سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: استاد دانشگام یه پروژه داده قرار شده بریم سراغ عکسای زمان انقلاب البته نه اونایی که عکاسای حرفهای گرفتن و چاپ شدهها نه. از اون دست پروژههایی که باید همسایهها یاری کنن تا من پروژهداری کنم!
همسایهها که یاری نکردن، اما بهمن همون داداش دو قلوم که براتون گفته بودم. یک کلمه گفت و شد جرقهی ذهنی من برای اینکه بدونم کجا باید برم و از کی باید کمک بگیرم. و اون کلید واژه چیزی نبود جز خاله جان؛ بله خاله جان البته ایشون خودش دفتر چه خاطرات متحرکه از زمان انقلاب.
شال و کلاه میکنم و میرم سمت خیابون ایران خونه اقاجون اینا که گفتم کوچه بالایی مدرسه رفاهه، یادتونه بله هنوز هست ده سال دیگه حتماً میشه موزه و خود میراث فرهنگی میخره و نگهش میداره و خیال خانواده مادریم و راحت میکنه که هیچ وقت خراب نمیشه. چیه چرا میخندین؟
اون روز کلی خاله خاطرههاش زنده شد اول که شفاهی بود بعد کم کم راضی شد تصویریام بشه با کلی قربوت صدقه و اینکه خاله با این کار کمک میکنی به شناسوندن بهتر جریان انقلاب به نسل جدید و خلاصه راضی شد البوم و رو کنه خاله میگه از اون روزا تا حالا خیلی از عکسارو بردن برای یادگاری ومنم چیزی نگفتم خداروشکر نگاتیواش بود.
با کلی خواهش و تمنا نگاتیوارو برداشتم و رفتم تاریکخونهی دانشکده خدا میدونه چقدر ذوق داشتم ببینم تو اون سالها خاله چی عکاسی کرده البته همه رو هم خاله نگرفته بوده یه سریشم داییام گرفته بودن هر چی بود مهم بکر بودن و مردمی بودنش بود؛ یعنی درست همون چیزی که استاد میخواست.
تو نور قرمز تاریکخونه عکسا اروم اروم واضح میشدن؛ یه سریش از روی پشت بام گرفته شده بود و جمعیت مردمی بود که اومده بودن مدرسه رفاه تا امام رو ملاقات کنن؛ خیلی از جمعیت زنها بودن بچه به بغل چه همتی چه عشقی خاله میگفت: تو اون روزا به خاطر شلوغی و جمعیت زیاد میخواستن ملاقات خانمها با امام و لغو کنن که خود امام خمینی اجازه نداده بودن و گفته بودن. خیال میکنید شما مردها شاه را از تخت پایین کشیدید؟ خانمها در این انقلاب سهمشان از شما زیادتر است.
خاله جون میگن از اون روز به خاطر رفاه حال خانمها و بچههایی که همراهشون بود و تعداد ملاقاتات کنندهها که تا روز بیست و یک بهمن به تعدادشون اضافه میشد امام رفتن مدرسهی علوی که در همسایگی مدرسهی رفاه بود و از اونجا بزرگتر بود و امکاناتشم بیشتر صبحها اقایون میامدند و ساعت سه به بعد خانمها. بارها شنیده بودم امام ارادت و احترام ویژهای برای خانمها قائل بودن. برای کار پروژم انگیزه از این قشنگتر نمیشد دیگه.
بهمن داره در و از جا میکنه حتما اومده ببینه چی کار کردم با واژهی کلیدیش؛ میرم بهش بگم میخوام از عکسای خاله یه نمایشگاه عکس بزارم تو دانشکده بالاخره منم یه سهمی دارم تو این انقلاب دیگه. :)
تا یه خاطرهی دیگه خدا نگهدار