کد خبر: 949661
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۴:۵۵
خاطره‌ای نوروزی در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک رزمنده دفاع مقدس
علیرضا محمدی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: رضا حسنی‌پور از رزمندگان دفاع مقدس خاطره یکی از دوستان و همرزمانش را برای ما تعریف کرده است که مناسب حال و هوای نوروز است. روایت ایشان را پیش‌رو دارید.
ما در کوچه‌مان یک پدر و پسر داشتیم که در ظاهر مثل کارد و پنیر بودند. پسر همسایه که حسین نام داشت بچه شلوغی بود و گاهی که با پدرش دعوا می‌کرد، نردبان می‌گذاشت و به پشت‌بام خانه ما می‌آمد و شب‌ها را آنجا به صبح می‌رساند. یکبار پدرم متوجه شد و همان نیمه‌های شب حسین را مجبور کرد جور و پلاسش را از پشت‌بام ما جمع کند و برود. بعد از انقلاب حسین که سه سال از من بزرگ‌تر بود، تغییرات زیادی کرد. در بسیج پست می‌داد و فعالیت می‌کرد. تا جنگ شروع شد، عزم رفتن کرد. زمستان سال ۵۹ بود که حسین برای اولین‌بار به جبهه اعزام شد و فروردین ماه برگشت. ایام عید بود که دیدم با پدرم دارد حرف می‌زند. نزدیک‌شان رفتم و شنیدم که دارد از حال و هوای جبهه می‌گوید. حسین وسط حرف‌هایش مرتب بغض می‌کرد و حرفش را می‌خورد. پدرم از حالات حسین منقلب شده بود. بعد از رفتنش، بابا گفت: جبهه عجب جایی است که این پسر را آدم کرد!
من آن روز، بهار را در وجود حسین دیدم. واقعاً احوالش نو شده بود و شاید بهتر از هر کس دیگری معنی واقعی نوروز را درک می‌کرد. هنوز تعطیلات تمام نشده بود که حسین به منطقه برگشت و چند روز بعد خبر رسید به شهادت رسیده است. روز تشییع جنازه‌اش مصادف با ۱۳ فروردین بود. فقط سه سال قبل سیزده بدر با حسین رفته بودیم مردم‌آزاری و روی کسانی که به پارک رفته بودند آب می‌پاشیدیم و فرار می‌کردیم، اما انقلاب تحولی روحی در حسین پدید آورد و او را در مقدس‌ترین میادین نبردی که تاریخ به خود دیده است، شهید کرد. حسین معنی نوروز را یافت و مقلب‌القلوب شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار