سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اصلیترین چیزی که درباره «دیدن این فیلم جرم است» میتوان گفت: این نکته است که تماشاگر فیلم چقدر با کاراکتر بسیجی قصه همراه میشود. پاسخ این است که فقط یک دلیل وجود دارد که بتواند تا حدودی تماشاگر را با او همراه کند و آن هم دز بالای منفی بودن بدمن فیلم است. این بد بودن در سکانس افتتاحیهای که به لحاظ ساختاری دارای ضعفهای عدیده است رخ میدهد، اما قساوت بدمن آنقدر زیاد است که هر تماشاگری را در تعلیق اینکه قرار است چه اتفاقی برای او بیفتد نگه میدارد.
در واقع ما قرار نیست با کاراکتر مثبتی که علیالقاعده باید فرمانده پایگاه بسیج باشد همذاتپنداری کنیم، چون فیلمساز در پرداخت شخصیتی دوستداشتنی، صمیمی و گرم از او تلاشی نکرده است، برای همین هم دز منفی بودن بدمن را آنقدر زیاد کرده تا به نوعی ضعف در شخصیتپردازی شخصیتهای مثبت را بپوشاند. بماند که اساساً از بدمن فیلم هم شناسنامه درستی به ما ارائه نمیدهد. ما فقط به این پی میبریم که او یک دیپلمات ارشد است که در حال مذاکراتی حساس در عرصه سیاست خارجی است. قساوت دیپلمات یقه سفید در مواجهه با یک زن چادری به مست بودن او ارجاع داده میشود و این آنقدر برای تماشاگر نفرتانگیز است که او را تا پایان فیلم برای پی بردن به این سؤال که بعد چه اتفاقی میافتد ترغیب کند، اما مشکل این است که سنگینی تعلیق فیلم تا پایان بر دوش همین سکانس سوار است.
«دیدن این فیلم جرم است» دغدغه درستی دارد، اما قالبی که برای آن انتخاب شده ضد آن عمل میکند. تماشاگر با اینکه به فرمانده پایگاه بسیج حق میدهد، اما فیلمساز تلاشی برای شناسنامهدار کردن او نکرده است. ما فقط میدانیم که همسر او توسط دیپلمات مست کتک خورده و بچهاش سقط شده است؛ یک انگیزه پررنگ شخصی برای کنشمندیهای بعدی، خب فیلمساز میتوانست با کمی هوشمندی زن کتکخورده را نه همسر فرمانده بسیج بلکه یک شهروند عادی نشان بدهد تا مسئله شخصی نشود.
اگر اینگونه بود انگیزه آقای فرمانده هم آرمانخواهانه مینمود. اواسط فیلم بسیجیها حاضر میشوند دیپلمات را تحویل بدهند، اما فرمانده پایگاه یک شرط میگذارد، اینکه دست کم یک کشیده به گوش او بزنند. مخالفت با خواستهاش منجر به ادامه ماجرا میشود. وقتی فرمانده بسیج حاضر میشود یک سیلی را وجهالمصالحه قتل عمد و ضرب و شتم همسرش توسط مردی مست قرار دهد، فیلمساز انتظار دارد تماشاگر چه شأن و شخصیتی برای او قائل شود؟ اگر ولیدم حاضر شده موضوع از راه قانونی پیگیری شود دیگر چک و چانه زدن بر سر زدن یا نزدن یک سیلی چه معنایی دارد؟ این کسر شأن دادن یک فرمانده بسیج با خلق موقعیتی که سبب شود از او کنشهایی بچگانه سر بزند برای عوامل محترم «دیدن این فیلم جرم است» روشن نبوده است؟ اینکه در این وضعیت با رد و بدل شدن چند دیالوگ معلوم شود یکی از بسیجیها در ماجرای حمله به سفارتخانهها (انگلیس و عربستان) دست داشته دقیقاً ارجاع به چه معنایی در ذهن مخاطب دارد؟ تنشهای کاریکاتوری میان نیروهای نظامی و امنیتی مختلف و اسلحه کشیدن بر یکدیگر چه پیامی را قرار است مخابره کند جز القای نوعی هرج و مرج؟ بد نیست باز هم این گزاره را تکرار کنیم که دیدن این فیلم جرم است حرفهای خوب را در قالبی بد ریخته است. دوتابعیتیها، دیپلماتهای بیصلاحیت، آقازادهها، غیرت ملی و موضوعاتی از این دست دغدغههای درستی است که نیاز دارد در قالبی درست ریخته شود وگرنه میتواند ضد خود عمل کند.
نکته دیگر درباره «دیدن این فیلم جرم است» این است که ما شخصیت نمیبینیم، باز هم مانند بسیاری از آثار نمایشی ایرانی نقطه ثقل داستان روی بدمنهاست. چرا فیلمسازان ما اینقدر در خلق کاراکترهای مثبت ضعف نشان میدهند؟ قهرمان با ادا و اطوار و شعار دادن خلق نمیشود. ما فقط کاریکاتوری از چند بسیجی دغدغهمند میبینیم. درگیری میان بسیجیها مانند دعواهای چاله میدانی ارائه شده است. تماشاگر حق دارد از خود بپرسد پس فرهنگ بسیج این است که مشاهده میکند، پس چه مزیتی بر آن مترتب است؟ حالا شاید عدهای هم بگویند در پایگاه بسیج محله ما هم همین فرهنگ حاکم است، اما فیلمساز مثلاً ارزشی ما باید الگوها را ترسیم و ترویج کند یا آدمهای معمولی را؟ کدام وجوه از فرهنگ بسیجی در دیدن این فیلم جرم است برجسته شده است؟ تعقل؟ صبر؟ زیرکی؟ از خودگذشتگی؟ ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی؟ خب در کنشگری فرمانده پایگاه بسیج با شهروندان عادی نباید تفاوتی باشد و اگر نیست چرا باید برای چنین شخصیتهایی در لباس بسیج فیلم ساخته شود؟ بد نیست فیلمساز و تهیهکننده محترم را ارجاع بدهیم به تماشای مستند «عابدان کهنز» تا درک دقیقی از فرهنگ بسیجی پیدا کنند.