سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: وقتی صدای گامهای بهار در گوش طبیعت میپیچد شوری وصفناپذیر سراسر وجود آدمی را فرا میگیرد. آدمی با بهار دوباره متولد میشود و دوست دارد این تولد را آزاد و رها در کنار عزیزانش سپری کند. سخت و دشوار است وقتی بهار نرم نرمک از راه برسد و آزادی بودن در طبیعت و بودن در کنار خانواده را نداشته باشید. هنگامی که تیک تاک عقربههای ساعت در آخرین ساعات پایانی سال خبر از تحویل سال جدید میدهند و شروع بهار را جشن میگیرند دردناکترین حس بودن در چارچوب اسارت است. دوری از میهن و خانواده هنگام لحظه تحویل سال برای آزادگان دلتنگی فراوانی به همراه میآورد، اما آنها مانند تمام لحظات دیگر اسارتشان از هر تنگنا یک فرصت برای زدودن دل از غم و ناراحتی ایجاد میکردند. آزادگان در روزهای اسارت در شرایطی قرار داشتند که هنگام نو شدن سال، هیچ خبری از سفره هفتسین و تنگ بلور ماهی نبود. جمع شدن خانواده، دادن و گرفتن عیدی و تفالی بر فال حافظ در حد یک رؤیا بود. اسرای ایرانی آدمهایی نبودند که در روزهای اسارت در رؤیا سیر کنند و بخواهند دست روی دست بگذارند و کاری نکنند. پس خیلی زود دست به کار شدند تا از کمترین امکانات هنگام تحویل سال بیشترین استفاده را ببرند. آنها از خانوادههایشان دور بودند، ولی در اردوگاه یک جمع باصفا را کنار هم تشکیل داده بودند که در کنارشان میشد لحظات خوشی را ساخت. امکانات محدود بود و هر کسی مسئولیت انجام کاری را بر عهده گرفت. یکی مسئول سبز کردن سبزه شد. مقداری خاک از حیاط اردوگاه برمیداشت، مقداری بذر از آشپزخانه میگرفت و مأموریت را شروع میکرد. هر روز به بذر در خاک آب میداد و زیر آفتاب نگهش میداشت. همین کار ساده باید به صورت مخفیانه انجام میشد؛ چراکه وقتی مأموران بعثی متوجه میشدند هم سبزه را از بین میبردند و هم تنبیه و مجازات برای فرد و سایر نفرات در نظر میگرفتند. سبز شدن دانهها بذر امید را در دل آزادگان میکاشت و به آنها نوید آمدن روزهای بهتر را میداد. از میان سینها سبز کردن سبزه سختترین کاری بود که به هر ترتیبی انجام میشد. آزادگان که توانسته بودند سبزه را در آن شرایط سخت سبز کنند، پس تهیه دیگر سینهای سفره هفت سین کار چندان سختی نبود. آنها برای کامل کردن سفره هفت سینشان باید فکر بکری میکردند. فکر بکری که گاهی سفره هفت سین را اینگونه تشکیل میداد: سنگ، سنجاق، سیگار، سیم خاردار، سرکه، سیب و نقاشیای از سنجد. بعضی سالها اگر شانس به آنها رو میکرد، میتوانستند چند سین دیگر را به طرق مختلف تهیه کنند و اگر نمیتوانستند به همین سفره هفت سین قناعت میکردند. جای سفره هم پتویی را پهن میکردند و سفره هفت سین خلاقانهشان را رویش میگذاشتند. این سفره هفت سین سادهترین و در عین حال باصفاترین سفرهای بود که شکل گرفته بود. برای هر سینش زحمات بسیاری کشیده بودند و ارزش فراوانی برایشان داشت. در کنار تهیه سفره هفتسین تمیز کردن آسایشگاه و تزئین کردن دیوارها کار دیگری بود که آنها را از محیط یکنواخت اسارت خارج میکرد. با زرورق سیگار و کاغذهای رنگی به دیوارهای خاکستری آسایشگاه کمی جان میدادند. آنها که خیلی با ذوق و سلیقه بودند کارت تبریک درست میکردند و هدیه میدادند. روی دیوار با خطهایی نهچندان درشت آیههایی از قرآن یا احادیثی از امامان مینوشتند. اگر شانس یاریشان میکرد و در آسایشگاه سربازی شیعه به پستشان میخورد کارشان خیلی راحتتر میشد. در غیر این صورت ممکن بود همه چیز لو برود و اولین روزهای سال با تنبیه و شکنجهها به سختترین روز سال تبدیل شود.
هنگام تحویل سال همه آزادگان دور این پتو جمع میشدند، به دعا میپرداختند و روی همدیگر را میبوسیدند. باید مراسم تحویل سال نو را با کمترین سروصدا انجام میدادند؛ چراکه به محض فهمیدن تنبیههای سختی در انتظارشان بود. پس دید و بازدیدهای آزادگان در اردوگاه شروع میشد و اسرا به آسایشگاههای مختلف سر میزدند و بدین شکل دید و بازدیدهای نوروزی را انجام میدادند. گاهی اوقات که شرایط مساعد بود در ایام عید به برنامههای فرهنگی مثل سرودن و خواندن شعر و اجرای تئاتر میپرداختند.
آزادگان با اینکه در اسارت دور از خانواده و وطن بودند، ولی آمدن بهار و نوروز آنها را به تکاپو میانداخت. همین تکاپو حال و هوای اردوگاه و رزمندگان را عوض میکرد و باعث میشد تا اسارت رنگ و بوی دیگری بگیرد. آنها نمیتوانستند آزادانه عید نوروز را جشن بگیرند، ولی همان دورهم جمع شدن لحظه تحویل سال برایشان پر از معنا و مفهوم بود. آنها با وجود تمام سختیها از لحظاتشان با امکانات حداقلی نهایت استفاده را میبردند و بهترین لحظات را میساختند. همین روحیه اجازه نداد تا ناامیدی و افسردگی بر آنها غلبه کند.