سرویس تاریخ جوان آنلاین: ابوالحسن بنیصدر بلافاصله پس از کسب عنوان ریاستجمهوری، مناقشه با نیروهای انقلابی و شخص امامخمینی(ره) را آغاز کرد؛ مناقشهای که در طول یک سال و اندی ریاست او هر روز بر شدتش افزوده شد. او به پشتوانه رای 11 میلیونی که در انتخابات به دست آورده بود، قدرت خود را فرای قانون میپنداشت و با این نگاه سعی در حذف نهادهای انقلابی نظیر دادگاههای انقلاب، سپاه، قوه قضائیه و... داشت. بنیصدر 14 اسفند 1359 بهمناسبت سالروز درگذشت محمد مصدق در دانشگاه سخنرانی کرد. اینبار او شدیدتر از قبل به نهادها و چهرههای انقلاب ازجمله سپاه و شخص شهیدبهشتی حمله کرد. این سخنرانی و حواشی بعد از آن آغاز سیر انحطاط بنیصدر در قامت یک سیاستمدار بود. چنانکه اغلب صاحبنظران تاریخ معاصر بر این باورند که وقایع 14 اسفندماه 1359 در دانشگاه تهران سرآغاز فرآیند سقوط بنیصدر بود و پس از افشای حقایق مربوط به این ماجرا بود که پرده از چهره بنیصدر کنار رفت و شخصیت واقعی او پیدا شد. آنطور که در گزارش «سرپرست اداره دوم ستاد مشترک ارتش» آمده است «کلیه گروههای ضداسلامی در این واقعه نقش داشته و اظهار خوشحالی کردند» اما به شهادت همین سند «نقش سازمان مجاهدین خلق از همه گروهها بیشتر و قابل ملاحظهتر و با برنامهریزیتر بوده و سازمان عامل اصلی درگیری» بود.
سودابه سدیفی، یکی از اعضای دفتر بنیصدر هم در اعترافات خود به نقش برجسته منافقین و هماهنگی قبلی آنها با بنیصدر اشاره میکند. به تصریح او، این حرکت به دستور عمومی و آمادهباش از سوی سازمان مجاهدین خلق انجام شده و هماهنگیهای لازم بین سران این حزب و دفتر ریاستجمهوری برای برگزاری این مراسم در دانشگاه تهران بهجای احمدآباد نیز از چند روز قبل صورت گرفته بود. سیدابراهیم حجازی، رئیسپلیس وقت در این رابطه گفته است: «من اصرار داشتم محل برگزاری مراسم در امجدیه باشد، نمایندگان اداره دوم، دژبانی، نمایندگان اداره مشاوره و بررسی شهربانی نیز نظر مرا تایید کردند، ولی نمایندگان دفتر [ریاستجمهوری] مصرا خواستار برگزاری مراسم در دانشگاه بودند.»
چهاردهم اسفندماه 1359 منافقین بنیصدر را تقویت کرده و او را در قامت یک اپوزیسیون جدی به نظام نوپای جمهوری اسلامی معرفی کردند تا بهوسیله او قدرت خود را به رخ مردم و نهادهای انقلابی بکشند. در این غائله نیز غایت نتیجهای که منافقین بهدنبال آن بودند، قدرتنمایی صرف در برابر نهادهای انقلابی و کمیتهها بود، چنانکه مسعود رجوی در تحلیل درونحزبی خود تاکید کرد «نهایت مقصود فقط قدرتنمایی در مقابل این نهادها و عوامل انقلاب بود»؛ چیزی که بنیصدر هم بهدنبال آن بود.
اگرچه بنیصدر تا قبل از ماجرای 14 اسفند ارتباط چشمگیری با منافقین نداشت و منافقین هم نقشی در پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاستجمهوری نداشتند، اما 14 اسفند نقطه آغازی بود برای پیوند جدی آنها بهمنظور نیل به مقاصد مشترکی که در سر داشتند؛ مجاهدین برای تصرف مناصب سیاسی که تا آن روز موفق به آن نشده بودند و بنیصدر برای تقویت هرچه بیشتر نیروهای خود بهمنظور مقابله با امام و نیروهای انقلابی. کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق بعد از شکست در تمامی انتخاباتهای بعد از انقلاب بهمرور به بنیصدر نزدیک شدند و درنهایت توانستند دفتر رئیسجمهور را در اختیار خود بگیرند و بنیصدر را در دشمنی تمامقد با جمهوری اسلامی با خود همراه کنند. بنیصدر هم رئیس شورای انقلاب بود و هم فرمانده کل قوا و این برای نفوذ منافقین گزینهای کاملا مطلوب بود. بنیصدر هم که بهواسطه بحرانآفرینیها پشتوانه مردمی خود را از دست داده بود، نیاز به حمایت یک تشکیلات سازمانیافته نظامی داشت که سازمان مجاهدین واجد همه این ویژگیها بود.
بعد از واقعه 14 اسفند و درگیری بنیصدر با دستگاه قضایی و حمایت علنی او از منافقین، رابطه او با سازمان مجاهدین نزدیکتر شد. در اینجا این سوال مطرح میشود که چرا رئیسجمهور وقت دست به چنین بازی کودکانه و خطرناکی زده است و چه بهرهای از این همه آشوب و بلوا میبرد. در یکی از اسناد یافتشده از خانههای تیمی منافقین، جواب این سوال آمده است. در بخشی از این نامه که به قلم مسعود رجوی نوشته شده، میخوانیم «آقای دکتر بنیصدر، رئیسجمهوری، پس از سلام اولا چنانکه گرفتاریهایتان اجازه نمیدهد که حضورا مصدعتان گردم، با توجه به ضرورت فوقالعاده ارتباط مستمر با رئیسجمهوری در اوضاع حساس کنونی کشور، میخواستم تقاضا کنم یک رابط سیاسی کاملا مورد اعتماد که ضمنا بتواند نیابتا افکار و نظریات خود شما را در مراجعات ما منعکس سازد و همچنین قادر باشیم بدون فوت وقت و از دست رفتن فرصتهای مربوطه مشاورت لازم را به عمل بیاورید، تعیین کنید... بسیار مرجح میدانیم با خودتان در ارتباط باشیم. ثانیا پیشنهاد میکنم شخصا در حداکثر سرعت ممکن چنانچه صلاح بدانید روز 12 فروردین را خودتان بهمناسبت سالروز رفراندوم جمهوری اسلامی، اعلام راهپیمایی بفرمایید... .» این نامه میزان نفوذ منافقین در بنیصدر و دخالت آنها در جزئیترین کارهای ریاستجمهوری را نشان میدهد.
این ارتباط نزدیک بنیصدر با منافقین آنقدر علنی بود که برای بسیاری سوال ایجاد میکرد. در یکی از ملاقاتهایی که شورای عالی سپاه با بنیصدر داشت، یکی از اعضای شورای عالی میپرسد «چرا هروقت ما میخواهیم با شما ملاقات کنیم باید روزها منتظر بمانیم، ولی آقای مسعود رجوی هر وقت اراده میکند با شما ملاقات میکند؟» بنیصدر هم در جواب میگوید «... به ما گفتند امام بیش از سه ماه دیگر زنده نیست؛ بنابراین امام سه ماه دیگر فوت میکند و روحانیت دستهدسته میشوند، تنها این گروهها هستند که به علت داشتن تشکیلات در ایران باقی میمانند و قدرت را در دست میگیرند، من باید این گروهها را داشته باشم نه دیگران را.»
با تشدید مناقشه میان بنیصدر و قوه قضائیه و بالا گرفتن اختلافات او با شهیدرجایی، التهاب در فضای سیاسی کشور به بالاترین حد خود رسید تا جایی که بنیصدر درباره بودجه سال جدید هیاهو به پا کرد و مصاحبه متعدد تلویزیونی و رادیویی صورت داد. بعد از غائله 14 اسفند، بنیصدر همچنان فریاد میزد و مبارز میطلبید و با همراهی منافقین برای نشان دادن قدرت خود از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد.
بنیصدر و رجوی به خیال اینکه توانستهاند به اندازه کافی ناامیدی را به وجود بیاورند و مردم را مجذوب خود کنند، به بهانه به بنبست رسیدن نظام، مردم دعوت به رفراندوم کردند. روزنامه «انقلاب اسلامی» ارگان رسمی ابوالحسن بنیصدر 30/2/1360 با حروف درشت در صفحه اول خود نوشت: «برای خروج از بنبست کنونی سالمترین راه بدون بحران این است که همه موافقت کنند به مردم مراجعه کنیم و با رای عمومی آنچه باید بشود، بشود.»
منافقین که در اوج همراهی با بنیصدر قرار دارند از این موضع بنیصدر ذوقزده شدند. مسعود رجوی در نامهای به بنیصدر نوشت: «پس از سلام مقدمتا تبریکات خود را بهمناسبت ارائه تز رفراندوم به اطلاع میرسانم، شما به این وسیله ثابت کردید که در برابر انحصارطلبان و عملکرد ضدانقلابی، ضدمردمی و ضدمکتبی آنان چنانکه بارها گفتهاید قصد مقاومت دارید... احتمالا خودشان [انقلابیها] هم میدانند که اگر حکومتشان چه در داخل و چه بهطور بینالمللی تتمه آبرویی داشته باشد، اساسا منوط به شخص شماست. والا همه دنیا میدانند که بدون شما حکومت چند هفته نیز دوام ندارد.»(31/2/1360)
بهدنبال اعلام رفراندوم از طرف بنیصدر و رجوی، رجوی به بنیصدر پیشنهاد میکند از امام بخواهد برای انجام این رفراندوم از مردم خواسته شود یک راهپیمایی به طرف جماران انجام دهند؛ اما امام که تا آن روز مدارا کرده و بارها نیروهای انقلابی را بهنفع بنیصدر دعوت به وحدت کرده بودند، بهشدت علیه این زمزمهها و علیه مواضع رئیسجمهور موضع میگیرند. ایشان در جمع نمایندگان شورای اسلامی در تاریخ 6/2/1360 گفتند: «... هی ننشینید مساله را به بنبست برسانید و مملکت را به بنبست! شما به بنبست رسیدهاید، مملکت اسلام که به بنبست نمیرسد... اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبهای که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت میکند. آقای رئیسجمهور حدودش در قانون اساسی چیست؟ یک قدم آنور بگذارد من با او مخالفت میکنم... نمیشود از شما پذیرفت که قانون را قبول نداری، غلط میکنی قانون را قبول نداری... .»
بعد از سخنان کوبنده امام، بنیصدر در یک مصاحبه سعی کرد حرفهای خود را توجیه کند تا در مقابل امام قرار نگیرد، اما منافقین در سرمقاله روزنامه «مجاهد» همچنان بر وجود بنبست اصرار ورزیدند و انکار آن را بیحاصل توصیف کردند. پس از مجرم شناخته شدن بنیصدر در جریان 14 اسفند و افشای ارتباط او با منافقین و ضدانقلاب، امامخمینی(ره) 20 خردادماه 1360 بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. مجاهدین خلق هم پس از توقیف برخی نشریات متخلف ازجمله روزنامه «انقلاب اسلامی» طی اطلاعیهای حمایت تمامقد خود از بنیصدر را علنی کرد و حمایت از رئیسجمهور را ضروری دانست. فرصت ضیق بود و بنیصدر در شرف حذف قرار گرفته بود. لذا به سرعت اعلامیه پشت اعلامیه از ناحیه منافقین در حمایت از بنیصدر و تخریب نهادهای انقلابی صادر میشد.
عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا او را به اختفای کامل برد و محل کار و سکونت او به تصرف سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی درآمد و در پی آن سازمان مجاهدین خواستار حراست از جان بنیصدر شد.
همه شواهد دال بر این بود که سقوط بنیصدر نزدیک است. منافقین برای جلوگیری از سقوط محتوم او در خیابانها حادثهآفرینی میکردند. بهدنبال نزدیک شدن سقوط بنیصدر، منافقین حمایت خود را علنی کردند و طی اطلاعیهای در تاریخ 26/3/1360 هواداران خود را به حمایت از جان بنیصدر دعوت کردند؛ اما هیچیک از این اقدامات درنهایت کارگر نیفتاد و ابوالحسن بنیصدر 31 خردادماه 1360 توسط مجلس شورای اسلامی از مقام ریاستجمهوری برکنار شد.
به این ترتیب مقدمات سقوط بنیصدر که توسط منافقین فراهم شده بود خیلی زود به نتیجه رسید و بنیصدر برای همیشه از صحنه سیاسی کشور حذف شد.