سرویس تاریخ جوان آنلاین: بازخوانی حالات وروایات فعالان انقلاب اسلامی، آئینهای است که میتواند تصویر آن را در چهلمین سال پیروزی انقلاب به نسل جوان نشان دهد. در گفت وشنودی که پیش روی شماست، حجت الاسلام حسن حسنزاده کاشمری به بیان خاطرات خویش پرداخته است. امید آنکه مقبول افتد.
با توجه به اینکه حضرتعالی در کانون سخنرانیهای انقلابی بودید و به وضعیت حوزه علمیه در آن برهه اشراف دارید، نقش مراجع را در آن مقطع چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در قم آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی و آیتالله شریعتمداری غالباً در صحنه بودند، ولی جلودار نبودند، اما علمای رده بعدی از جمله آیتالله منتظری، آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله فاضل لنکرانی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله نوری همدانی و آیتالله خلخالی که شاگردان امام و از یاران دیرین ایشان بودند، به شکل جدی در میدان مبارزه حضور و هدایت مبارزات مردمی را به عهده داشتند. واقعیت این است که موتور حرکت در بین مردم روحانیون مبارز و انقلابی بودند و در هر شهرستانی یک روحانی مؤمن و انقلابی محوریت پیدا میکرد و مردم دور او جمع میشدند. فرهنگیها و کسبه هم در انقلاب نقش زیادی داشتند.
قبل از اوجگیری تظاهرات مردمی که شرایط مبارزه بسیار دشوار بود، شیوههای مبارزین به چه شکل بود؟
قبل از سال ۱۳۵۶ شرایط بسیار دشوار بود و ما جرئت نمیکردیم اعلامیههای امام را به کسی بدهیم و آنها را از طریق پست که از همه مطمئنتر بود توزیع میکردیم. ما در تهران، مشهد و اصفهان شبکههایی را ایجاد کرده بودیم که کارش همین بود.
بعد از سال ۱۳۵۶ فضا بازتر شد و ما میتوانستیم حتی اعلامیهها را روی سر جمعیت هم بریزیم. در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ اگر از کسی اعلامیه میگرفتند آنقدر او را شکنجه میدادند تا لو بدهد اعلامیه را از چه کسی گرفته و یا قرار است به چه کسی بدهد و به این ترتیب گاهی یک شبکه لو میرفت.
هزینه چاپ و توزیع اعلامیهها چگونه تأمین میشد؟
اغلب خود افراد این هزینهها را تأمین میکردند. آقای منتظری، آقای پسندیده و آقای زمانی هم خیلی کمک میکردند.
تظاهرات و اعتراضات چگونه سازماندهی میشدند؟
سازماندهی به عهده علما و روحانیون بود و مردم هم عمدتاً به حرف آنها گوش میدادند. روحانیون شعارها را تعیین و حرکتها را کنترل میکردند. در هر شهری هم معمولاً یک روحانی بود که مردم حول محور او جمع میشدند و به دستوراتش عمل میکردند. علما هم مضمون پیامها و سخنرانیهای امام را به مردم انتقال میدادند.
شیوه مبارزاتی شما چگونه بود؟
من بیشتر اهل منبر و سخنرانی بودم. در سال ۱۳۵۷ که کلاً سررشته امور از دست رژیم خارج شده بود، هر جا که جمعی شکل میگرفت از یک سخنران دعوت میشد که به آنجا برود. فرصت مناسبی پیش آمده بود که باید از آن سود میجستیم. مردم وقتی در جایی مجلسی میگرفتند به سراغ امثال بنده، آقای هادی غفاری، آقای بشارت و... میآمدند. من در اصفهان، کاشان، خمین و هر جایی که میرفتم، علیه رژیم سخنرانیهای پرشوری را ایراد میکردم. حتی مردم اردبیل با اینکه ترکزبان بودند و من فارسی حرف میزدم، بسیار استقبال کردند و پس از سخنرانیام تظاهرات شد. همه جا زمینه کاملاً فراهم بود و هر کسی که سخنرانی میکرد تظاهرات شروع میشد. شهادت آقا مصطفی هم در تسریع حرکت مردم خیلی نقش داشت.
از اربعینهای پیاپی و مستمری که برگزار میشدند چه خاطراتی دارید؟
در اربعین شهدای قم قضیه تبریز پیش آمد که کشتار بزرگی شد و پس از آن در شهرهای مختلف، از جمله یزد، مشهد و سایر شهرها اربعینهایی برگزار شدند که کمر رژیم را شکستند. در شهادت شهدای ۱۹ دی در مسجد اعظم قم جمعیتی را دیدم که به خود گفتم اگر مسجد اعظم در تاریخ هیچ کاری نکرده باشد، همین مجلس برای ثبت نام آن در تاریخ انقلاب کافی است. تمام صحن و شبستان و زیر گنبد مسجد از جمعیتی که اکثراً هم جوانها بودند پر شده بود. در شهرستانها مستخدمین دولتی تهدید شده بودند که اگر در این نوع مجالس شرکت کنید اخراج خواهید شد، با این همه مردم بدون ترس و واهمه از بیکار شدن میآمدند و مجالس را پر میکردند. هر وقت هم نام امام را میبردیم، مردم سر از پا نمیشناختند و با شور و هیجان خاصی صلوات میفرستادند. امام تبدیل به مظهر مظلومیت شیعه و انقلاب شده بود.
کی و چگونه دستگیر و زندانی شدید؟
در رمضان سال ۱۳۵۷ از طرف انجمن اسلامی دانشگاه تبریز برای سخنرانی دعوت شدم. ابتدا قرار بود در مسجد آقای قاضی منبر بروم که ساواک مانع شد و ناچار به دانشگاه تبریز رفتم. در آنجا هم مانع شدند و گفتند باید از آیتالله شریعتمداری نامه بیاورید. البته این کار برایم میسر نبود. دانشجویان اردبیلی گفتند بهتر است به اردبیل بروم و من هم همین کار را کردم. تصمیم داشتم هرچه دلم میخواهد بگویم. شب اول جمعیت زیاد نبود، ولی از شب دوم مردم هجوم آوردند، طوری که در شب سوم ۵، ۶ هزار نفر آمدند و بعد جمعیت به ۱۰ هزار نفر هم رسید. از شهرهای اطراف مثل مشکینشهر و حتی تبریز هم برای شنیدن سخنرانیهایم آمدند. خلاصه وضع به شکلی در آمد که اختیار شهر عملاً به دست جوانان پرشور انقلابی افتاد. یک شب فرماندار زنگ زد و گفت: فلانی! اینجا یک شهر مرزی است. در آن حساسیت ایجاد نکن و علیه اعلیحضرت حرف نزن. گفتم فعلاً که تو اختیاری نداری. میخواهی بگویم از اینجا بیرونت کنند؟ شب ششم مرا دستگیر کردند و به تبریز بردند. مرا یک شب در تبریز نگه داشتند. من در آنجا خود را به اسم حسنپور معرفی کردم، اما با اینکه با مرکز تماس گرفتند و فردی به این نام را تشخیص هویت ندادند، مرا نگه داشتند و تا ۲۲ بهمن در زندان بودم. امام آمدند و در مدرسه علوی مستقر شدند، ولی من همچنان زندانی بودم که اسباب تعجب خودم و همه بود!
در سال ۱۳۵۷ یکی از درخواستهای مهم مردم آزادی زندانیان سیاسی بود. از آن روزها چه خاطراتی دارید؟
تا سال ۱۳۵۶ کمتر کسی میدانست که ما داریم چه کار میکنیم و میترسیدند با ما تماس و رابطه داشته باشند. مردم واقعاً از رژیم شاه و اختناق وحشتناکی که بر کشور حاکم کرده بود میترسیدند و خیلی کم بودند کسانی که میدانستند مبارزین دارند چه کار میکنند، اما در سال ۱۳۵۷ که نهضت فراگیر و عمومی شد، یکی از شعارهای اصلی تظاهرکنندگان آزادی زندانیان سیاسی بود. در روز ۱۹ بهمن که در زندان بودم، قرار شد همه فداییان خلق و مجاهدین خلق آزاد شوند که با هم بر سر اینکه کدامیک اول بروند دعوایشان شد. من رفتم و گفتم عده زیادی پشت در زندان قصر برای استقبال آمدهاند. زشت است که با هم درگیر شوید. استقبال مردم از زندانیان سیاسی بسیار حیرتانگیز و باشکوه بود. آنها زندانی را سر دست میگرفتند و شعارهای پرشور انقلابی میدادند. در شهر خود ما مردم تا حدود ۳۰ کیلومتری شهر با موتور و دوچرخه و ماشین و هر وسیلهای که گیر آورده بودند، به استقبال زندانیهای سیاسی رفتند.
شما در مجموع چند بار و در چه سالهایی دستگیر شدید؟
من چندین بار دستگیر و زندانی شدم. یک بار در سالهای ۱۳۴۲، ۱۳۴۳ در مشهد. بعد در سال ۱۳۴۶ در سمنان دو سه ماهی بازداشت بودم. بعد در سالهای ۱۳۵۲، ۱۳۵۳ در تهران. پس از شهادت حاجآقا مصطفی و اوجگیری انقلاب هر شهری که برای سخنرانی دعوتم میکردند میرفتم. همانطور که گفتم در ماه رمضان سال ۱۳۵۷ در اردبیل دستگیرم کردند و مرا به تبریز و سپس به تهران فرستادند. دیگر از کتک و شکنجه خبری نبود، ولی بازجوها فحاشی میکردند و میگفتند تو جزو اراذل و اوباش هستی! گمان میکنم من آخرین زندانی سیاسیای باشم که آزاد شد، چون در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ همزمان با پیروزی انقلاب از زندان بیرون آمدم.
چه شد همکاری خود را با کمیته انقلاب اسلامی شروع کردید؟
پایهریزی کمیتههای انقلاب اسلامی از زمانی صورت گرفت که امام به وطن بازگشتند. من بعد از آزادی از زندان به اردبیل رفتم و سعی کردم کمیته انقلاب آنجا را تشکیل بدهم که متأسفانه چندان با من همکاری نکردند. در آن برهه از هر شهری که روحانی بانفوذ و پرکاری داشت، کمیته کارآمدی در آنجا تشکیل شد و هر جا روحانی بانفوذی نداشت با مشکل روبرو شد.
چرا نتوانستید کمیته انقلاب اردبیل را تشکیل بدهید؟
وقتی به آنجا رفتم کمیته اسلحه نداشت و پاسدارها با چوب گشت میزدند. من سخت نگران بودم که اگر ضد انقلاب این بچهها را هدف قرار بدهد نمیتوانند از خود دفاع کنند و سعی کردم از ژاندارمری چند قبضه اسلحه بگیرم و به بچههای کمیته برسانم. اغلب بچههای کمیته همان کسانی بودند که در مبارزات و تظاهرات قبل از انقلاب نقش داشتند، ولی متأسفانه عدهای نفوذی بودند.
از تشکیل دولت موقت و استقرار جمهوری اسلامی چه خاطراتی دارید؟
زمانی که در زندان بودم همه فکر میکردند وقتی امام بیایند چه کسی را برای نخستوزیری انتخاب خواهند کرد. گاهی بچهها شوخی میکردند و به کسانی که برای ملاقات میآمدند میگفتند به امام بگویید مرا انتخاب کنند. ما معتقد بودیم امام خیلی خب تشخیص میدهند چه کسی را انتخاب کنند که به صلاح کشور و انقلاب باشد. انصافاً هم در آن مقطع گزینهای بهتر از مهندس بازرگان نداشتیم، چون هم یک چهره مسلمان قدیمی، مبارز و دانشگاهی بود و هم تقریباً بازاریها قبولش داشتند. روحانیون هم نسبت به ایشان دید مثبتی داشتند. ایشان به هر حال شخصیت جامعی بود که میتوانست تأیید روحانیون، دانشگاهیها و بازاریها را با هم داشته باشد. بعد هم که امامهای جمعه شهرهای مختلف انتخاب و نهادهای انقلابی بهتدریج تشکیل شدند؛ و با رفراندوم جمهوری اسلامی، نظام تثبیت شد.
همینطور است. بیش از ۹۸ درصد مردم به امام رأی دادند. چنین اقبالی نسبت به یک نظام در تاریخ بیسابقه است. علتش هم این بود که مردم صد در صد به امام اعتماد داشتند و ایشان گفته بودند من به جمهوری اسلامی رأی میدهم و مردم هم تکلیفشان را فهمیدند. هرچند امام هرگز به مردم تکلیف نمیکردند که کاری را انجام بدهند، اما همیشه خط میدادند و تعیین مسیر میکردند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.