کد خبر: 946176
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۴:۰۰
چرایی و چگونگی پایان دوره پهلوی‌ها در گفت‌وشنود «جوان» با دکتر شهریار زرشناس
زرشناس: تکیه اصلی ارتجاع شبه مدرن در مواجهه با افکار عمومی جامعه، روی ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان‌گرا و پروژه اصلی آن فعلاً تطهیر رژیم پهلوی است منتها اگر بتوانیم با جریان ارتجاع شبه مدرن نئولیبرال ناسیونالیست اصلاح‌طلب مقابله کنیم، شانسی برای پیروزی ندارند.
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین:‌ سخن از چرایی و چگونگی سقوط سلطنت پهلوی، در سال جاری که با چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی تقارن داشت، بازاری گرم یافت. این مقوله به دلیل اهمیت آن، کماکان در زمره اولویت‌های سرویس تاریخ «جوان» خواهد بود. در گفت: وشنودی که پیش روی دارید، دکتر شهریارزرشناس در این باره رشته سخن را به دست گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و علاقه‌مندان را مفید ومقبول آید.

پیش از آغاز بحث در خصوص علل و عوامل پیدایش رژیم پهلوی بفرمایید اساساً این رژیم چطور به قدرت رسید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شاید رژیم پهلوی اولین حکومت در کل تاریخ ایران است که ظهور و حاکم شدنش بر مقدرات یک کشور نتیجه فرآیند‌های طبیعی تاریخ ما نبوده است. عمده سلسله‌های شاهی قبل از پهلوی یا از میان اقوام و قبایل بودند یا سلسله‌هایی بودند که ظهور و خاستگاه‌هایشان علل داخلی داشته است. مثلاً ایلی یا قبیله‌ای قدرت نظامی پیدا می‌کرد و بعد منطقه‌ای را می‌گرفت و دامنه متصرفاتش را گسترش می‌داد و تبدیل به یک حکومت می‌شد. عمدتاً هم حکومت‌های محلی و منطقه‌ای بودند، جز در دوره‌های خاصی از تاریخ ما، مثل دوره صفویه که به طور مشخص دوره‌ای است که ما یک حکومت تقریباً سراسری داریم که بر بخش عمده‌ای از آنچه ما فلات ایران می‌نامیم، سلطه دارد.

اما در مورد پهلوی ماجرا به شکل دیگری است. رژیم پهلوی اولین رژیم در تاریخ ایران است که روی کار آمدنش مستقیماً و مشخصاً برگرفته از سیاست‌های خارجی بود، یعنی اساساً روی کار آمدن حکومت پهلوی در ایران نتیجه سیاست‌های نظام جهانی سلطه در این منطقه و در شرایط خاص ایران بود. نظام جهانی سلطه یا نظام جهانی غرب مدرن از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم به‌طور کامل عینیت پیدا کرده و فراگیر شده بود و تمام نقاط کره زمین را به نوعی یا تحت کنترل قرار داده بود یا می‌خواست تحت کنترل قرار بدهد. در آن پروژه ایجاد نظام جهانی، عده‌ای از کشور‌های سرمایه‌داری متروپل در مقام دولت‌های مستکبر و مرکزی و مدیر بودند و همه دنیا هم قرار بود به صورت کشور‌های پیرامونی تحت سلطه آن‌ها دربیایند و استثمار و غارت سیستماتیک شوند، در چنین فضایی این‌ها به سراغ ما هم در ایران آمدند.

انگیزه امپریالیسم غرب برای روی کار آوردن پهلوی چه بود؟
نظام جهانی سلطه می‌خواست در ایران نوعی پروژه شبه‌مدرنیزاسیون را اجرایی کند. همه این‌ها به دنبال آن بودند که ایران را به شکل نصفه و نیمه و در مراتبی به یک کشور شبه مدرن بدل کنند. از این رو رژیم پهلوی را می‌توان تجسم اراده سیاسی غرب‌زدگی شبه‌مدرن در ایران دانست. اگر بگوییم غرب‌زدگی شبه‌مدرن در ایران یک اراده سیاسی دارد، رژیم پهلوی است و رژیم پهلوی در مقام تجسم این اراده سیاسی وقتی که با کودتای رضاخان و سلطنت پهلوی در سال ۱۳۰۴ به قدرت می‌رسد، ساخت اقتصادی و فرهنگی شبه مدرن را در ایران اجرا می‌کند. هر فرماسیون و صورت‌بندی کلان اجتماعی و اقتصادی‌ای یک ساخت اصلی و ده‌ها ساخت فرعی دارد که ساخت اصلی آن ساخت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. رژیم پهلوی تجسم ساخت سیاسی شبه مدرنیته بود که باید ساخت‌های اقتصادی و فرهنگی را هم عینیت می‌بخشید و به وجود می‌آورد و همین کار را می‌کند.

پروژه تغییر ساختار اقتصاد ایران از چه زمان آغاز شود؟
در سال ۱۲۷۰ﻫ. ق. اولین نشانه‌های ورود تأثیرگذار سرمایه‌های خارجی به ایران را مشاهده می‌کنیم و اولین نمایندگی‌های سرمایه‌های خارجی در ایران شکل می‌گیرند. یعنی نسل اول سرمایه‌داران روشنفکر ایرانی، کسانی مثل صنیع‌الدوله و امین‌الضرب نخستین کسانی هستند که نمایندگی‌های کمپانی‌های خارجی را در ایران به عهده می‌گیرند و سرمایه خارجی وارد اقتصاد ایران می‌شود و شروع می‌کند به تأثیرگذاری در اقتصاد ایران تا نوعی اقتصاد شبه‌مدرن برای ما تأسیس، تعریف، اجرا و نهادینه شود. از سال ۱۳۰۴ که رضاخان به سلطنت می‌رسد، بلافاصله فرآیند تأسیس نوعی اقتصاد شبه‌مدرن در ایران شروع می‌شود که با عملیات داور و تغییراتی که در ساختار اقتصادی ایران ایجاد می‌کنند، شروع می‌کند به عینیت بخشیدن به اقتصاد شبه مدرن. این فرآیند دگرگونی اقتصاد ما قبل شبه مدرن ایران از ۱۳۰۴ یا ۱۳۰۵ شروع می‌شود و در سال ۱۳۴۱ و انقلاب سفید کذایی شاه به نقطه پایان و کامل می‌رسد. یعنی این‌ها از سال ۱۳۰۴ حرکتی را شروع و نزدیک به ۴۰ سال مناسبات اقتصاد سنتی ما قبل شبه مدرن ایران را کلاً عوض می‌کنند. این یک فرآیند است که از سال ۱۳۰۴ شروع می‌شود. البته از سال‌های ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ کاملاً شاهد این دگرگونی و تحول در مناسبات اقتصادی هستیم. این‌ها در بحث فرهنگ هم پروژه تغییر ساخت فرهنگی ایران و تغییر ذائقه فرهنگی مردم ایران را دنبال کردند.

ساختار اقتصادی شبه مدرن چه مصائبی را بر اقتصاد ایران وارد ساخت؟
اقتصاد سنتی ما قبل از شبه مدرن شدن ایران ضعف‌های زیادی داشت و نقد‌های زیادی بر آن وارد است. مناسبات زمین‌داری و ارباب و رعیتی بود، اما یک ویژگی مهم داشت که یک اقتصاد خودکفا و مستقل بود، یعنی در درازای تاریخ این اقتصاد به هر حال توانسته بود معاش مردمان این سرزمین را بدون دریوزگی از بیگانه یا نیاز به اینکه به خارج وابسته باشیم یا بدون خارج نتوانیم زندگی کنیم، تأمین کند و به رغم تمام ضعف‌هایی که داشت به صورت مستقل ما را تأمین سازد. نمی‌گویم اقتصاد سنتی ماقبل اقتصاد شبه مدرن ایران اقتصادی عالی بود که هیچ ضعفی نداشت، ولی به هر حال خودکفایی ما را حفظ و جامعه ایران را در درازای تاریخ با آن سیر کرده بود. اگر هم قرار بود تحولی رخ بدهد، باید از متن و تاریخ خود ایران و خود اقتصاد برمی‌خاست و اقتصاد را دگرگون می‌کرد.

اما کاری که رژیم پهلوی کرد این بود که یک اقتصاد شبه‌مدرن را به ایران آورد و مناسبات اقتصاد شبه‌مدرن را در ایران حاکم ساخت. مشکل اینجا بود که تغییر در اقتصاد ماقبل شبه مدرن ایران به این جهت ایجاد نشد که اقتصاد ایران بهتر شود، زندگی مردم تغییر کند، آسایش و رفاه ایجاد کند یا در پی آن نبود که سطح اقتصادی ما ارتقا پیدا کند، بلکه کاملاً بالعکس. ماجرا این بود که، چون نظام جهانی سلطه نیاز داشت که ایران را هم در اقتصاد جهانی ادغام و از نظر اقتصادی و جهات دیگر به یک کشور وابسته تبدیل کند، دقیقاً به این دلیل رژیم پهلوی به صورت سیستماتیک شروع به تخریب اقتصاد سنتی یعنی اقتصاد ماقبل اقتصاد شبه مدرن و آن را جایگزین اقتصاد سنتی کرد.

پروژه تغییر ساختار فرهنگی ایران از چه زمان آغاز شد و پایه‌گذارانش چه کسانی بودند؟
این پروژه دقیقاً از زمانی که استعمار غرب مدرن به صورت سیستماتیک وارد ایران می‌شود، یعنی از سال ۱۲۱۵ﻫ. ق. شروع می‌شود. اساساً پروژه تغییر ذائقه و ساخت فرهنگی ایران با تأسیس روشنفکری ایران شروع می‌شود. یعنی وقتی استعمار وارد می‌شود، نخستین هسته‌های روشنفکری را در ایران تأسیس می‌کند و بعد به صورت یک روند و جریان درمی‌آید و این روند جلو می‌آید و نسل‌های متعددی را طی می‌کند. نسل اول روشنفکری ایران کسانی مثل میرزا عسگرخان ارومی افشار، میرزا صالح شیرازی، به خصوص میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، حسین‌قلی‌آقا، فرخ‌خان امین‌الدوله غفاری و... هستند که مستقیماً دست‌پرورده لژ‌های ماسونی‌اند. برای اثبات این امر می‌توانید به خاطرات میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی و سفرنامه میرزا صالح شیرازی و به آنچه حسین‌قلی‌آقا می‌گوید و به دیداری که کنتدوگوبینو با او داشت، رجوع کنید. از طرفی نسل دوم این جریان خیلی قوی‌تر از نسل اول است. در نسل دوم چهره‌های معروفی مثل میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، آخوندزاده، طالبوف، میرزا حسین‌خان مستشارالدوله تبریزی، میرزا حسین‌خان سپهسالار و... وجود دارند. به هر حال زمانی که رژیم پهلوی سر کار می‌آید، نسل سوم روشنفکری شبه مدرن ایران ظهور می‌کند؛ نسلی که می‌توان آن را نسل روشنفکران دوره رضاشاهی دانست. کسانی مثل سعید نفیسی، علی دشتی، علی‌اکبر سیاسی، حسن پیرنیا، حسین پیرنیا، علی‌اصغر حکمت، محمدعلی فروغی، اردشیر ریپورتر جی و... این‌ها هم در زمینه‌سازی و روی کار آمدن رژیم پهلوی نقش دارند هم خودشان در مقام کارگزاران فرهنگی و چه بسا کارگزاران سیاسی و مدیران بوروکرات و چهره‌های تکنوکرات رژیم پهلوی هم درگیر هستند. عمدتاً در دوره پهلوی اول و بخشی مثل علی دشتی به دوره پهلوی دوم هم می‌رسند. به این ترتیب می‌بینیم یک ساخت فرهنگی شبه مدرن و یک ساخت اقتصادی شبه مدرن توسط رژیم پهلوی که خودش تجسم ساخت سیاسی شبه مدرن است، در کشور پدیدار می‌شود.

این ساختار فرهنگی شبه‌مدرن چه پیامد‌های منفی داشته و چه تأثیری در سقوط پهلوی گذاشت؟
مشکل اینجاست که در ساخت فرهنگی شبه مدرنی که روشنفکران متجددمآب در ایران بانیان اولیه آن هستند وقتی رژیم پهلوی سر کار می‌آید، بخشی از همین روشنفکران قسمتی از این پروژه را عملیاتی می‌کنند. فرهنگ شبه مدرن که رژیم پهلوی آن را در ایران نهادینه می‌کند یک فرهنگ سکولاریستی است که با کلیت هویت فرهنگی جامعه ایران، تاریخ و باور مردم ایران به‌طور کامل ناسازگار است، چه با وجه دیرین مذهبی این فرهنگ و چه با وجه عمیقاً اسلامی و شیعی این فرهنگ. به این دلیل فرهنگ شیعی و فرهنگ دیرین مذهبی ایران را از هم جدا می‌کنم، چون فرهنگ قبل از اسلام ایران هم دینی است و ایرانیان قبل از اسلام هم همیشه دین‌خواه بودند. بنابراین فرهنگ سکولار شبه مدرن ایرانیان را به موجوداتی منفعل، مقلد غرب مدرن، فاقد اعتماد به نفس و وابسته تبدیل کرده بود. فرهنگ شبه مدرن در ایران نوعی خودمداری بیمارگونه را پدید آورده بود که نسخه‌ای تقلیدی از فردیت‌انگاری لیبرالی است و به این شکل احساس مسئولیت اجتماعی، احساس مسئولیت اخلاقی، وجه آرمان‌گرایی، میل به ایثارگری و فداکاری و از خودگذشتگی و دنبال کردن آرمان‌های بلند را به شکلی سیستماتیک در جامعه ایرانی تضعیف می‌کرد یعنی شاکله فرهنگی رژیم پهلوی موجب تشدید بحران در فضای فرهنگی - اجتماعی ایران می‌شد.

اجرای پروژه مدرنیزاسیون غرب چطور سبب سقوط رژیم پهلوی شد؟
علت اصلی شکست سلسله پهلوی این است که پروژه شبه مدرن در ایران بحران‌سازی و در نهایت هم، چون بحران و نارضایتی تولید می‌کند، فرو می‌پاشد. بحران‌هایی که رژیم پهلوی با آن‌ها مواجه می‌شود، بحران‌های کلان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است و هر سه این بحران‌ها دقیقاً به خصیصه شبه مدرن بودن این رژیم برمی‌گردد؛ لذا در شرایطی که جامعه ایرانی نه استقلال اقتصادی، نه توانمندی فرهنگی و نه استقلال سیاسی، نه عدالت و نه رفاه داشت و دچار بحران‌های فرهنگی و از خود بیگانگی و خودباختگی هم بود، طبیعی بود که این جامعه انقلاب کند.

با توجه به برنامه‌ریزی طولانی مدتی که غرب برای پروژه جهانی‌سازی و مدرنیزاسیون ایران کرده بود، چطور نتوانست این قیام را پیش‌بینی و از آن جلوگیری کند؟
نظام سلطه هر جا که می‌رفت پروژه شبه مدرن را اجرایی می‌کرد تا بتواند منافع خود را تأمین کند، اما این پروژه، چون در تضاد با منافع و خواست و استقلال و آزادگی و هویت ملی ملت‌ها قرار می‌گرفت، خود به خود اعتراض ایجاد می‌کرد. این قیام‌ها با تفاوت‌های فرهنگی و هویتی در جا‌های دیگر هم رخ داده‌اند. مگر مردم ویتنام سه دهه علیه استعمار مبارزه نکردند تا به استقلال برسند؟ مگر در اندونزی سوهارتو را در مقابل سوکارنو نداریم؟ مگر در کوبا و حتی مکزیک و برزیل این اعتراضات را نداریم؟ مگر حرکت ناصر را در مصر نداریم؟ در همه جا پروژه شبه مدرنیته و حضور استعمار و وابستگی مشکلاتی را ایجاد می‌کند و اعتراض جامعه را برمی‌انگیزد، منتها اعتراضات با هم فرق دارند. اعتراض مردم ایران اعتراضی فراگیر، تاریخ‌ساز، نیرومند و رادیکالی است که توانست رژیم شبه‌مدرن وابسته به نظام سلطه را براندازی و مدل سیاسی جدید را جایگزین آن کند.

اما سلطنت‌طلبان امروزه از طریق رسانه‌هایشان تصویری رؤیایی از آن دوران به نسل جوان ارائه می‌کنند.
برای کسانی که می‌خواهند تصویر ایده‌آلی از رژیم شاه داشته باشند چند مثال می‌زنم. به سینمای دهه ۵۰ نگاه کنید و بعضی از فیلم‌هایی را که نام آن‌ها را نمی‌برم مرور کنید، به‌خصوص از سال‌های ۱۳۵۱ به بعد را ببینید. یکی از درونمایه‌های اصلی این سینما فارغ از بحث‌های فحشا، فساد، بی‌بند و باری‌ها و جنسی که در سینماست ـ. منظورم درونمایه‌های اجتماعی است ـ. در بسیاری از فیلم‌ها، از جمله «ماهی‌ها در خاک می‌میرند»، «رضا موتوری» و... تضاد طبقاتی پررنگ، ناخشنودی از این تضاد طبقاتی، فاصله شدید بین فقیر و غنی و خشم شدید است. به نظر من سینما و ادبیات دهه ۵۰ از این نظر بسیار گویاست.

در دیگر عرصه‌های هنر هم می‌توانید به نمونه‌هایی اشاره کنید؟
بله، مثلاً به ادبیات داستانی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ و آثار افرادی، چون محمود دولت‌آبادی، علی اشرف درویشیان، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی و... مراجعه کنید. کسانی که می‌گویند ایران قبل از انقلاب بهشت بود، داستان‌های همین دولت‌آبادی را که الان یک روشنفکر داستان‌نویس نئولیبرال است و قبل از انقلاب تمایلات چپ داشت، بخوانند. قصه‌هایی مثل «اوسنه بابا سبحان»، «سفر»، «گاواره‌بان»، «عقیل عقیل»، «جای خالی سلوچ» و... تک‌تک این آثار لبریز از تصاویر فقر، بی‌عدالتی، ظلم، استبداد، ویرانی روستا‌ها و ویرانی تولید است. یا علی اشرف درویشیان که هم قبل و هم بعد از انقلاب چپ‌گرای مارکسیست بود داستان‌های قبل از انقلاب او «آبشوران»، «همراه آهنگ‌های بابام» یا داستان‌های بعد از انقلابش «سال‌های ابری» و امثالهم را بخوانند. فضا لبریز از فقر و ظلم است. نوشته‌های غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی و... را بخوانند.

«۲۴ ساعت خواب و بیداری» صمد بهرنگی چیست؟ روایت خانواده‌ای است که دقیقاً در اثر انقلاب سفید کذایی دچار فقر شدند، خانه و خانمان خود را از دست داده و به شهر آمده‌اند و فاصله طبقاتی را به وضوح می‌بینید و تازه دارد تئوری جنگ مسلحانه را هم تبلیغ می‌کند. بچه روستایی که کودک متعلق به طبقه مرفه شهری را می‌بیند که دارد اسلحه اسباب‌بازی پشت شیشه را می‌خرد و با خود می‌گوید که‌ای کاش آن اسلحه مال من بود. این دقیقاً خشم است. آثار داستانی رضا براهنی درباره قبل از انقلاب را ببینید. «روز‌های دوزخی آقای ایاز» او را بخوانید. همین‌طور داستان‌های بعد از انقلاب او را که دارد روزگار قبل از انقلاب را توصیف می‌کند، مثل «راز‌های سرزمین من» را بخوانید. من دارم از نویسندگان سکولار و شبه مدرن مثال می‌زنم که نتوانید بگویید این حرف‌ها را طرفداران انقلاب و جمهوری اسلامی دارند می‌زنند یا گزارش‌های روزنامه‌ها از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ را مرور کنید. گزارش‌های این ۱۰ سال لبریز است از اخبار تورم، کسادی، قطع برق و صف‌های طولانی. در سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ قطع برق‌های طولانی و صف برای گوشت و کالا‌های اساسی داشتیم. حتی برنامه‌های طنز تلویزیونی آن زمان را هم ببینید کاملاً مشخص است چه وضعیتی بوده است. برنامه طنز «آقای مربوطه» که در سال ۱۳۵۳ از تلویزیون پخش می‌شد و بعد از مدت کوتاهی قطع شد، برنامه طنز «شبکه صفر» همگی گویای وضعیت بد مردم هستند. با استناد به گفته‌های خود این‌ها و روزنامه‌ها و کتاب‌های داستانی و فیلم‌هایی که در زمان شاه توسط کارگردان‌های سکولار شبه‌مدرنیست ساخته می‌شدند، می‌توانم بگویم که در زمان شاه تورم، بیکاری، فساد سیستم اداری، فاصله طبقاتی و بازتولید ناعادلانه ثروت وجود داشت. امریکایی‌ها همه کاره کشور بودند و بخش‌های اصلی ارتش ایران حتی بدون اطلاع شاه توسط امریکایی‌ها اداره می‌شد. حتی بخش‌هایی از ساواک و امنیت کشور هم توسط امریکایی‌ها اداره می‌شد. سلطه تمام عیار امریکایی‌ها در ایران وجود داشت و این‌ها موجب ناخشنودی سراسری جامعه ایران بود. جامعه ایرانی احساس می‌کرد فرهنگش لگدمال شده، استقلالش از دست رفته و وضعیت اقتصادی‌اش نابسامان و ناخشنودکننده و آزاردهنده است. این مسائل را در ادبیات داستانی، شعر، سینما، حتی در موسیقی پاپ دهه ۵۰ ایران می‌توان حس کرد. بعضی از اشعار برخی از ترانه‌خوان‌های مبتذل کاباره‌ای که الان در خارج از کشور هستند، لبریز از احساس خشم، نارضایتی و ناخشنودی است؛ لذا مردمی که فضای قبل از انقلاب را لمس نکرده‌اند، راه دیگری برای شناخت آن دوره ندارند غیر از اینکه آثار هنری و ادبی آن دوره را مرور کنند. می‌خواهم بگویم اگر فضای قبل از انقلاب فضایی بود که بازتولید ثروت عادلانه بود و فقر وجود نداشت، پس چرا این‌ها این حرف‌ها را می‌زدند؟!

تورم ۳۰ درصدی سال ۵۶ چقدر در گسترش دامنه اعتراضات مردمی و بروز نارضایتی‌ها تأثیر داشت؟
هوشنگ نهاوندی یکی از وزرای اقتصاد شاه که تازه وزیر اقتصاد در دوره اوج اقتصاد شبه‌مدرن در سال‌های ۱۳۵۳، ۱۳۵۴ شده بود، بعد‌ها در مصاحبه با بی. بی. سی اذعان می‌کند ما در سال ۱۳۵۴ تورم ۳۰ درصدی داشتیم، اما جرئت گفتنش به شاه را نداشتم؛ لذا موضوع را به نصرت‌الله معینیان، رئیس دفتر شاه گزارش می‌دهد که او هم جرئت ندارد برود به شاه بگوید. در واقع خشونت، استبداد و کم‌تحملی شاه به حدی است که حتی نمی‌شد به او گفت: تورم ۳۰ درصدی در کشور وجود دارد. گزارش سال‌های ۱۳۵۵، ۱۳۵۶ روزنامه‌ها حکایت از آن دارد که کالاهایی، چون تخم‌مرغ، سبزی و گوشت به مبادی گمرکات کشور وارد شده است، ولی، چون خط شوسه و راه‌آهن وجود ندارد، نمی‌توانند کالا‌ها را وارد کشور کنند و این‌ها در کشتی‌ها فاسد می‌شوند. این در حالی است که در شهر برای گوشت صف وجود دارد و در مرداد و اوج گرمای تابستان قطع برق هست؛ لذا آنچه «من و تو» و «بی. بی. سی» و امثالهم می‌گویند و فضای ایده‌آلی که از قبل از انقلاب ترسیم می‌کنند سراپا دروغ و غیر واقعی است. ما با رجوع به آمار، مکتوبات، فیلم‌ها، گزارش‌ها و ادبیات داستانی آن زمان می‌توانیم بفهمیم که رژیم شاه و پروژه شبه مدرنیزاسیون در ایران یک وضعیت کاملاً بحرانی ایجاد کرده بود و به همین دلیل هم انقلاب رخ داد. علاوه بر اینکه فساد اداری تمام عیار بود. حد انتقاد‌ها مدیرکل بود و بالاتر از آن نمی‌شد و فساد بالاتر از مدیرکل را نمی‌توانستید رو کنید.

اما سلطنت‌طلبان با استناد به آمار فساد امروز برخی مسئولان معتقدند فساد آن دوران قابل مقایسه با امروز نیست؟
در جمهوری اسلامی فساد وجود دارد و فساد کلان هم هست، ولی همان فساد کلان در حدی برجسته می‌شود که برادر رئیس‌جمهور هم بازداشت می‌شود. چهره‌های برجسته حکومتی اگر فساد کنند بازداشت و محاکمه می‌شوند. بعد از انقلاب چندین سرمایه‌دار به دلیل اختلاس اعدام شده‌اند. قبل از انقلاب حتی یک نمونه ندارید که بالاتر از یک مدیرکل از نظر فساد اقتصادی حتی محاکمه شده باشد، چه رسد به زندان و اعدام. رژیم پهلوی فساد سیستماتیک داشت. یعنی فساد در آن رخ می‌داد و کسی هم توان مبارزه با فساد را نداشت. در ایران بعد از انقلاب اگر فساد رخ بدهد ـ. که رخ داده‌ـ نکته این است که با آن مبارزه می‌شود. فساد به روزنامه‌ها و نشریات کشیده می‌شود و همه درباره‌اش نظر می‌دهند، پرونده تشکیل می‌شود و به جریان می‌افتد و حتی اگر بگوییم در پرونده‌ها نفوذ می‌شود ـ. که می‌شود ـ. و سیر رسیدگی به پرونده‌ها کند است، به هر حال در فضای عمومی طرح می‌شوند، آن هم در سطوح بالا مثل برادر رئیس‌جمهور، برادر معاون اول و امثالهم، حتی یک نمونه هم نظیر این‌ها در قبل از انقلاب نیست. اینکه می‌گوییم در جمهوری اسلامی فساد هست، اما سیستماتیک نیست و قبل از انقلاب فساد بود و سیستماتیک هم بود، تفاوتش این است. گزارش‌های کمیسیون شاهنشاهی در سال ۱۳۵۶ را ببینید که دارند از فساد حرف می‌زنند. اسناد ساواک را ببینید. خود آن‌ها دارند از فساد سیستماتیک حرف می‌زنند.

راه مقابله با پروژه تطهیر رژیم پهلوی و پروژه تطهیر شبه مدرنیته نظام جهانی سلطه و امریکا چیست؟
راه مقابله‌اش شناسایی خط نفوذ و مبارزه با جریان جنگ نرم به صورت جدی و تمام عیار است. علاوه بر اینکه در عرصه اقتصاد، فرهنگ و سیاست هم با جریان و جناح شبه مدرن نئولیبرال مقابله جدی و تمام عیار کنیم و کنترل سیاست‌گذاری و اهرم‌های اصلی را از دست نئولیبرال‌ها در اقتصاد و فرهنگ خارج سازیم و ساخت اقتصاد شبه مدرن ایران را به صورت انقلابی و بر اساس آموزه‌های اسلامی، آرمان‌گرایی و عدالت‌خواهانه و باز توزیع عادلانه ثروت از نو متحول کنیم و در عرصه فرهنگی هم آرایش قوا را میان جریان جنگ نرم و جناح مؤمن انقلابی به نفع این جناح دگرگون کنیم. با این فرآیند‌ها می‌شود با این مسئله مقابله کرد.

میزان شانس سلطنت‌طلب‌ها را در آینده ایران چطور ارزیابی می‌کنید؟
اگر ما با جناح لیبرال استحاله‌طلب مقابله، روشنگری و مبارزه نکنیم و بصیرت به خرج ندهیم، احساس مسئولیت نکنیم و آرایش فرهنگی کشور را علیه جریان جنگ نرم و به نفع جناح انقلاب عوض نکنیم و اگر ساخت اقتصادی ایران را بر اساس آموزه‌های اسلامی، انقلابی، آرمان‌گرایانه و عدالت‌خواهانه به صورت جدی و بنیادین دگرگون نکنیم، ممکن است جناح لیبرال شبه‌مدرن پیروز شود، البته به صورت استحاله، چون به نظر من استراتژی اصلی پروژه شبه مدرن نئولیبرال استحاله است که مشروط به شرایطی که ذکر کردم ممکن است پیروز شود. اگر بتوانیم شرایط فرهنگی کشور را عوض کنیم و ساخت فرهنگی را از کنترل استحاله‌طلبان نئولیبرال خارج کنیم و آرایش کلی فرهنگی کشور را به ضرر جنگ نرم و به نفع نیرو‌های مؤمن انقلابی تغییر بدهیم و اگر بتوانیم اصلاحات اقتصادی عدالت‌طلبانه، جدی و بنیادین را در اقتصاد شبه مدرن ایران انجام بدهیم و ساخت اقتصاد شبه‌مدرن ایران را در هم بشکنیم و یک اقتصاد ملی انقلابی الهام گرفته از آموزه‌های اسلامی عدالت‌محور را جایگزین کنیم، ارتجاع شبه‌مدرن نمی‌تواند کاری بکند و ایدئولوژی استحاله‌طلبی اقتصاد شبه مدرن شکست خواهد خورد، ولی اگر این دو کاری را که گفتم در عرصه اقتصاد و فرهنگ نکنیم، چه بسا روند استحاله‌طلبی ارتجاع شبه‌مدرن پیروز شود و اگر ارتجاع شبه مدرن در ایران پیروز شود، به میزانی که قدرت می‌گیرد، چون بر ناسیونالیسم باستان‌گرا تکیه می‌کند، ممکن است در آلترناتیو سیاسی هم به دنبال آلترناتیو سلطنتی برود.

چرا؟
چون نظام سلطه جهانی به چپ‌ها چندان اعتمادی ندارد، مگر به چپ‌های نوع امریکایی خاص خودش. چپ‌های امریکایی در حال حاضر نفوذ ایدئولوژیک چندانی در ایران ندارند. البته حضور دارند و به دنبال سازماندهی هستند و ما جریان چپ امریکایی‌مآب داریم، ولی تکیه اصلی ارتجاع شبه مدرن در مواجهه با افکار عمومی جامعه روی ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان‌گرا و پروژه اصلی آن فعلاً تطهیر رژیم پهلوی است منتها اگر بتوانیم با جریان ارتجاع شبه مدرن نئولیبرال ناسیونالیست اصلاح‌طلب مقابله کنیم، شانسی برای پیروزی ندارند، اما اگر مقابله، روشنگری و احساس مسئولیت نکنیم و بصیرت به خرج ندهیم، ساخت اقتصاد ایران را به شکل انقلابی و عدالت‌خواهانه عوض نکنیم، فرآیند‌های فرهنگی را تغییر ندهیم، ساخت فرهنگی ایران را علیه خط نفوذ و جنگ نرم دگرگون نکنیم، ممکن است استحاله‌طلبی نئولیبرال پیروز شود. این خطر وجود دارد، ولی اگر هوشیارانه عمل و مقابله کنیم، این‌ها هیچ شانسی ندارند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار