کد خبر: 945438
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۴:۲۳
دنيا حيدرى
سرویس ورزش جوان آنلاین: درِ خانه‌اش بسته شد شاید برای همیشه. درِ خانه‌ای که می‌گویند همیشه با چند تشک کشتی، تاتامی و شیاپ چانگ میزبان جوان‌های علاقه‌مند به ورزش بود و خود آماده آموزش به آنها. نه وقتی که بر صندلی ریاست سه فدراسیون جودو، تکواند و کاراته نشست که خیلی قبل‌تر از آن. زمانی که هیچ مسئولیتی در ورزش نداشت. درِ خانه‌اش، اما بسته شد آن‌هم قبل از آنکه یکی، چون خود را برای باز نگه داشتن آن در تربیت کند.

جوانمرد ورزش خطابش می‌کردند. لقبی با مسمی که شاید دلیلش همین دغدغه‌های ذاتی بود که برای جوانان جامعه‌اش داشت! کنار دست همدوره‌ای‌ها و دوستانش که بنشینی داستان‌های زیادی برای تعریف کردن دارند. داستان‌هایی که شاید هر شنونده‌ای را متعجب و ذهنش را درگیر کند. باید هم اینطور باشد. آنچه را که از جوانمرد ورزش نقل می‌کنند نباید هم خیلی قابل باور باشد. خصوصاً امروز. امروز که ورزش را مدیران نالایق و بی‌کفایتی دوره کردند که با وجود داشتن مسئولیت هم نشانی از دغدغه جوانان در چهره‌شان دیده نمی‌شود! باید هم آنچه گفته می‌شود چیزی شبیه داستانی حماسی باشد که شاخ و برگ فراوان دارد. آنچه از دغدغه‌های مردی بدون داشتن مسئولیت به زبان آورده می‌شود در دنیای امروز که همه دغدغه‌های آقایان پست، مقام و پول است باید هم غیرقابل باور و غیرقابل تصور باشد.

کتاب قصه مهرآیین هم بسته شد آن‌هم قبل از رفتن زیر چاپ و درست مثل خیلی‌های دیگر که از جنس او بودند، همان یک نسخه اصلی و خطی باقی ماند. نسخه‌ای خطی که حالا به بهانه قیمتی بودن در گنجه‌هایی پنهان می‌شود و خدا کند آیینی که بر جا گذاشت، چون شیئی زینتی بلااستفاده نماند!

پایانش حسرت بار و غم انگیز است. این دیگر جام‌ملت‌ها نیست که به چهار سال بعد دل خوش کنیم. این دیگر المپیک نیست که بگوییم ناکامی‌اش را پلی برای پیروزی در آینده می‌کنیم. این جام‌جهانی نیست که از شکستش برای فردا درس بگیریم. بعضی پایان‌ها شروعی دیگر ندارند و برخی حسرت‌ها ماندگارند، چراکه نه حالا که خیلی پیشتر‌ها باید فکرش را می‌کردیم. خیلی قبل‌تر از آنکه نقطه‌ای بر آخرین جمله این کتاب‌های قیمتی گذاشته شود. کتاب‌های پر رمز و رازی که تدریس آن کار هرکسی نیست وقتی با توجه به جامعه امروز و نوع نگاه متفاوتی که وجود دارد، سطر سطر آن را تفسیر به رأی خواهیم کرد.

فرصت‌ها را از دست دادیم؛ فرصت‌هایی که دغدغه اگر بودند امروز با حسرت به از دست رفتنشان نمی‌نگریستیم. امروز که مهرآیین‌ها دیگر نیستند و نسلشان رو به پایان است، نسلی که نه به واسطه پست و مقام که به واسطه باور‌های قلبی خود و دغدغه‌هایی که داشتند برای جامعه برای جوانان و برای آموزش آن‌ها گام برمی‌داشتند. حالا فقط می‌توانیم نظاره‌گر باشیم. نظاره‌گر پایان‌هایی که می‌توانستند شروعی دوباره باشند. درست همانند داستان سیمرغ که پایان غم‌انگیزش شروعی دوباره است و نوید زندگی تازه. اما آینده‌نگر نبودیم. هرگز آینده‌نگر نبودیم. سال‌هاست که به نسلی تبدیل شده‌ایم که وسعت دیدش به نوک بینی‌اش خلاصه می‌شود. نسلی که دغدغه‌اش پول است و پست و مقام و همین نگاه سطحی باعث شده تا فاصله‌ای عمیق بین آن و نسلی که رو به پایان است ایجاد شود. فاصله‌ای عمیق که تنها یک اراده برای برداشتن آن می‌خواهد.
زندگی مسیر درازی است که در طول آن خیلی‌ها می‌آیند و خیلی‌ها هم می‌روند. هیچ کس تا پایان مسیر همراه نیست و هر کس در ایستگاهی پیاده می‌شود، اما می‌توان از همراهی بسیاری در طول این مسیر برای پیمودن بهتر استفاده کرد. برای شناخت بیشتر. می‌توان هم خود را به خواب زد و هم در طول مسیر چشم‌ها را بست. درست همان کاری که امروز بسیاری انجام می‌دهند. چشم بستن که اگر غیر از این بود امروز که کتاب مهرآیین بسته شد حسرتش باقی نمی‌ماند. حسرت نداشتن یکی شبیه به او. حسرتی که می‌توانست محلی از اعراب نداشته باشد امروز اگر به وقتش استفاده از او و امثال او برایمان مهم بود و دغدغه! اما این نقطه، نقطه پایان است، چراکه نخواستیم نقطه پایان، شروعی دوباره باشد برای جمله‌ای تازه و ادامه...
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار