سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: امروزه طلاق و آسیبهای آن گریبان بسیاری از خانوادههای ایرانی را گرفته است. طلاق به هر دلیل درست یا نادرست پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. بیتردید طلاق برای زن و مرد یکسری مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی، اجتماعی و... ایجاد میکند. گاهی فرزندان طلاق، ناخواسته درگیر تضادهایی میشوند که نه توان درک آنها را دارند و نه تاب کنار آمدن با آنها را.
پژوهشهای مختلف نشان داده در بیشترین آسیبهای اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم میخورد. وقتی پدر و مادر کودک از هم جدا میشوند، به مثابه از بین رفتن چتر امنیتی فرزند است. بیتردید این موضوع بر سلامت اجتماعی و روانی کودکان تأثیر میگذارد. بر این اساس، خانواده عنصر مهمی در اهمیت و سلامت اجتماعی و روانی فرزندان محسوب میشود و طلاق عاملی مخرب برای آنهاست. پژوهشها نشان داده نسبت موفقیت ازدواج دخترانی که شاهد مشکلات در روابط پدر و مادر و طلاق آنها هستند، از سایر دختران کمتر است و نسبت به همسر خود نیز بدبین هستند، آنهم تنها به خاطر ترس و نفرت از جنس مخالف. پسرانی که در خانواده خود نسبت به مادران ذهنیت بدی داشتهاند هم به همین صورت است. فرزندان طلاق نسبت به همسالان خود احساس نابرابری میکنند و این خود تأثیر بسیار بدی روی ذهنیت آنها خواهد گذاشت.
با توجه به اعداد، ارقام و آمارها، وضعیت فرزندان طلاق از فرزندان یتیم نابسامانتر است. یعنی فرزندان طلاق پرخاشگرتر و وسواسیتر هستند. دختران بیشتر دچار افسردگی، اضطراب، شکایتهای جسمانی، حساسیت در رابطه متقابل، اضطراب، فوبیک و افکار پارانوئیدی هستند و در مقابل پسران نیز پرخاشگرتر. طلاق تعادل روانی زوجین، فرزندان و بستگان نزدیک را از بین میبرد. به همین دلیل کودکان طلاق اغلب احساس گناه میکنند و گرفتار این باور نادرست میشوند، به گونهای که انگار آنها خودشان عامل طلاق والدینشان بودهاند یا میتوانستند فرزند بهتری باشند و با پادرمیانی خود جلوی جدایی پدر و مادرشان را بگیرند. آنها فکر میکنند نه فقط مسبب اصلی طلاق والدینشان بودهاند، بلکه تنها دلیل ادامه دعوای آنها نیز هستند. کودکان در هر سنی که باشند، به محض جدایی والدینشان، چند سؤال به طور ناخودآگاه در ذهنشان شکل میگیرد. «سبب جدایی والدین من بودهام»، «چه کسی از من مراقبت خواهد کرد»، «آیا من را نیز رها خواهند کرد» و ...
یکی از بدترین احساسهایی که باعث میشود کودکان طلاق خود را از کودکان دیگر جدا کنند، احساس تفکر جدایی، تنهایی و متفاوت بودن از دیگران است. این خود عامل افسردگی بیشتر و بلندمدت در بین آنها میشود. یکی از کمکهایی که میتوان به آنها کرد، کمک به تفکر و درک صحیح نسبت به طلاق والدین و شناسایی احساس منفی آنهاست. معمولاً نوزادان و کودکان زیر شش سال از لحاظ عاطفی در این طیف بیشتر آسیب میبینند. کودکان سنین مدرسه با اینکه مفهوم طلاق و جدایی را بیشتر درک و حس میکنند، اما با این حال نسبتاً در این طیف سنی بیشتر رنج میکشند. چون در این سن بیشتر خودمحور هستند و خود را عامل طلاق پدر و مادرشان میدانند و قادر نیستند با آنچه تجربه میکنند، از لحاظ عاطفی کنار بیایند. واکنش آنها نسبت به طلاق، اضطراب، نگرانی و بیاعتمادی است و نوجوانان نیز نسبت به جدایی والدین خشم نشان میدهند و این خود زمینه بزهکاری در آینده آنان خواهد شد.
*روانشناس