سرویس سیاسی جوان آنلاین: مدتهاست که موضوع مقاومت در برابر آمریکا و فشارهای داخلی و منطقهایش به بحث روز تبدیل شده و بسیاری از خود میپرسند اساساً چرا باید در برابر آمریکا مقاومت کرد و این مقاومت باید تا کجا ادامه یابد؟ این سوال پس از تحریمهای شدید آمریکا بر علیه مردم ایران و افزایش مشکلات داخلی پررنگتر از قبل مطرح میشود. برای پاسخ به این سوال، باید به زمینهها و دلایل دشمنی آمریکا با مردم و انقلاب اسلامی اشاره کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان یک ابرقدرت جهانی مطرح و در کنار متحدین خود بخشی از نظم جهانی را در اختیار گرفت؛ نظمی که در آن قرار بود هر یک از کشورها و نهادهای بینالمللی جایگاهی مشخص داشته و نقشی خاص بازی کنند. تا اوایل دههی نود میلادی شوروی سابق رقیب آمریکا در این نظم جهانی به حساب میآمد و بخشی از قدرت جهانی را در اختیار داشت، اما پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، این تصور در آمریکاییها و بسیاری دیگر شکل گرفت که آمریکا قدرت جهانی واحد است و نظم جهانی میباید حول خواست و منافع آمریکا بچرخد. لذا، در نظم نوین جهانی، آمریکا نمیتواند نیروهای گریز از مرکز و برهمزننده قواعد تعریف شده را تحمل نماید و با آنها مقابله خواهد کرد. در این نظم جهانی همهی کشورها میباید بر اساس قواعد تعریف شده از سوی آمریکا رفتار کرده و در چارچوبهای تعریف شده از سوی آن عمل کنند در این معنا برای تمام کشورها نقش خاصی در نظر گرفته شده است که میباید بر اساس آن، ایفای وظیفه نمایند. برخی کشورها به دلیل اهمیت بیشتر (برای منافع آمریکا) حساسیت بیشتری از سوی آمریکاییها روی آنها وجود دارد و برخی دیگر به دلیل حساسیت کمتر اهمیت کمتری دارند؛ اما این بدان معنا نیست که آمریکا کشوری را در سطح جهان به حال خود رها کرده است. با ملاک نسبتِ کشورها با منافع آمریکا کشورها یا دوست و یا دشمن به حساب میآیند و حد وسطی هم وجود ندارد. یعنی کشور خنثی در سیاست خارجه آمریکا بیمعناست. تنها کشوری میتواند در این نظم جهانی آمریکایی خنثی باشد که قواعد جهانی را بپذیرد و خلاف آن عمل ننماید –و در این صورت دیگر خنثی نیست- و اگر چنین بود و اهمیت چندانی برای منافع آمریکا نداشت آمریکا آن را به حال خود رها میکند. با این توصیف میبینیم ایران کشوری است که به دلایل مختلف مهم و غیرقابل چشم پوشی از سوی آمریکاست. اما اهمیت ایران برای آمریکا چیست؟
۱. اولین دلیل اهمیت ایران، بهواسطه اهمیت مناطق غرب آسیا و آسیای میانه است و موقعیت ژئوپولیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک ایران در این مناطق بگونهای است که نمیتوان از آن چشم پوشید. قرار داشتن در دو منطقه غرب آسیا و آسیای میانه، ایران را برای آمریکا پر اهمیت کرده است. ایران در منطقه غرب آسیا یعنی مرکز انرژی جهان قرار دارد. آمریکا اگر بخواهد کنترل انرژی جهان را در اختیار داشته باشد بایدمنطقه غرب آسیا را در کنترل بگیرد و کنترلاین منطقه بدون کنترل کشورهایی مانند ایران، عراق و عربستان ممکن نیست. پس اهمیت انرژی، این منطقه را پراهمیت میکند و آنهم موجب اهمیت بالای ایران میشود؛ زیرا ایران دروازهی ورود به منطقه غرب آسیا است. در کنار آن باید نفت و گازخیز بودن ایران را هم به اهمیت این منطقه افزود. ایران نه تنها در منطقه مهم نفت و گازخیز غرب آسیا قرار دارد بلکه خود مملو از نفت و گاز است (جزو سه کشور دارای منابع نفت و گاز جهان)، پس نمیتوان به آن بیتوجه بود. از سوی دیگر، ایران در مرزهای شمالی خود در مجاورت کشورهای آسیای میانه و روسیه قرار دارد و کنترل ایران میتواند موجب کنترل این منطقه از سوی آمریکا شود. از یاد نبریم که روسیه مهمترین رقیب جهانی آمریکاست. در پیش از انقلاب به دلیل هممرز بودن ایران با شوروی، ایران برای آمریکا اهمیت داشت و پس از فروپاشی شوروی و ظهور روسیه قدرتمند این اهمیت همچنان برجسته باقی ماند. البته، نزدیکی ایران با چین -دیگر رقیب جهانی آمریکا- بر اهمیت ایران برای آمریکا میافزاید.
۲. آن گونه که دیگران هم گفتهاند اسلام یک فرهنگ و تمدن رقیب جهانی برای تمدن غرب محسوب میشود و مرکز اسلام در غرب آسیاست و مرکز فرهنگی این منطقه هم ایران است. ایران به عنوان موتور محرکه اسلام سیاسی که رقیب فرهنگی و تمدنی غرب به حساب میآید محرک جهان اسلام برای بازگشت به خود و تعریف مجدد هویت اسلامی است. پس ایران رقیب فرهنگی غرب و مشخصا آمریکاست.
۳. اهمیت دیگر منطقه غرب آسیا برای آمریکا به واسطه حضور رژیم اشغالگر قدس است و اسراییل برای آمریکاییها به دلایل گوناگون اهمیت دارد. برای برخی در آمریکا اسراییل یک پایگاه برای کنترل کشورهای اسلامی است؛ برای برخی دیگر اهمیت ایدئولوژیک دارد (برای مسیحیان صهیونیست و آخرالزمانی) و برای برخی دیگر از آمریکاییها اهمیت اسراییل به دلیل فشار لابی یهودی و پولهای خرج شده یا فضاسازیهای رسانهای است. اگر به واسطه حضور اسراییل در خاورمیانه، این منطقه برای آمریکا اهمیت دارد پس نمیتوان از این منطقه و ایران چشم پوشید. ضمن آنکه ایرانِ انقلابی داعیهی اضمحلال رژیم صهیونیستی را دارد و در این جهت از هیچ تلاشی دریغ نمیکند.
۴. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور زاده انقلاب ضدامپریالیستی و اشاعهدهندی ارزشهای آن انقلاب به حساب میآید. انقلاب ایران و جمهوری اسلامی ایران داعیه مقابله با خواست و اقدامات منطقهای آمریکا را در حوزههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد و ارزشها و شعارهای ضدامپریالیستی خود را در منطقه گسترانده است و این نمیتواند برای آمریکا خوشایند و قابل تحمل باشد. از این گذشته به سرانجام رسیدن انقلاب ضدآمریکایی در یک ساختار پیشرفته برای آمریکا قابل تحمل نیست؛ چون محرک سایر کشورها و گروهها برای خروج از نظم جهانی مورد نظر آمریکا است.
دلایل بالا باعث شده است که آمریکا نتواند نسبت به ایران بیتفاوت باشد. این بدان معنا است که آمریکا، ایران خنثی و بیتفاوت را نیز در نظم جهانی ترسیم شده خود نمیپذیرد و چنانچه ایران به آمریکا و نظم و قواعد جهانی آن کار نداشته باشد، آمریکا به دلیل اهمیت ایران نسبت به آن بیتفاوت نخواهد بود. پس مقاومت در برابر آمریکا امری ضروری و حیاتی است. اما، در ایران نسبت به مقاومت و نوع برخورد با آمریکا سه گرایش عمده وجود دارد، سه گرایشی که هر یک تلاش دارد عنان قدرت را در کشور بدست گیرد:
اولین گرایش ضمن پذیرش برتری و سروری و ابرقدرتی آمریکا خواستار کنار آمدن با آن و فراتر از آن، پذیرش ارزشهای آمریکایی در حوزههای گوناگون است. در این دسته کسانی وجود دارند که از اساس مخالف استقلال کشور هستند و با این استدلال که دنیا، جهانی شده است استقلال را در دوره جهانی غیرممکن میدانند. این مباحث را در روزنامههای اصلاح طلبان بسیار دیدهایم و بعدها به شکل مشخص این مباحث در کتاب «ایران و جهانی شدن» سریعالقلم انعکاس یافت. شاید بتوان کتاب سریعالقلم را مانیفست این دسته دانست. سریعالقلم در کتاب مذکور -که چاپ مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در دوره مسولیت آقای روحانی دراین مرکز است- میگوید: در دنیایی که برتری اقتصادی با غرب است نمیتوان از مزایای اقتصادی غرب استفاده کرد، اما در حوزههای سیاسی و فرهنگی مستقل بود. به عقیدهی وی در دنیای امروز که برتری اقتصادی با غرب به رهبری آمریکا است برای توسعه باید برتری غرب در حوزههای سیاسی و فرهنگی را هم پذیرفت. این دسته را میتوان غربزدههای مقهور غرب نام گذاشت، زیرا نه تنها معتقد به استقلال و مبارزه با آمریکا نیستند، بلکه فراتر از آن، خواستار گردن نهادن به برتری غرب در حوزههای سیاسی و فراتر از آن فرهنگی و به قول معروف از فرق سر تا نوک پا غربی شدن است.
غربزدگان در ظاهر، ایرانی، اما در هنجارها و ارزشها و رویکردها غربی و بجای دلسوزی برای مردم، کشور و منافع ملیِ خود مدافعِ منافع غربیها در ایران هستند. البته، شاید برخی، این دسته از افراد را -که بیشتر در قشر روشنفکر جامعه حضور دارند- مزدور غرب بدانند، اما واقعیت آن است که اینان در اندیشه و نگرش و تفکر غربی و کارگر بدون مزد و مواجب غربیها میباشند.
دسته دوم (غربگرایان) خواستار حفظ استقلال کشور در برابر غرب میباشند؛ اما استقلال را تنها درون مرزهای کشور تعریف کرده و حل تنشها میان ایران با غرب را خواهانند و در این مسیر، عقبنشینی از بسیاری از مواضع را ضروری میدانند؛ زیرا، از نظر آنان برای حل مشکلات داخلی چارهای نیست جز آنکه از بسیاری از مواضع خود عقبنشینی کنیم.
این عقبنشینی از مواضع به یک معنا امتیاز به طرف مقابل برای ایجاد فضا یا همراهی با توسعه داخلی میباشد. از نظر این دسته، واگذاری منطقه به غرب به معنای حفظ مرزها و استقلال و ایجاد توان مقابله در برابر آن است و اساساً مقاومت در برابر غرب بدون مقاومسازی درونی ممکن نیست. برای اینان توسعه داخلی اهمیت و اولویت اول را دارد و برای رسیدن به آن میبایست از بسیاری از مواضع عقبنشینی کرد و بسیاری از پیروزیها و اختیارات را واگذاشت.
دسته سوم خواستار حفظ استقلال داخلی و مقابله با سیاستهای منطقهای آمریکا هستند (غربگریزان). از نظر اینان حفظ استقلال بدون مقابله با غرب در منطقه ممکن نیست و مقابله با غرب در منطقه به معنای کشاندن میدان مبارزه به فراسوی مرزهاست. این عده از اساس با گروه اول مخالف و آنان را خائن به مُلک و مملکت میدانند و بر خلاف دسته دوم معتقدند حفظ استقلال با فرو رفتن در لاک خود ممکن نیست. به عقیده این عده، محدود شدن در مرزها برای خنثی ماندن در امور منطقه و جهان موجب چشمپوشی غرب از ایران نمیشود؛ زیرا اهمیت ایران برای غرب آن میزان است که نتواند از این کشور چشم بپوشد و خنثیشدن در برابر غرب به معنای باز گذاشتن دست غرب برای مداخله درایران است. اگر در برابر غرب انفعال در پیش گرفته شود این به معنای واگذاری کشور به حال خود از سوی آنان و رسیدن به استقلال و توسعه نیست؛ زیرا اهمیت کشور برای غرب آن چنان است که آنها اساساً جز رژیمی وابسته را برای آن نمیپذیرند. پس خنثی شدن در برابر غرب، به معنای جریشدن غرب و فشار حداکثری در داخل برای تغییرات درونی نظام وگماردن حاکمانی وابسته در کشور است. لذا، برای پرهیز از غافلگیری و فشار در درون، باید میدان مبارزه را خود تعریف کرد و به بیرون کشاند. البته، باید دقت کرد که خروج از مرزها و بردن نیرو به بیرون نباید موجب تهی شدن داخل از ظرفیتها و افزایش هزینهها شود تا جایی که در توسعه کشور اختلال ایجاد گردد، اما توسعه و توسعهخواهی نباید موجب غفلت از استقلالخواهی و حفظ هویت و ظلمستیزی باشد. ظلم ستیزی ارزشی دینی، ملی و اخلاقی است و به مقابله با «دیکتاتوری» جهانی اشاره دارد. هرچند ما ایرانیها بلحاظ دینی و ملی مردمانی ظلمستیز هستیم امامقابله با ارزشهای اخلاقی برآمده از لیبرالیسم -که ایدئولوژی ادعایی دو گروه اول است- نیز تا حدودی با این مقوله، همخوانی دارد. ارزشهای لیبرالیستی هم مقابله با دیکتاتورها را مشروع، بلکه ضروری میداند و دسته سوم ضمن اعتقاد به این ارزش آنرا محدود به درون مرزها نمیبیند. مقابله با دیکتاتورها نباید یک خواست درون-مرزی فرض شود بلکه باید به فراسوی مرزها تسری یافته و آزادیخواهی ارزشی جهانی تلقی گردد. خواست آزادی برای تمامی ملتها از استبداد و ظلم جهانی غرب به رهبری آمریکا (ظلمستیزی و حقوقبشر) همان خواست دموکراتهای سکولار است، اما با بردی جهانی. باید توجه داشت که اساساً دموکراسی در داخل بدون دموکراسی جهانی ممکن نیست و دیکتاتورهای جهانی اجازه و امکان برقراری دموکراسی واقعی را در درون نخواهند داد و با فشارهای گوناگون و ایجاد فضا و تسهیلات، طرفداران خود را بر جامعه حاکم خواهند کرد؛ زیرا، امکان چشمپوشی از ایران برای آنان وجود ندارد. درکنار دلیل بالا، هویت ایرانی، برتری غرب و سروری آنرا نمیپذیرد. ایرانی با بیش از چند هزار سال سابقه تمدن و برتری فرهنگی و سیاسی در جهان، نمیتواند بپذیرد آلت دست و تحت نفوذ آمریکا با سابقهای دویست، سیصد ساله باشد؟ صد البته قاطبهی ایرانیها خواستار حفظ استقلال و هویت خود در جهان هستند. ایرانی جماعت از هر طیف و گرایش خواستار حفظ استقلال، هویت و شان ملی و بینالمللی خود در کنار توسعه و پیشرفت است و توسعهی بدون ویژگیهای ذکر شده را دون شأن خود میداند.
* استاد دانشگاه عالی دفاع ملی