جوان آنلاین: حجتالاسلام والمسلمین سیدصادق موسویشیرازی نوه مرحوم آیتالله العظمی سیدعبدالله شیرازی و از فعالان دیرین انقلاب اسلامی است. گفت و گوی روزنامه جام جم با ایشان درباره ناگفتههای تاریخ انقلاب اسلامی است که تلاش شده تا لحنی متفاوت و دور از كلیشههای رایج خاطرهگویی انقلاب باشد.
چگونه با حضرت امام آشنا شدید؟ از نخستین دیدار خود با ایشان چه خاطرهای دارید؟
از لحظهای كه حضرت امام از تركیه وارد عراق شدند، بسیار مشتاق بودم ایشان را زیارت كنم. امام پس از چند روز اقامت در كربلا، در میان استقبال گرمی -كه با تلاش دكتر صادقی و برخی فضلای اطراف ایشان صورت گرفت- وارد نجف شدند.
ظاهرا شما صمیمیت خاصی با مرحوم
حاج احمدآقا داشتهاید. خوب است كه در این باره خاطراتی را نقل كنید.
واقعیت این است كه پس از رحلت حضرت امام، خانواده ایشان همواره احترام خاصی برای بنده قائل بودهاند. سال گذشته كه همراه با مهمانان كنفرانس وحدت اسلامی در معیت دوست عزیزم آقای حاج شیخ محسن اراكی، رئیس مجمع تقریب بینالمذاهب به مرقد حضرت امام رفتیم، حاج حسن آقای خمینی در حضور آقای اراكی خطاب به من گفتند: «شما برای مهمانان سخنرانی كنید، چون قبل از اینكه من به دنیا بیایم، شما با امام بودید و خیلی بهتر از من میتوانید درباره امام حرف بزنید!» من قبول نكردم اما ایشان اصرار كرد و هنگامی كه برای صرف شام رفتیم، ایشان در حضور جمع گفتند: «چرا زود آمدید؟ مگر قرار نشد سخنرانی كنید؟» من گفتم: «مستمعین برای شنیدن حرفهای شما آمدهاند، نه حرفهای من!»
نحوه تعامل مراجع نجف با حضرت امام چگونه بود و چه فراز و فرودهایی داشت؟
تحولات عراق در مواضع آنان تفاوتهایی را ایجاد میكرد. بنده نمیخواهم بعضی از مطالب را به تفصیل بیان كنم. همینقدر میگویم كه شاهد ظلمهای زیادی به حضرت امام بودم كه فقط یك مورد را ذكر میكنم، شاید فضای آن دوره را تا حدی تصویر كند. طرفداران حضرت امام دنبال فرصتی میگشتند تا عكس همه مراجع مهم نجف، یعنی آقای حكیم، آقای خوئی و آقای شاهرودی را در یك قاب در كنار عكس حضرت امام قرار دهند. این فرصت در مجلس ختم مرحوم سید جواد تبریزی در مسجد هندی پیش آمد و عكاسی توانست عكسی بگیرد كه تمام این حضرات با حضرت امام در یك قاب قرار بگیرند، اما كسانی كه با رسمیت پیدا كردن مرجعیت امام مخالف بودند، فیلم آن عكس را به زور از عكاس گرفتند و در مقابل نور قرار دادند و سوزاندند تا سندی باقی نماند و مرجعیت امام در كنار مراجع دیگر مطرح نشود! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
آیا برای امام و همراهان ایشان در چنین فضایی امكان فعالیت سیاسی وجود داشت؟
خیر. نجف با اینكه سابقه مبارزه با استعمار انگلیس را داشت، در این مورد موضع كاملا منفی نسبت به هر نوع فعالیت سیاسی داشت.
چرا؟
چون آنها ایران را تنها كشور شیعی و شاه ایران را تنها شاه شیعه میدانستند و در نتیجه هر نوع فعالیتی علیه رژیم شاه را غلط ارزیابی میكردند و حساسیت نشان میدادند. مأموران نفوذی ساواك هم شبانهروز تلاش میكردند تاعلیه امام و نهضت ایشان شایعه بسازند و در میان طلاب و حوزویان و حتی مراجع پخش كنند و واقعیت این است كه تا حد زیادی هم موفق شده بودند، بهطوری كه هنگامی كه قیام ملت ایران بالا گرفت، فضای نجف برای حضرت امام به صورتی در آمد كه دیگر ایشان نمیتوانستند در مدرسه مرحوم آیتا... بروجردی اقامه نماز كنند و نماز مغرب و عشاء را در منزل خود و با حضور عده كمی اقامه میكردند! كار به جایی رسید كه خیلیها وقتی حضرت امام از منزل به حرم میرفتند، برای اینكه با ایشان روبهرو نشوند و سلام نكنند، مسیر خود را عوض میكردند!
حتی نسبت ارتباط با كمونیستها را هم به امام میدادند. اینطور نیست؟
رنجهای حضرت امام یكی دو تا نبودند. نسل جوان باید بداند كه ایشان و مبارزین، چه مشقتها و رنجهایی را تحمل كردند تا انقلاب به پیروزی رسید. پیروان حضرت امام در نجف زیاد نبودند، منتها با دل و جان از نهضت امام حمایت میكردند. بدبختانه چون این خاطرهها بازگو نمیشوند، عدهای تازه به دوران رسیده خود را امامشناس میدانند و سعی میكنند خط فكری امام را به میل خود تعبیر و تفسیر كنند! كسانی كه وارثان حقیقی آن شخصیت استثنایی تاریخ هستند، باید با بیان حقایق نگذارند چهره ایشان تحریف شود و منافقین، با فضاسازی همان بلایی را سر شخصیت و تفكرات امام بیاورند كه در طول تاریخ به سر اهلبیت(ع) آوردند و بدعتهای خود را بهجای اسلام اصیل جا زدند.
شما كی و چگونه به نوفللوشاتو رفتید؟ از حال و هوای آن روزها چه خاطراتی دارید؟
وقتی فهمیدیم دولت كویت از ورود حضرت امام ممانعت به عمل آورده است، تصمیم گرفتیم ایشان را به لبنان ببریم. ایشان ابتدا باید به سوریه میآمدند، لذا من، آقای محتشمی و هادی غفاری -كه آن زمان در لبنان بود- همراه با آقای علی جنتی خود را به فرودگاه دمشق رساندیم و منتظر هواپیمایی كه از بغداد میآمد ماندیم، ولی خبری از امام نبود. هنگام بازگشت به محل سكونت فهمیدیم امام به پاریس رفتهاند، لذا سریع بلیت تهیه كردیم و خود را به نوفللوشاتو رساندیم.
دولت فرانسه با حضور امام، در برابر عمل انجامشده قرار گرفت و در برابر جمعیت كثیری از ایرانیها در محوطه سفارت فرانسه در تهران و ارسال پیامهای تشكر از ایران به فرانسه برای پذیرایی از امام، كاری از دستش برنمیآمد. تنها كاری كه توانست بكند این بود كه نمایندهای را نزد امام فرستاد و از ایشان خواست فعالیت سیاسی نكنند. امام در پاسخ گفتند: من فقط برای جمع حاضر در منزل حرف میزنم و كاری به سایر مسائل ندارم! دولت فرانسه پذیرفت. غافل از اینكه همه سخنان امام با دستگاه ضبطصوت معمولی ضبط و از طریق تلفن به ایران انتقال داده و در ایران بهسرعت تكثیر میشود و در اختیار مردم سراسر ایران قرار میگیرد. حتی یك روز من و یكی از دوستان به نام آقای صداقت به یك مغازه نوارفروشی رفتیم و موقعی كه همه نوارهایش را خریدیم، با حیرت نگاهمان كرد! دوستان سخنرانیها و بیانات حضرت امام را روی این نوارها ضبط میكردند و بستهبندی آن را سالم نگه میداشتند و كسانی كه به ایران میرفتند، آنها را به عنوان نوار خام میبردند و به دست فعالان در ایران میرساندند. ساكنان نوفللوشاتو در ابتدا متوجه نبودند یك مهمان استثنایی را پذیرفتهاند، ولی وقتی بهتدریج سیل خبرنگاران و دانشجویان از سراسر اروپا و سایر نقاط جهان به طرف نوفللوشاتو سرازیر شدند، تازه به اهمیت این رویداد پی بردند.
ظاهرا در آن دوره،شما مدام بین پاریس ولبنان در رفت وآمد بودید. علت این کار چه بود؟
من در كنار شهید محمد منتظری و شهید محمد صالح حسینی، باید جوانان مبارز ایرانی را نزد گروههای فلسطینی برای آموزش میفرستادیم و برنامهریزی برای این آموزشها و ایجاد ارتباط
به عهده ما بود.
در آن روزها،چرا امام دعوت به راهپیمایی ملیگراها را لغو كردند؟
در ایامی كه نهضت داشت اوج میگرفت و هر روز تظاهرات انجام میشد، یك روز دكتر كریم سنجابی مردم را دعوت كرد كه در راهپیمایی شركت كنند که امام دستور دادند این تظاهرات لغو شود!
چرا؟
چون هنوز یقینی برای پیروزی انقلاب وجود نداشت. استدلال امام این بود كه اگر مردم آماده هر نوع ایثاری بودند، به دعوت ملیگراها به خیابان بیایند، آنها پس از پیروزی سهمخواهی خواهند كرد. امام با این كارشان امكان سوء استفاده از عواطف مردمی را از آنها گرفتند. همچنین ایشان دستور دادند به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی با خط خوانا و درشت نوشته شود:ایشان سخنگو ندارند تا امثال قطبزاده، یزدی و بنیصدر نتوانند تحت عنوان سخنگوی امام، سخنان خود را بیان و به ایشان منتسب كنند. یادم هست روزی كه
به دلیل باران شدید همه اطلاعیهها پاك شده بود، امام دستور دادند سریع جای آنها اطلاعیههای جدید نصب شود!
آیا در جلسه دیدار سید جلال تهرانی و امام حضور داشتید؟
بله، در آن زمان حضور داشتم.
چه اتفاقی افتاد؟
سید جلال تهرانی از رفقای قدیم امام و در دوران كودكی با ایشان هممكتب بود و امام برای او احترام زیادی قائل بودند. شاه كه از این موضوع اطلاع داشت، او را به ریاست شورای سلطنت انتخاب كرد تا برود و مواضع امام را تعدیل كند و یا حداقل از سرعت و شتاب انقلاب بكاهد. قبل از اینكه سید جلال تهرانی از ایران حركت كند و برای ملاقات امام بیاید، امام گفته بودند تا استعفا ندهد، او را نخواهم پذیرفت!
از واپسین روزهای حضور امام در نوفللوشاتو چه خاطرهای دارید؟
در روزهای آخر، امام، شهید عراقی را صدا میزنند و میگویند: «در حوالی میدان توپخانه، برای خانواده من منزلی را تهیه كنید! میخواهم به ایران برگردم.» شهید عراقی میگوید اوضاع ایران مساعد نیست. امام میفرماید: «كارتر همین را میگوید، نماینده شاه مراكش همین را میگوید، نماینده پادشاه اردن همینطور، همگی میگویند صلاح نیست به ایران بروم. معلوم میشود كه اتفاقا ضرورت دارد كه بروم». شهید عراقی بعدا در اتاق كوچك تلفن، در جمع محدودی از دوستان گفت: «من از روزی كه امام را شناختهام، همیشه حرفهایی زدهاند كه در ابتدا قبولش برای ما خیلی سخت بود، ولی بعد دیدهایم نظر ایشان صائب بوده است، به همین دلیل این بار هم كاملا در برابر امر ایشان تسلیم هستم».
در هر حال شهید عراقی و صادق قطبزاده به شركتهای مختلف هواپیمایی مراجعه كردند تا ببینند كدامیك این وظیفه را به عهده میگیرند. ایرفرانس قبول كرد و شهید عراقی هم مبلغی را پرداخت. قرار شد چون احتمال دارد در تهران به هواپیما اجازه فرود ندهند و هواپیما مجبور شود برگردد، سوخت اضافی بردارد و در نتیجه عده كمی امام را همراهی كردند. امام فرمودند:« من فقط هزینه سفر خود و احمد را میدهم، هر كسی مایل است بیاید، خودش هزینه سفرش را بدهد». البته بعد بنده را استثنا كردند و هزینه سفرم را تقبل فرمودند.با این حال نهایتا نتوانستم با هواپیمای امام برگردم. چند نفر دیگر هم مثل من جا ماندند كه توانستیم با هواپیمایی كه نیم ساعت بعد عازم تهران بود، پرواز كنیم. هرچه به ایران نزدیكتر میشدیم، دلهره ما بیشتر میشد، چون نمیدانستیم عاقبت پرواز امام به كجا كشیده است. با دلهره به تهران رسیدیم و از یكی از همراهان پرواز امام شنیدم كه ایشان به طرف بهشتزهرا حركت كردند. خود را به بهشتزهرا رساندم و مرحوم آیتا... انواری را دیدم كه نمیدانست امام پس از سخنرانی به كجا رفتهاند! خود را به مدرسه علوی رساندم و دیدم امام تازه به آنجا رسیدهاند و از آن پس در خدمتشان بودیم.