را به عنوان «آیین جدید غربیها» نام میبرد که به مرور زمان جای اعتقادهای دینی را گرفته است. سکولاریسم از بدیهیترین نتایج این ملیگرایی است. چنانچه آخوندزاده مینویسد: «سیاست و دین از یکدیگر به کلی تفکیک گردند و دین تصرفی در امور دنیایی نداشته باشد و بالأخره پرده اوهام را از میان برداریم و به روشنای خرد گام نهیم.»
گرچه معنای وطنپرستی در این تفکر چنانچه آخوندزاده مینویسد «حراست وطن از تسلط بیگانه و رهایی از اسیری و فقدان آزادی و استقلال» است، اما این تعریف در عمل چنان تقلیل مییابد که تسلط بیگانه صرفاً در نداشتن یک پادشاه غیرایرانی تعریف میشود. یعنی اگر بیگانگان دار و ندار ما را در قراردادهای ننگین به تاراج ببرند، فرهنگ ما را به یغما ببرند و مرزهای فکری و هویتی ما را درنوردند، اینجا حراست از وطن مفهوم و مصداق پیدا نمیکند؛ چراکه خدا را شکر پادشاهی از نژاد ایرانی بر مملکت حاکم است! انحطاط ناسیونالیسم را میتوان در این تعبیر مشاهده کرد: «پادشاه کشور ما اگر دیسپوت (پادشاهی که در اعمال خود به هیچ قانون متمسک و مقید نبوده) هم باشد، شکر خدا را که باز از خودمان است! شکر به خدا که به دست بیگانه گرفتار نشدهایم.»
غربی شدن، شرط ملیگرایی تقیزاده
این نوع نگرش ملیگرایانه در دیگر روشنفکران عصر مشروطیت همچون میرزا ملکم و تقیزاده نیز قابل ردیابی است. نگرش ملیگرایی سفارشی در منورالفکری، چون ملکم خان چنان پارادوکسیال است که وی میتواند از ضرورت جان دادن برای وطن سخن بگوید و در عین حال معتقد باشد برای رسیدن به توسعه «اخذ تمدن فرنگی بدون هیچ تصرف ایرانی» ضروری است!
سیدحسن تقیزاده نیز از زمره مشروطهخواهانی بود که خود را ملیگرا میدانست؛ البته وی مدل ملیگرایی مبتنی بر نژاد را مورد انتقاد قرار میدهد و آن را نگرشی سطحی و جعلی برمیشمرد، بلکه بر ضرورت شکلگیری هویتی ملی تأکید میکند که میکوشد به سمت رستگاری برود. جالب اینجاست اولین مرحله رسیدن به رستگاری برای ملت ایران از نگاه تقیزاده این است که هر فرد «ایرانی» شکست خود را مقابل تمدن غرب بپذیرد! به تعبیر وی رهایی ملی با درک اشتباهات خود آغاز میشود و نه سرزنش دیگران. و، اما گام دیگر وطندوستی و ناسیونالیسم هم این است که تمدن اروپا را بیقید و شرط بپذیرد! چنانچه مینویسد: «امروز چیزهایی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا (تحتاللفظ) باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند... اولین آنها قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا است.»
تعبیر معروفی که تقیزاده برای این تسلیم بیقید و شرط مطرح میکند «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» است. ملیگرایی، چون تقیزاده آنچنان در مسیر فرنگیمآبی زیادهروی میکند که در کهنسالی خود اقرار به این افراط مینماید و در خطابهای میگوید: «اینجانب چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را ۴۰ سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و به جای تعبیر اخذ تمدن غربی پوستکنده فرنگیمآب شدن مطلق ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم. این در تاریخ زندگی من مانده... من باید اقرار کنم که فتوای تند و انقلابی من در این امر در ۴۰ سال پیش در روزنامه کاوه متضمن مقداری افراط بوده... البته نباید این هم داعی بر تفریط تلقی شود یا حمل بر جایز بودن سستی در راه وصول به غایت تمدن مطلوب شمرده شود.»
شاید بتوان ملیگرایی و ناسیونالیسم را برای امثال تقیزاده، چتری دانست که ذیل آن شاگردان و سرسپردگانی را گرد خود جمعآوری کند و با راهاندازی «لژ بزرگ مستقل ملی ایران» به عنوان لژی فراماسونری، روشنفکران و نویسندگان را با این شیوه و قرائت از ملیگرایی پرورش دهد که آن را میتوان ملیگرایانهترین حرکت در خدمت دشمنان ملت بر شمرد.
این تفکر پس از روی کار آمدن رژیم پهلوی، تز ناسیونالیسم را به عنوان ایدئولوژی این رژیم القا و تکثیر نمود که ویژگی آن تفاخر به مظاهر موهوم باستانی از یکسو و ترویج سبک زندگی و کالای غربی از کت و شلوار خارجی و کلاه پهلوی به جای البسه سنتی ایرانی گرفته تا اقرار به عدم توانایی ساخت یک عدد لولهنگ (آفتابه) در ایران بدون کمک مستشاران غربی (قول معروف نخست وزیر وقت پهلوی علی رزمآرا) بود.
تفکر ملیگرایی در ایران البته در یک جریان دیگر نیز انعکاس یافت که محمد مصدق و جبهه ملی ایران را میتوان نماد اصلی آن به شمار آورد. جریان جبهه ملی البته از ابتدای شکلگیری تفاوت چشمگیری با ناسیونالیسم منورالفکرهای مشروطه داشت. شاید مهمترین وجوه این اختلاف آن بود که اولاً خود را مقابل دین و حرکت دینی نمیدید و ثانیاً حساسیت ضداستعماری آن در اوج بود. ملیگرایی مصدق همین دو وجه «استعمارستیزی» و «همگرایی مذهبی» را به عنوان دو مؤلفه مهم فرهنگی وحدتآفرین ملی توأمان داشت و به همین دلیل توانست بهخوبی عرض اندام نماید و با حمایت دینی «آیتالله کاشانی»، مقابل استعمار انگلستان قدعلم کند و حرکت ملی شدن صنعت نفت را رقم بزند. نکته جالب اینجاست درست زمانی که استعمار با فریب واگرایی مذهب از ناسیونالیسم این دو جریان را تفکیک کرد، نقطه بازگشت استبداد و غلبه استعمار بود و کودتای ننگین ۲۸ مرداد را میتوان شکستی برای پروژه ملیگرایی واگرا از مذهب به شمار آورد. همین جریان ملیگرایی در آستانه انقلاب اسلامی دچار تلاطمهایی میشود و نهایتاً بخشی از این جریان (همچون شاپور بختیار) استظهار خود را به رژیم پهلوی نمایان میکنند و گروهی دیگر که تاکنون در معیت شخصیت مذهبی، چون آیتالله طالقانی توانسته بودند برای خود موجودیت و محبوبیت ملی کسب کنند، با فقدان مرحوم طالقانی و عدم تأسی به زعیم دینی عصر آیتالله خمینی (ره)، در مقابل حرکت ضداستعماری مهمی، چون تسخیر لانه جاسوسی موضع گرفته و بعدها مشخص میشود برخی از سران شاخص همین جبهه ناسیونالیستی که در ظاهر شعارهای ملیگرایانه سر میدادند، مفتخر به جاسوسی یا حقوق بگیری از سفارت ایالات متحده امریکا بودهاند. همین جبهه ملی نهایتاً با رویارویی علنی با شریعت هنگام تنظیم لایحه قصاص جمهوری اسلامی را به خاطر تصویب این دستور اسلامی رژیمی مینامد که «همه آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیئت حاکمه مستبد و انحصارگر زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرض خطرات جدی قرار دارد.» یعنی ملیگرایان، ارتباط عناصر کلیدی خود با سفارت امریکا را خطری برای استقلال مملکت نمیدانند، اما عمل به احکام شریعت را استبداد و مخل استقلال برمیشمرند و اینگونه است که بساط تفکر ملیگرایی جبهه ملی نیز از اذهان ملت ایران در همان ابتدای انقلاب جمع میشود.
ناسیونالیسم در جامعه امروز
امروزه نیز ردیابی جریان ملیگرایی در جامعه ایران ما را به سه گروه اصلی میرساند؛ دسته اول بازماندگان همین جبهه ملی هستند که عملاً از نظر کارآمدی تفکر و نقش آن در بازتولید راهبردهایی همچون حمایت از اندیشه و محصول ایرانی سخنی برای گفتن نداشته و بیشتر به خاطرهبازی با قدیمالایام مشغولند.
دسته دوم نگرش ناسیونالیستی تحت قرائت عامی زده و پوپولیستی است که از آن به عنوان «شوونیسم» نیز یاد میشود. این رویکرد که بازمانده رویکرد افراطی باستانگرایی پهلوی است و در برخی اذهان به یادگار مانده است، همچنان در توهم نژاد برتر بودن و اصالت آریایی است و مهمترین تفکر معارض ملیگرایی را اسلام یا به قول خودش عربها میداند. هدف این جنبشها که مکرراً توسط شبکههای مجازی و ماهوارهای و توسط افراد لمپن نیز ترویج میشود، اتخاذ رویکردی سادهانگارانه و غلوی سفیهانه پیرامون ایرانیگری و توهین بیپروا به ملل دیگر خاصه اعراب است. تفکری که شاید بتوان آن را همارز با ایدئولوژیهای نازیسم و صهیونیسم دانست که مبتنی بر تز برتری نژادی شکل گرفتهاند. این شبه جریان اجتماعی در راستای حمایت عملی از هویت ملی ایران اعم از نرمافزار و فرهنگ ایرانی یا سختافزار و محصول ایرانی هیچ خدمتی نکرده و شعارهایش تنها در همان سطح مبتذل «کوروشپرستی» باقی میماند و نه تنها عملاً خدمتی به منافع ملی ارائه نمینماید بلکه از آنجا که هدایت فکری این جریان از خارج مرزها صورت میگیرد، تحقیر داشتههای ایرانی مقابل غرب و اروپا را نیز به عنوان یکی از رویکردهای خود مورد الزام قرار میدهد.
و، اما در گروه سوم گروهی از متفکران دانشگاهی قرار دارند که میکوشند در بستری تحت عنوان هویت ملی به بازآفرینی روحیه جمعی با پرهیز از آفات و آسیبهای ملیگرایی که بدان اشاره شد بپردازند. شاید مهمترین متفکر حال حاضر در این جریان را بتوان سیدجواد طباطبایی دانست که اندیشه «ایرانشهری» وی به عنوان جایگزینی برای اسلامگرایی مطرح و به عنوان تنها مؤلفه فرهنگی وحدتبخش ممکن برای توسعه ایران تلقی میشود. در نگاه سیدجواد طباطبایی، اسلام نمیتواند محور این هویت جمعی قرار بگیرد؛ چراکه چندین قرن است دچار فساد و تحجر شده است: «سنتِ دینی اسلام، از سه الی چهار قرن اخیر، بیش از پیش متحجر شده است و بعد از این سنت، دیگر نمیتوان سؤالهای تازهای مطرح کرد. مسئله بدتری نیز وجود دارد: اگر دستگاه بینشی عاریت گرفته از غرب را حذف کنیم، یک مسلمان دیگر حرفی برای گفتن ندارد. توجه کافی به شکستِ اسلام از درون نشده است. باید بگویم که از قرنها پیش، این سیستمِ فکری، نتیجه فقدانِ تلاشهای تازه برای تفسیر و طرح سؤالهای جدید، به قهقرا رفتهاست. مسلمانان با نیروی چیزها، در دنیای مدرن زندگی میکنند، اما همچنان با بینشهای سنتی خود در غرب، رنسانس ظهور کرد. تولد دوباره چیزی که در حال مرگ بود. در اسلام، چنین چیزی وجود ندارد و چیزی که در حال مرگ بود، چهار الی پنج قرن است که از زوال آن میگذرد. کسانی که میخواهند به اسلام جان دوباره ببخشند، هدف غیرممکنی را دنبال میکنند، آنها میخواهند مردهای را زنده کنند. با این مباحثی که در مورد سنت بیان شد، امروزه هیچ کار دیگری نمیتوان کرد. باید از اسلام سیاسی، ایدئولوژیک و تهاجمی امروزی بیرون آمد. باید که اسلام تنها به یک مذهب و یک علم اخلاق بدل شود.» جایگزین امروزی وی برای این تفکر به زعم وی متحجر تأکید بر ایرانی بودن و اندیشه ایرانشهری است.
چنانچه مشاهده میشود، مجدداً نقطه مقابله اساسی «ملیگرایی» در این تفکر، به جای تمدن استیلاجو و استعمارگر مدرن، اسلام و اندیشه دینی است. گویی اساساً تفکر ملیگرایی و ناسیونالیسم خلق شده تا آلترناتیوی برای اسلامگرایی باشد و مرز هویتی خود را به جای تلاش برای غلبه بر ایدئولوژیهای فسادزده غرب با اسلام و خصوصاً اسلام سیاسی تعریف میکند و حتی در این راه، خود دست به دامان غرب نیز میشود. طبعاً از دل چنین تفکری انتظار حمایت از تولید ایرانی بلاوجه است؛ چراکه این تفکر نیامده تا نرمافزار پشتیبانی برای توسعه و پیشرفت مردم باشد، بلکه قرار است مقابل توسعه اسلامخواهی بایستد. در نتیجه ما تبلور نگاه فیلسوف ایرانشهری نسبت به تولید ملی را در این گفته وی مییابیم که با اندیشه تولید و خودکفایی به مبارزه برمیخیزد: «خودکفایی، مبنای مصرف جنونوار آب در سرزمین نیمهخشک و خشک ایران را گذاشت تا اکنون، خطر ویرانی ایران را در اثر بحران آب و نابودی منابع آب کشور در افقی نه چندان دور ببینیم. «خودکفا» یی صنعت و توسعه صنعتی نبود که هیچ، اکنون تولیدات صنعتی کشور آشکارا و شاید بیش از گذشته گرفتار «مونتاژ» است و منفعتطلبی بنگاههای تولیدی که عمدتاً در اختیار بخش دولتی- عمومی هستند به جایی رسیده است که در اوج بحران ارزی، ارز دولتی میگیرند و کالای مصرفی وارد بازار کشور میکنند.» تفکری که مشکلات فرایندی و سیاستگذاری احیاناً نامطلوب در حوزه خودکفایی را نادیده گرفته و مشکل را در خودِ «خودکفایی» و اندیشه تولید ملی میپندارد و نتیجه تأکید بر توسعه صنایع ملی و تولید ملی را از طریق سیاستگذاری نزدیک به تفکرات لنینیسم، مائویسم و نهایتاً نازیسم میداند.
فرجام سخن
چنانچه مرور برگهای تاریخ گواهی میدهد، اندیشه ناسیونالیسم و ملیگرایی در ایران، غالباً اندیشهای در خدمت تولید ملی و فرهنگ ملی نبوده است، بلکه خود را به عنوان آلترناتیوی برای دینگرایی و اندیشه توحیدی قرار داده است و غالباً نیز همگرا با جریان لیبرالیسم غربگرا یا به موازات آن عمل کرده است.
این نوع از ملیگرایی و ناسیونالیسم، قاعدتاً از منظر دینگرایان، پدیدهای منفی به شمار میرود و همواره از آن به عنوان گفتمانی دینستیز یاد میکنند؛ با این اوصاف نباید عنصر «هویت ملی» را که از سوی ناسیونالیستها به ابتذال کشیده شده به عنوان مؤلفهای وحدتآفرین نادیده گرفت. بازتعریف مفهوم ملت و بازگشت به تعریف اصیل آن (که در ابتدای نوشته به آن اشاره شد) شاید بتواند دریچهای برای تعیین حدود و ثغور این مفهوم بااهمیت باشد. ملتِ اصیل در نگاه اسلام باید چنان مشخص شود که هم رزمنده ارمنی که در دفاع مقدس برای خاکش جان میدهد و هم شهید حججی که کیلومترها دورتر از مرز جغرافیایی ایران خون میدهد درون این تعریف ملیگرایانه و هویت وحدتبخش آن جای بگیرد. «ملتی» که مرزهایی مقدس دارد آنگونه که سیدالساجدین (ع) در صحیفه سجادیه از خداوند میخواهد که به عزت خود مرزهای مسلمانان را استوار دارد و پاسداران مرزها را به قوت خود تقویت کند.