سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد تداییگر رحلت شهادتگونه زندهیاد آیتالله حاجشیخ عبدالرحیم ربانیشیرازی است. مقالی که در پی میآید در تبیین زندگی مبارزاتی و سیاسی آن بزرگ به نگارش درآمده است.
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی، به سال ۱۳۰۱ هجری شمسی، برابر با سوم شعبان ۱۳۴۰ هجری قمری در شهر شیراز متولد شد. پدرش محمدهادی و مادرش معصومه نام داشت. وی تحصیلات خود را در مکتب آغاز کرد و همزمان نیز به کسب و کار همراه پدرش پرداخت. در ۱۲ سالگی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد. صبحها به مدرسه «آقاباباخان» میرفت و پس از آن در بازار وکیل کار میکرد.
مهاجرت به قم
ایشان در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی به قم مهاجرت کرد و در درس آیتاللهالعظمی بروجردی حاضر و در آغاز در مدرسه حجتیه قم ساکن شد. آقای ربانی شیرازی از این پس مورد توجه آیتالله بروجردی قرار گرفت و به عنوان نماینده ایشان به شهرهای مختلف سفر کرد.
از مهمترین اساتید آیتالله ربانی شیرازی علاوه بر مرجع علیالاطلاق آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی، میتوان به مراجع ثلاث یعنی حضرات آیات سیدصدرالدین صدر (پدر امام موسی صدر)، سیدمحمد حجت و سیدمحمدتقی خوانساری اشاره کرد. ایشان همچنین از حضرات آیات شیخ محمدکاظم شیرازی، سیدعبدالله بلادی و شیخ آقا بزرگ تهرانی (صاحبالذریعه) اجازه روایت نیز دریافت کرد.
فعالیتهای پیش از انقلاب
۱- مبارزه جدی با بهائیت
آیتالله ربانی شیرازی در سال ۱۳۲۷ جهت تبلیغ به سروستان که یکی از پایگاههای بهائیان در منطقه فارس و پل ارتباطی بین عوامل بهایی شیراز با دیگر مناطق بود رهسپار شد. ایشان حدود دو ماه متوالی در این منطقه به تبلیغ و روشنگری پرداخت. سپس در صفر ۱۳۲۷ با «حبیب نجار» سرکرده بهائیان جلساتی به صورت مناظره انجام داد و در این مناظرات با طرح سؤالاتی وی را محکوم کرد. حبیب نجار در جلسات بعدی که بنا بود جواب سؤالات را بدهد طفره رفت و دیگر شرکت نکرد. در این میان آیتالله ربانی شیرازی تنها به مناظره اکتفا نکرد، بلکه برگزاری مراسمهای مذهبی را هم مورد توجه قرار داد. نکته حائز اهمیت اینکه در ۲۸ صفر هیچ سالی در سروستان شیراز مراسم سینهزنی و راهپیمایی برگزار نشده بود ولی در ۲۸ صفر ۱۳۲۷ ایشان یک هیئت عزاداری و سینهزنی راهاندازی کرد و تصمیم گرفت این هیئت را به طرف محله «بید اولیاء» که محل استقرار حبیب نجار بود سوق دهد و این هیئت از محله بهاییها عبور نماید.
محمدعلی ربانی شیرازی در اینباره میگوید: «آقایی که به نام «کاکاجان» در هیئت عزاداری در جلو بود، قضیه را برای ما تعریف میکرد و میگفت: بهاییها قلعه بزرگی به نام «تزنگ» داشتند و در بالای قلعه سنگر گرفته و سنگ زیادی جمع آوری کرده بودند و شروع به سنگ زدن کردند. همین که بهاییها حمله کردند مردم فرار کردند ولی مرحوم ربانی شیرازی و سیدمنصور مردم را به مقاومت دعوت کردند و خود ربانی پیشاپیش همه به مبارزه پرداخت. این حادثه در روز رحلت نبی مکرم اسلام (ص) بود و مردم مسلمان هم میدانستند که پیامبر در برابر مشرکین و در چنین روزی که در کوچه میرفتند سنگی به سر مبارکشان خورد و شکست و خون جاری شد و آن منظره را در ذهن مردم تداعی کرد. این اتفاق باعث شد مردم شجاعت خاصی پیدا کنند. جوانان با تعصب نردبان آوردند و از این قلعه بالا رفتند. مرحوم آیتالله ربانی شیرازی به یکی از رؤسای هیئت گفته بود که حبیب نجار را بکشید و قضیه را تمام کنید. آنها هم با حمله به مقر بهاییها در راهپلهای حبیب نجار را میبینند که در حال فرار بوده و همانجا او را میکشند.» در پی این اقدام، آیتالله ربانی شیرازی دستگیر و روانه زندان میشود. پس از مدتی ایشان با وساطت حضرات آیات بهاءالدین محلاتی و سیدنورالدین حسینی شیرازی از علمای نامآور و محبوب شیراز، آزاد شده و به قم برمیگردند.
۲- حزب برادران
حزب برادران در دوران خفقان رضاشاهی به دست آیتالله سیدنورالدین شیرازی به صورت پنهانی پایهگذاری شد. وی برای مقابله با تجاوزات و غارتگریهای انگلیس و شوروی در داخل ایران، این حزب را تشکیل داده بود. این حزب محل تجمع کسانی بود که دغدغههای مبارزه با جریانهای ضد اسلامی و ملی داشتند و آیتالله ربانی شیرازی هم شناخت کاملی از آیتالله سیدنورالدین حسینی شیرازی و ماهیت آن حزب داشت. وی از قبل، مؤسس حزب را میشناخت و پای منبر و وعظ او نشسته و مجذوبش شده بود از همین رو به صورت مخفیانه و پنهانی به عضویت حزب برادران شیراز درآمد. از این پس ایشان فعالیتهای رسمی و سازماندهی شده خود را با عضویت در حزب برادران ادامه میدهد.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضاخان و باز شدن فضای سیاسی، آیتالله سیدنورالدین شیرازی هم از تحت نظر بودن خارج گردید. در پی این اتفاقات، فعالیت حزب برادران نیز از حالت پنهانی خارج و فعالیتهای مستقیم و آشکار سیاسی آیتالله ربّانی شیرازی هم شروع میشود. مرامنامه حزب برادران نیز بسیار آرمانی تدوین شده بود. از جمله اینکه بر اعتقاد به روحانیت و ولایت مرجع دینی تأکید و رهایی ایران از چنگال استعمارگران و مستبدان و احیای اسلام واقعی را دنبال میکرد. آیتالله ربانی شیرازی تا حدود سال ۱۳۲۵ در حزب مشغول فعالیت بود و جلسات را اداره میکرد.
۳- قیام ۱۵ خرداد
آیتاللّه ربانى شیرازی در روایتی ناب به تحلیل وقایع سالهای دهه ۲۰ تا ۴۰ که به نوعی زمینهساز قیام ۱۵ خرداد ۴۲ شد، میپردازد: «فروردین ۱۳۴۰ با وفات آیتاللّهالعظمى بروجردى، شاه مصمم به اجراى دستورات و برنامههاى امریکایى، اولین اقداماتش را آغاز کرد. در آن مقطع حساس اولین وظیفه ما حفظ قدرت مرجعیت واحد بود که استوارترین نگهبان شئونات اسلام و مسلمین است. سپس تلاشى جدى براى تحقق مرجعیت واحد، بعد از ارتحال آیتاللهالعظمى بروجردى و در مرحله بعد، اتحاد مراجع انجام دادیم که موفقیتى در پى نداشت. تجربه و واقعیت ثابت کرده بود باید فقیهى باتقوا، عارف به شئونات اسلام و مسلمین که شهامت دگرگونى وضع سیاسى آن روز ایران را داشته باشد به عنوان مرجع دینى و رهبر سیاسى در اذهان عموم مردم ایران تثبیت گردد. همه این ویژگیها منحصراً در شخصیت بلندمرتبه حضرت آیتاللهالعظمى خمینى خلاصه شده بود. از طرف دیگر مطلب مهمى که در سال ۱۳۴۰ براى هیچ کس حتى روحانیان مبارز هم قابل هضم نبود، علتالعلل تضعیف مبانى دینى و رشد مفاسد در ایران بود. این مطلب مهم براى من بعد از مبارزه با بىحجابى سال ۱۳۱۸ و مبارزه با فرقههاى منحرف سیاسى مانند بهائیت در سال ۱۳۲۷ به بعد کاملاً روشن شد. شاه در مهر ۱۳۴۰ اولین قدم را در مبارزه با دین و روحانیان، در نتیجه اجراى نقشههاى شوم خود با اعلام تشکیل انجمنهاى ایالتى و ولایتى آغاز کرد. حذف شرط اسلام از انتخاب شوندگان و حذف قرآن کریم به عنوان تنها کتاب آسمانى براى سوگند، هتک اسلام و سابقه اسلامى ایران بود. عمده فعالیت ما در آن روزها تشکیل جلسات مدرسان براى مذاکره و مشورت، اعتراضات شفاهى و کتبى مدرسان در خصوص لایحه مزبور، راهاندازى تظاهرات و انجام سخنرانیها در جهت روشن نمودن اذهان عمومى مردم بود. وقایع تاریخى آن ایام به واقعه خونین ۱۵ خرداد و تبعید امام به ترکیه و نجف انجامید. کشتار دسته جمعى ۱۵ خرداد، بازداشتها و مضروب و مجروح کردن افراد، جوّى از ترس و وحشت را در سراسر کشور چیره کرد. جمعیتهاى متحد تظاهرکننده متلاشى و پراکنده شدند، جز افرادى بسیار اندک از دوستان مبارز، دیگران به خلوت خانه و آرامش محراب و مدرسه روى آوردند.»
۴ -تأسیس انجمن سرّی
بعد از جلسهای که در تاریخ ۲۳/ ۱۲/ ۱۳۴۴ در منزل آقای مشکینی تشکیل شده بود، دستگیریهای گستردهای انجام گرفت. به دنبال این دستگیریها ساواک پی برد تشکیلات بسیار مخفی در قم در حال فعالیت است که آنان بیاطلاع بودند. این موضوع را از تفتیش منزل آیت الله آذری قمی و پیدا شدن نوشتهای به عنوان اساسنامه از منزل وی دریافتند. در این اساسنامه که به عنوان اساسنامه تشکیل مقدمانی حکومت اسلامی مطرح میشود مواردی عنوان شده بود که ساواک را به وحشت میاندازد. این اساسنامه در شش صفحه تنظیم شده که آیتالله آذری قمی در بازجوییهای مکرر و در اثر شکنجههای زیاد اعتراف کرده بود این اساسنامه را آقای ربانی شیرازی به وی داده است. در این اساسنامه مقرر شده بود که جلسات به طور منظم ادامه یابد و تنظیم و تهیه این اساسنامه به عهده آیتالله ربانی شیرازی بود.
۵- طرح مرجعیت امام خمینی
آیتالله ربانی شیرازی از کسانی بود که پس از درگذشت آیتاللهالعظمی بروجردی، مرجعیت امام خمینی را پیشنهاد داد و همواره بر این باور بود که شرط اصلی رویارویی با دشمن، داشتن تشکیلات منسجم است که رهبری آن را فردی بر عهده داشته باشد که مورد تأیید علما باشد و از بینش سیاسی صحیح و منطبق بر اسلام و نیز از حس دشمنشناسی و موقعیتشناسی کامل برخوردار و در این راه شجاعت و شهامت داشته باشد. در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که جان امام در خطر بود مراجع، شاگردان و یاران امام تلاش زیادی کردند تا مرجعیت امام در جامعه جا بیفتد، چراکه بر اساس قانون مشروطه حکومت حق آسیب زدن به مراجع را نداشت. با این وجود با درگذشت آیتاللهالعظمی سیدمحسن حکیم در سال ۱۳۴۹ حکومت پهلوی به شدت مخالف مطرح شدن امام به عنوان مرجع تقلید بود به همین دلیل با کسانی که در این مسیر تلاش میکردند به شدت برخورد میکرد. از جمله این افراد مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود که در این زمینه تلاش وافری مینمود. مبارزان طرفدار نهضت اسلامی به فراست دریافتند که رمز گسترش آموزههای نهضت به رهبری امام در تبلیغ و پذیرش مرجعیت ایشان در اقصی نقاط کشور نهفته است از اینرو درصدد برآمدند از این فرصت سود جویند و در قالب یک تکلیف شرعی و عرفی، امام را بیش از پیش به تودههای مؤمنین مذهبی به عنوان یک مرجع تقلید اعلم و پیشرو معرفی کنند. ناگفته پیداست که مجالس ترحیم آیتالله حکیم، فرصت مغتنمی برای این منظور بود. در این میان تدابیر اتخاذ شده از سوی آقایان منتظری و ربانی شیرازی بیش از دیگران بود. این دو نفر تصمیم گرفتند اعلامیهای در تأیید مرجعیت امام صادر کنند. این عمل به سرعت مورد تقلید و استقبال چند تن دیگر از مدرسان و فضلای حوزه علمیه قرار گرفت و آنان نیز اقدام به صدور چنین اعلامیههایی کردند.
۶- بازداشتها
یکی از گروههایی که پیش از انقلاب، مستقیماً با آیتالله ربانی شیرازی ارتباط داشت، گروه ابوذر بود. پایگاه مرکزی این گروه در نهاوند بود و اعضای آن با راهنمایی ایشان به مبارزه با رژیم میپرداخت. افراد اصلی این گروه در قم حین خلع سلاح مأمور شهربانی دستگیر و هر شش نفر آنان اعدام شدند. ساواک با دستگیری این گروه، با محاصره خانه آیتالله ربانی شیرازی در قم ایشان را دستگیر و به زندان قصر منتقل کرد که این حبس سه سال و یک ماه طول کشید.
از جمله اقدامات آیتالله ربانی شیرازی در این ایام برپایی نماز صبح در زندان بود که تا پیش از آن ممنوع بود. این امر باعث عصبانیت مأموران و هجوم آنان به ایشان و دیگر نمازگزاران در زندان و نهایتاً شکنجه فراوان وی شد. آیتالله ربانی در طول نهضت ۱۲ بار دستگیر و روانه زندان شد و ۲۰ روز قبل از ورود امام به ایران و با اوج گرفتن نهضت از زندان آزاد شد.
فعالیتهای بعد از انقلاب
۱) مجلس خبرگان قانون اساسی
با پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی آیتالله ربانی شیرازی شکل جدیدی به خود گرفت. وی به سفارش امام برای حل مشکلات و جنگهای داخلی در مناطق کردستان و آذربایجان، به آن مناطق سفر کرد و اندکی بعد برای حل و فصل غائله فارس به آنجا رفت. همزمان ایشان از طرف مردم شیراز به عنوان نماینده خبرگان تدوین قانون اساسی انتخاب شد. وی در مجلس خبرگان قانون اساسی با همکاری حضرات آیات بهشتی، مشکینی، جوادی آملی و دستغیب در کمیسیون مربوطه اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم کردند.
۲) ترورها
مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بارها مورد سوء قصد قرار گرفتند. از جمله گروهک فرقان دو مرتبه در شیراز تلاش کردند تا ایشان را ترور کنند. آیتالله ربانی شیرازی خود ماجرا را اینگونه شرح میدهند: «گروه فرقان دو مرتبه به شیراز آمدند و هر دو مرتبه دستگیر شدند و ظاهراً برای ترور من آمده بودند. در شب نهم فروردین ۱۳۶۰ از جهاد سازندگی در برابر بیمارستان حافظ از شیشه عقب ماشین مورد حمله واقع شدم، به مجرد اینکه در گردن احساس سوختگی کردم خودم را به کف ماشین انداختم. راننده از فریاد من متوجه پیشامد شد و از ماشین پایین آمد و یک نفر به نام محبی که همراه من بود تیری شلیک کرد و کسانی که قصد ترور مرا داشتند به فکر اینکه به مقصود رسیدهاند با موتور متواری شدند. به هر حال به راننده گفتم فوراً مرا به منزل برسان و آنها را تعقیب نکن. به منزل آمدم و از آنجا به سپاه و بیمارستان تلفن کردند و آمبولانس فوراً آمد، در حالی که خون از گردنم میریخت و لباسم به کلی آلوده شده بود مرا به بیمارستان بردند. با اینکه تیر به حساسترین محل بدنم خورده بود، اما صدمات جزئی بود و پس از چند روز بستری شدن به منزل برگشتم.»
۳) شورای نگهبان
در اوج مبارزات انتخاباتی اولین دوره مجلس شورای اسلامی حضرت امام (ره) با معرفی حضرات آیات عبدالرحیم ربانی شیرازی، لطفالله صافی گلپایگانی، محمدرضا مهدویکنی، غلامرضا رضوانی، احمد جنتی و یوسف صانعی به عنوان فقهای شورای نگهبان در اول اسفند ۱۳۵۸ اولین گام را برای شکل دادن به نخستین مجلس شورای اسلامی بعد از انقلاب برداشتند.
مرحوم آیتالله ربانی شیرازی از تاریخ ۱/ ۱۲/ ۱۳۵۸ تا لحظه شهادت یعنی ۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۰ عضو فقهای شورای نگهبان بودند. بعد از فاجعه رحلت آیتالله ربانی شیرازی، حضرت امام خمینی (ره) در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۰ آیتالله محمدرضا مهدوی کنی را به جای ایشان به عنوان فقیه شورای نگهبان منصوب کردند.
۴) رحلت شهادت گونه
آیتالله ربانی شیرازی سرانجام در روز ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ در حالی که برای شرکت در جلسه شورای نگهبان عازم تهران بود در بین راه اصفهان نرسیده به دلیجان اتومبیلش بر اثر ترکیدن لاستیک از جاده منحرف و بنابر نوشته برخی منابع ماشین واژگون شد و آیتالله ربانی را به یکی از درمانگاههای دلیجان منتقل کردند. هنوز ساعاتی از انتقال وی به درمانگاه نگذشته بود که جانبهجان آفرین تسلیم کرد و به دیدار حق شتافت. این تصادف حکایت از امور مبهم و مشکوک میکند که مسئولان قضایی درصدد پیگیری آن بودند. هنوز بسیاری از افراد نمیدانند که ایشان به شهادت رسیده است، چون عوامل ضدانقلاب و نفوذیها در رسانهها چنان رفتار کردند و جلوه دادند که ایشان در اثر تصادف از بین رفتند. بدینترتیب این شخصیت ممتاز انقلاب اسلامی و مجاهد نستوه مظلومانه به شهادت رسید و موضوع قتل و مرگ وی بیسرانجام ماند. در سالهای بعد درباره مشکوک بودن کشتهشدن این سرباز اسلام، رهبر فرزانه انقلاب اشاراتی نمودند.
۵) درآئینه توصیف امام
حضرت امام خمینی (ره) در سوگ این روحانی بزرگوار و مجاهد فیسبیلالله در پیامی به ملت ایران به تجلیل از شخصیت و مبارزات آیتالله ربانیشیرازی در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۶، چنین فرمودند:
بسماللهالرحمنالرحیم
إنا لله و إنا إلیه راجعون
با کمال تأسف رحلت غمانگیز جناب حجتالاسلام والمسلمین، مجاهد عزیز آقای ربانیشیرازی را به اسلام و اولیای معظم اسلام به ویژه حضرت بقیهالله ـ. أرواحنا فداه ـ. و به ملت شریف و حوزههای علمیه و اهالی محترم فارس و بازماندگان این فقید سعید تسلیت عرض میکنم. در طول تاریخ، مدعیان فضیلت، مجاهدت، شجاعت و تعهد به حق و دین بسیار بودهاند و هستند؛ لکن صاحبان فضایل و مجاهده و تعهد به حق و حقیقت در اقلیتند و تنها در سختیها و گرفتاریها و حقگوییها در مقابل قدرتهای شیطانی است که مدعیان لافزن از متعهدان بیسروصدا و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز میشوند. مرحوم مجاهد، سعید ارزشمند، ربانیشیرازی که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگانی شرافتمندانه خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطلها ایستاد و از خود نرمش نشان نداد. او در حبسها و زجرها و ناملایمات با قامت راستِ انسانهای متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد. او - که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرتش بپذیرد - با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاءالله پیوست و ما عقبماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال و جمال محرومیم. از خداوند متعال توفیق خدمت برای همگان و سعادت و صبر در این مصیبت برای دوستان و بازماندگان ایشان را خواستارم.