سرویس تاریخ جوان آنلاین: عملکرد محمدرضا پهلوی در ماجرای موسوم به «اصلاحات ارضی» از سرفصلهای شاخص در بررسی کارنامه دوران سلطنت اوست. در مقالی که پیشروی شماست، این پدیده به اتکای خاطرات درباریان مورد بازخوانی قرارگرفته است. امید آنکه مقبول افتد.
درماندگی کشاورزان از ایستادن روی پای خویش پس از پروژه معروف به انقلاب سفید
از اقدامات شاخص اقتصادی در عصر پهلوی دوم، اجرای اصلاحات ارضی به عنوان قدم نخستین در تحقق «انقلاب سفید» به شمار میآمد که بیشک، اجرای این اصل منشأ تحولات متفاوتی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی در جامعه ایران شد. مینو صمیمی در اینباره مینویسد:
«اولین مرحله اصلاحات ارضی با این هدف صورت گرفت که زمینه را برای تبدیل نظام اقتصادی کشور از فئودالیسم به سرمایهداری نوین فراهم کند و، چون گمان میرفت که دگرگونی مورد نظر صرفاً با اجرای برنامه تقسیم اراضی پدید خواهد آمد، لذا مراحل اجرایی آن نیز به سرعت پیش رفت ولی به زودی معلوم شد کشاورزان بعد از خریدن زمینها یا دریافت وام از دولت، برای خرید سهام اراضی مزروعی در شرکتهای تعاونی روستایی، هرگز نتوانستهاند روی پای خود بایستند و عموماً به صورت افرادی متکی به دولت در زمینه ماشینآلات کشاورزی، سموم دفع آفات و کمکهای فنی درآمدند. این گروه از کشاورزان قبل از اجرای برنامه اصلاحات ارضی در سلک رعایای مالکان بزرگ جا داشتند و باید قسمت اعظم ثمره فعالیتهای خود را تسلیم مالک کنند ولی همانها بعد از اصلاحات ارضی به صورت بردگان یک سیستم بروکراسی پیچیده دولتی درآمدند که گردانندگان چنین سیستمی از کمترین توانایی برای تدوین برنامههای مؤثر، در جهت بهبود وضع معیشت کشاورزان برخوردار نبودند.»
مهاجرت روستاییان به شهرها از آسیبهای شاخص اصلاحات ارضی
یکی از پیامدهای اصلاحات ارضی، مهاجرت بخش عمدهای از روستاییهای بیکار به شهرهای بزرگ بود. صمیمی در خاطرات خود چنین نوشته است:
«با آغاز برنامههای اصلاحات ارضی، ابتدا هزاران هزار کارگر روستایی که برخلاف کشاورزان، امکان خرید یا دستیابی به سهام اراضی مزروعی را نداشتند، سیلآسا در جستوجوی شغل، روانه شهرها شدند و پس از چندی به دنبال آنها کشاورزان نیز که میدیدند شرایط زندگیشان بعد از زمیندار شدن بهبود نیافته است رو به شهرها آوردند تا حداقل بتوانند ضمن فراهم کردن وضعیت مطلوبتری برای تحصیل کودکانشان خود نیز از امکانات رفاهی شهری مثل سینما، تلویزیون، رستوران، پارک و فروشگاههای بزرگ بهرهمند شوند. هجوم روستاییان، باعث گسترش حلبیآبادهای متعدد در حاشیه شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد تمامی امکانات، سکنی گزیدند به قدری ناراحت و بیتاب بودند که وقتی جرقه انقلاب درخشید، همه با هم به امواج انقلاب پیوستند.»
«صمیمی» در خاطرات خود به یکی از دلایل شکست طرح اصلاحات ارضی اشاره کرده و مینویسد:
«در سال ۱۳۳۹ موقعی که اصلاحات ارضی به مرحله اجرا گذاشته شد، عملیات مربوط به آن بیهیچ برنامهریزی کوتاه یا بلندمدت، چنان عجولانه صورت گرفت که نشان میداد هیچکس موقعیت و شرایط حاکم بر کشور را برای اجرای چنین اصلاحاتی، مدنظر قرار نداده است و این البته وضعیتی بود که علاوه بر اصلاحات اراضی در مورد تمام پروژههای عمرانی کشور نیز صدق میکرد. گرچه برنامه اصلاحات ارضی چیزی جز یک حرکت سیاسی حساب شده از سوی شاه برای کاستن از قدرت روستاییان و جلوگیری از خطر خیزشهای انقلابی توسط کشاورزان، محسوب نمیشد ولی چنانچه شاه، همین اقدام را با حسن نیت و بهرهگیری از یک گروه کارآمد و آگاه به اجرا در میآورد، بیتردید از آن نتایج سودمند برای کشور به دست میآمد.»
به باور همین فرد، از دیگر پیامدهای اجرای اصلاحات ارضی این بود:
«مالکان عمده سابق، قسمت اعظم پولهایی را که در جریان «اصلاحات ارضی» به عنوان غرامت تقسیم املاکشان به دست آوردند، در امور صنعتی یا بانکداری سرمایهگذاری کردند ولی در همان حال فرزندان بازاریها اکثراً ترجیح دادند، پولهای خود را در امور تجارتی سودآورتر مثل واردات موادغذایی، اجناس لوکس، وسایل برقی خانگی و لوازم یدکی صنایع مختلف به کار اندازند. در این میان، البته سرمایهدارانی هم بودند که یا به تولید پوشاک و کالاهای مصرفی روی آوردند یا پولهای خود را صرف تأسیس سوپرمارکت، هتل، رستوران، کاباره، بوتیک، باشگاههای ویژه سرگرمی و ورزشهای لوکس کردند یا کلاً به اموری مثل خرید و فروش زمین یا ساختمانسازی پرداختند.»
نگاه سوءظن آمیز کشاورزان به اقدامات دولت
صمیمی به عامل دیگری نیز در عدم موفقیت طرح «اصلاحات ارضی» اشاره کرده است:
«آنچه بیش از همه به مشکلات چنین کشاورزانی میافزود، بیسوادی و ناآگاهی آنان بود که باعث میشد اکثرشان از یک طرف به خاطر وابستگی همه جانبه به دولت، احساس عدم استقلال کنند و از طرف دیگر در مواجهه با تشکیلات بروکراسی دولتی، همه چیز را با نظر سوءظن بنگرند. خلاصه اینکه، چون رژیم شاه قبل از آموزش روستاییان و افزایش سطح آگاهی آنان دست به اصلاحات زد، برنامههایش جز شکست، نتیجه دیگری به بار نیاورد. روشهای جدید کشاورزی ایجاب میکند تکنیکهای تخصصی در همه زمینهها من جمله ماشینآلات کود شیمیایی، سموم دفع آفات، دامداری و... مورد استفاده قرار گیرد ولی اصلاحات ارضی در ایران به گونهای انجام گرفت که به هیچ یک از این موارد توجهی نشد.»
هم او در خاطرات خود، نتیجه اجرای اصلاحات ارضی را چنین بیان میکند:
«نتیجه اصلاحات ارضی شاه به آنجا کشید که در اوایل دهه۵۰ شمسی، ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی، به صورت واردکننده مواد غذایی درآمد و همراه با آن به خاطر راکد ماندن کارهای روستایی، کشاورزان به سرعت جذب مجتمعهای صنعتی و کارخانجاتی شدند که هر روز در اطراف شهرهای بزرگ مثل قارچ از زمین سر در میآوردند. ظاهر قضیه نیز اینطور نشان میداد که، چون دولت ایران امید خود را به سودآوری تولیدات کشاورزی به کلی از دست داده است، لذا آیندهای برای کشور جز از طریق روآوردن به صنعت و تجارت، متصور نخواهد بود.»
یکی دیگر از عوامل شکست اصلاحات ارضی به روایت مینو صمیمی این بود:
«از یکسو تکنسینهای کارآزموده، رغبتی به خدمت در روستاها نداشتند و عموماً ترجیح میدادند برای کسب درآمد بیشتر، در صنایع شهری به کار مشغول شوند و از سوی دیگر دولت نیز نه علاقه داشت و نه میتوانست طبقه جدید کشاورزان زمیندار را برای بهرهگیری از تکنیکهای جدید زراعت آموزش دهد. نتیجه اینکه به رغم کمکهایی که کشاورزان از طریق شرکتهای تعاونی روستایی دریافت میداشتند، میزان تولیدات کشاورزی ایران، به سرعت سیر نزولی پیمود و این امر جز فقدان اطلاعات جدید در امور زراعی، ناشی از تکهتکه کردن زمینها هم بود که روی هم رفته، باعث شد اراضی وسیع به صورت واحدهای کوچک غیرقابل استفاده درآید.»
گوشهای از سیاستهای اقتصادی دولت هویدا در بخش کشاورزی
علینقی عالیخانی نیز به گوشهای از سیاستهای اقتصادی دولت در بخش کشاورزی، اشاره کرده و مینویسد:
«در یک مورد، در دهه۴۰ به هویدا گفتم: شما به چه دلیل گندمکاران را وارد میکنید به یک نرخی که معین میکنید، موظف باشند بخشی از گندم خود را به قیمت ارزان به شما بفروشند، در حالی که به قیمت گرانتر، خودتان صدها تن گندم وارد کشور میکنید، خب اگر قیمت بالاتری به کشاورز داخلی بدهید، او را تشویق میکند یا سطح زیر کشت را بالا برد یا راندمان در هکتارش را بالا ببرد که در ایران فوقالعاده پایین بود. در این زمانی که صحبتش را میکنیم. متأسفانه هنوز هم شاید خیلی تفاوت نکرده زیر یک تن در هکتار، ما تولید گندم داشتیم. گندم دیمی که خدا میداند، ۲۰۰ کیلو و ۳۰۰ کیلو ممکن بود باشد. چون بستگی داشت به اینکه بارندگی میشود یا نمیشود، در حالی که در همان زمان، متوسط تولید فرانسه روی چهار یا پنج تن در هکتار بود. البته امروز، متوسط تولید فرانسه شده هفتونیم تا هشت تن و در کشتزارهای خوب فرانسه ۱۱ تن در هکتار برداشت گندم میکنند ولی مال ما زیر یک تن بود، خب میگفتم، شما اگر این تشویقها را بکنید و تشویق هم نمیخواهد، مزاحم این مردم نباشید، تولید داخلی افزایش مییابد. حرف من این بود که ما، دولت شهرنشینان ایران هستیم یا دولت همه مردم ایران؟ هویدا رسماً به من گفت: نه، من اول دولت شهرنشینان هستم!»
عالیخانی در ادامه نظراتش اضافه میکند:
«هنوز من معتقدم که یکی از خطاهای اساسی ما در کارمان، این بود که کشاورزان کشور را جریمه میکردیم که احیاناً شهرنشینها کمی خوشحالتر باشند که البته در سالهای بعد معلوم شد که آنها چندان خوشحال هم نیستند. در همان سالهای دهه۴۰ و ۵۰.»
این نیز روایتی دیگر از نتایج اصلاحات ارضی در خاطرات عالیخانی:
«میگفتم که شما الان آمدید، این اراضی را بین کشاورزان در روستاها تقسیم کردید و حالا یک وزارت درست کردید که شده ارباب اینها ولی به مراتب بدتر از ارباب گذشته است. به خاطر اینکه، ارباب گذشته به هر حال فردی بود که مسئولیتی در برابر روستاییان داشت. الان درآوردیمش به صورت یک مشت بروکراتی که هیچ اهمیتی به کشاورز و تولید کشاورزی نمیدهند و هر کدام سوار یک ماشین میشوند، میروند آنجا حرفی میزنند و برمیگردند پشت میزشان. این مداخله مأموران دولتی، در سطح روستا ما را با مشکل عجیبی روبهرو کرده بود، در حالی که اگر ما اجازه میدادیم شورای ده که مردم خودشان انتخاب میکردند، به تمام این کارها بپردازند، وضع ما تغییر میکرد و خود روستاییان میتوانستند تصمیم بگیرند که برای دفع آفات چهکار بکنند، برای بازار چهکار بکنند. این کارها را نکردیم.»
نقش محمدرضا پهلوی در شکست پروژه اصلاحات ارضی
علینقی عالیخانی همچنین شاه را در شکست اصلاحات ارضی، چنین مقصر میداند:
«مرحله دوم اصلاحات ارضی کار بیربطی بود و فقط بهخاطر این صورت گرفت که شاه مایل بود بگوید، برنامه من مفصلتر از برنامه وزیر سابق کشاورزی (ارسنجانی که طراح اصلی اصلاحات ارضی بود) است. ما اصلاحات ارضی را به یک صورت واقعاً بیمعنی و بیربط ادامه دادیم و با ایجاد شرکتهای سهامی زراعی مقدار هنگفتی از پولی را که میتوانستیم در بخش کشاورزی خرج بکنیم، نفله کردیم، آن هم به زور به کشاورزان گفتیم که بیایید، عضو شرکت سهامی زراعی بشوید. من خبر دارم از سوی کسانی که برای من تعریف میکردند، در چندین مورد، مأموران وزارت تعاون و امور روستاها ناچار شدند از راه تهدید ساواک و ... روستاییان را بیاورند، عضوکنند. این مرحلههای بعدی اصلاحات ارضی، کار بدی بود. برای این شرکتهای سهامی زراعی مقدار هنگفتی پول خرج شد. به صورت تراکتورها و ماشینآلاتی که مثلاً تصور میشد، بازده کشاورزی را بالا میبرد، ولی در واقع این پولی که شما باید خرج میکردید از آن نتیجهای برای توسعه کشاورزی بگیرید. آن را منحرف میکردید تا به چهار تا شرکت زرقو برق دار!»
امام خمینی و سراب اصلاحات ارضی
امام خمینی در باب اصلاحات ارضی فتوای فقهی به معنی متداول آن ندارند، اما در جریان امر اقداماتی به عمل آوردند که اجمال آن چنین است:
به دنبال اعلام برگزاری رفراندوم فرمایشی انقلاب سفید از سوی رژیم شاه، امام خمینی هدف شاه از طرح رفراندوم را تحکیم سلطه امریکا و کاهش فشارهای مردمی علیه رژیم دانستند، لذا با علما و مقامات برجسته روحانی درباره لوایح ششگانه به گفتوگو پرداختند و نقشههای شاه را تشریح کردند و بعد از آن نماینده شاه به قم فراخوانده شد تا اهداف و انگیزههای شاه را از طرح انقلاب سفید برای مراجع و روحانیون توضیح دهد و نظرات علما را به آگاهی شاه برساند. به دنبال نتیجه نگرفتن از گفتوگو با نماینده شاه و نکات مبهم لوایح پیشنهادی، امام بر آن شدند که از یک روحانی ذینفوذ برای مذاکره مستقیم با شاه بهره جویند که مرحوم آیتالله حاج آقا روحالله کمالوند به دربار رفت و با شاه به مذاکره پرداخت، نتیجه مذاکرات در جلسهای با حضور مراجع و روحانیون برجسته قم مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و در این جلسه دو دیدگاه مطرح میشود. یک گروه معتقد بودند با قدرت تمام در مقابل اصلاحات امریکایی شاه باید ایستاد، گروه دوم محافظهکاران بودند و چنین اعتقادی نداشتند، بعد از بیان نظریات هر دو گروه امام طی سخنانی ضمن اعلام خطری که مردم را تهدید میکند و ملت اسلام را در معرض فنا و نیستی قرار میدهد به لزوم بیدار کردن و متوجه ساختن مردم میپردازد. بعد از بیانات امام مقرر میگردد که مراجع و مقامات روحانی با صدور اطلاعیهای با رفراندوم مخالفت نمایند و بدین ترتیب حضرت امام در دوم بهمن ماه ۱۳۴۱ در پاسخ جمعی از متدینین تهران که نظر ایشان را راجع به رفراندوم خواسته بودند، اولین اعلامیه اعتراضی در این باره را صادر کردند. حکومت شاه برای محکوم کردن مخالفتها با اصلاحات ارضی، برخی شایعات از جمله اینکه روحانیت از عایدات زمینداران بزرگ منتفع میشود را شایع میکرد، در حالی که این مسئله درباره امام به کلی عاری از حقیقت بود به دلایل زیر:
نخست اینکه امام پیش از ۱۵ خرداد، صریحاً اعلام کردند که «حوزه علمیه هرگز مخالف اصلاحات ارضی نبوده؛ آیا دولت به ما پیشنهاد کرد و از ما نظر خواست؟ ما میدانیم که این موضوع برای سرگرمی کشاورزان فراهم شده است.» بعداً هم مکرراً تأکید کردند: «به اسم اصلاحات ارضی، زراعت ما را به هم زدند و واردات کشاورزی زیاد شده و روستاییان هم به حاشیهنشینی در شهرها و حلبیآبادها دچار شدهاند و ایران که پیش از اصلاحات ارضی، صادرات محصولات کشاورزی داشت، بعداً به گونهای شد که واردکننده بزرگ این مواد شد.»
به علاوه مگر فئودالها و زمین داران، متشرعتر از روستاییان بودند که کسی نگران دریافت وجوه شرعی باشد؟ واقعیت این است که پس از اصلاحات ارضی، حضور روحانیون در روستاها بیشتر شد، زیرا مانع بزرگ که خان و فئودال بود، از میان رفت و پرداختهای شرعی مردم پس از سال ۴۲، دهها برابر قبل از آن شد. (مطابق آمارهای موجود در سازمان اوقاف) و از همه مهمتر اینکه پس از انقلاب و با اجازه امام، قانون تقسیم اراضی تصویب شد، با این تفاوت که برخلاف اصلاحات ارضی شاه این بار نه تنها به کشاورزان زمین داده شد، بلکه وام و امکانات کشاورزی هم داده شد و در نهایت کشاورزی جهشی چشمگیر به جلو داشت.