کد خبر: 943637
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۷
چطور قضاوت‌های ناصحیح ما می‌تواند شهر را به مرز انفجار برساند
اگر می‌خواهیم در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی به جایی برسیم اول از همه فرهنگ استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی را باید جا بیندازیم، اما نهادینه شدن این فرهنگ خود بسته به فهم درست منافع جمعی است.
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- محمد مهر: پنج سال پیش بود که تصمیم گرفتم خودروی شخصی‌ام را کنار بگذارم. برای این که خودروی شخصی‌ام را در سفر‌های درون‌شهری به ویژه از خانه تا محل کارم کنار بگذارم وارد منطقه مین‌گذاری عادت‌هایم باید می‌شدم که کار ساده‌ای نبود. انواع مین‌ها را باید خنثی می‌کردم تا بتوانم از عادت کهنه وابستگی به ماشین شخصی بیرون بیایم و پوست بیندازم. اصلاً چرا سراغ چنین تصمیمی رفتم؟ یک روز یکی از دوستانم از من پرسید تو هر روز با چه وسیله‌ای به روزنامه می‌آیی و می‌روی؟ آن دوستم هر روز با مترو خود را به محل کار می‌رساند. البته مجبور بود بخشی از مسیر را هم پیاده بیاید، چون از ایستگاه مترو تا محل کار فاصله قابل توجهی بود و از طرف دیگر خیابانی که ایستگاه مترو را به محل کار ما وصل می‌کرد یک‌طرفه بود بنابراین پیاده‌روی اجباری می‌شد. من در پاسخ آن دوست با افتخار صدایم را صاف کردم و گفتم معلوم است خب با ماشین شخصی.، اما آن دوست همکار چیزی گفت که مثل یک ماده شیمیایی متحول‌کننده وارد مغز من شد و احتمالاً ترکیبات شیمیایی مغز مرا تغییر داد، چون به چند هفته نکشید که من خودروی شخصی خودم را کنار گذاشتم. او به من گفت: تو چطور روزنامه‌نگاری هستی که عملاً رابطه‌ای با جامعه نداری؟ آدمی که صبح زود سوار خودرویش می‌شود و در تاریک روشنای صبح به روزنامه می‌رسد و شب هم باز در تاریکی به خانه می‌رود چه تماسی با جامعه‌اش دارد؟ آدمی که قیافه آدم‌ها را در خیابان و مترو و تاکسی نبیند و صحبت‌های آن‌ها را نشنود چطور می‌تواند درباره آدم‌های جامعه‌اش بنویسد؟

حرف‌های آن دوست تیر خلاص را به من زد. البته من برای این که خودروی شخصی‌ام را کنار بگذارم چندین مین را باید خنثی می‌کردم. این مین‌ها از جنس فکر‌های منفی و تاریک و قضاوت‌های عجیب و غریبی بود که آن روز‌ها البته برایم اصلاً عجیب و غریب نبود: اگر همکاری یا فامیل، دوست و آشنایی اول صبح گوشه بزرگراه ببیند گردنم را کج کرده‌ام و مستأصل مسیرم را به تاکسی‌ها می‌گویم بلکه کسی مرا سوار کند درباره من چه فکری می‌کند؟ نمی‌گوید چه بلایی سر این آدم آمده که این طور خودش را مضحکه عام و خاص کرده است؟ نمی‌گویند کارش را از دست داده یا دچار ورشکستگی شده و مجبور شده ماشینش را بفروشد؟ اگر تاکسی گیرم نیاید و مجبور باشم گوشه بزرگراه یخ بزنم چه؟ اصلاً اول صبح آدم سوار تاکسی بشود و ببیند نفر کناری‌اش بوی تند سیگار می‌دهد چه؟ بگذریم که بعضی‌ها از همان سال اول تولد با حمام قهر کرده‌اند و برای پوشاندن این نقص در ادوکلن غرق می‌شوند، اما وقتی بوی ادوکلن و عرق قاطی می‌شود ترکیب عجیبی درمی‌آید که آدم گاهی آرزو می‌کند همان بوی عرق را تحمل کند. از طرفی مترو هم که شنیده‌ام عین قوطی کنسرو است که آدم‌ها را به زور داخلش جا می‌دهند. اصلاً چطور باید سوار مترو شوم؟ می‌بینید؟ آدم وقتی می‌خواهد یک عادت قدیمی را ترک کند از چه هفت خوانی باید عبور کند؟

وقتی هویت و حال خودت را از خودرویت می‌گیری

عبور از عادت‌ها از جمله کنار گذاشتن خودروی شخصی کار ساده‌ای نیست که اگر بود بسیاری از آدم‌ها این کار را می‌کردند. مگر نه این است که آدم‌ها ترجیح می‌دهند در دود خودرو‌های خودشان خفه شوند و انواع بیماری‌ها را بگیرند و نسل بعدی را هم قربانی کنند، اما حاضر نباشند که از خودروی شخصی خود فاصله بگیرند؟ چرا این طور است؟ به خاطر این که عادت‌ها به ما امنیت می‌دهند. حالا می‌خواهی از منطقه امن خودت پا را بیرون بگذاری، اما این کار ساده‌ای نیست. عادت‌ها به ما احساس هویت می‌دهد حالا می‌خواهی از آن احساس هویت جدا شوی و معلوم است که دچار سرگشتگی می‌شوی.

اما پرسش همچنان این است: چرا با وجود آگاهی نسبت به عواقب تصمیم‌های خود همچنان اصرار داریم که در بسیاری از موارد به عادت‌های کهنه خود بچسبیم؟ برخی تصور می‌کنند اعتیاد فقط در شکل مصرف مواد مخدر یا روان‌گردان خود را نشان می‌دهد. بسیاری از ما در حقیقت معتاد هستیم، اما به خاطر این که تلقی ما از اعتیاد صرفاً در یک زاویه آن تعریف شده خود را معتاد به حساب نمی‌آوریم. من وقتی نمی‌توانم از دو قدمی ماشینم دور شوم با یک معتادی که نمی‌تواند از دو قدمی منقل مربوطه‌اش دور شود چه فرقی دارم؟ من وقتی هویت، بودن و حال خوبم را از ماشینم می‌گیرم در واقع خودروی شخصی را دیگر به چشم یک وسیله نگاه نمی‌کنم، بنابراین رسیدن از نقطه «آ» به نقطه «ب» برای من صرفاً یک طی مکان نیست بلکه من به این وسیله می‌خواهم بسیاری از مسائل و موضوعات را هم برای اطرافیان، همکاران و دیگران روشن کنم، از همین رو است که من نمی‌توانم به سادگی از کنار خودروی شخصی خود دور شوم.

توجیه‌هایی که می‌تراشیم تا به اعتیادمان اعتراف نکنیم

البته که ما در بسیاری از موارد از در توجیه وارد می‌شویم و مسائل دیگری را پیش می‌کشیم تا نزد خود اعتراف نکنیم که من به ماشین شخصی خود معتاد شده‌ایم و برای این که دست به این اعتراف نزنیم می‌گوییم حالا هر وقت ایستگاه مترو به ۱۰۰ متری خانه ما رسید من خودروی شخصی‌ام را کنار می‌گذارم. می‌بینید یک ماه یا یک سال بعد ایستگاه مترو ۱۰۰ متری که بماند تقریباً نیم متر با پذیرایی خانه ما فاصله دارد، اما آن موقع هم یک بهانه دیگر جور می‌کنم، مثل این که فاصله نزدیک‌ترین ایستگاه مترو تا محل کار من خیلی زیاد است. دو ماه دیگر می‌بینیم که داخل محل کار ما یک ایستگاه مترو افتتاح شده به طوری که آسانسور ایستگاه مترو با آسانسور محل کار ما عملاً یکی شده است،، اما توجیهات، اقیانوس وسیع و تمام‌نشدنی هستند. حالا مثلاً دوست من سوار خودروی من شده و طفلک با لحن خجالتی می‌گوید یک وقت‌هایی ایرادی ندارد که مترو را هم امتحان کنی،، اما من با لحن اندیشمندانه‌ای جوابی مثل این به او می‌دهم که بله، ولی می‌دانید من فوبیای زیرزمین دارم، وقتی زیرزمین می‌روم احساس وحشت می‌کنم... راستی اگر یک روز یک دیوانه گاز سمی‌ای، چیزی این جا بیاورد؛ تا بخواهی خودت را به آن بالا برسانی که تلف می‌شوی!

قضاوت‌ها و افکار منفی‌ای که ضد رفتار شهروندی را تعیین می‌کنند

من وقتی توانستم از خودروی شخصی خودم دل بکنم و به اندازه خودم اندکی از آلاینده‌های شهر کم کنم، توانستم آن قضاوت‌ها و افکار منفی را کنار بگذارم یا دست‌کم با آن‌ها کنار بیایم. واقعاً هفت صبح چه کسی حواسش به من است؟ توجه می‌کنید؟ آدم چقدر باید خودشیفته باشد. هفت صبح معمولاً ویندوز خیلی‌ها هنوز بالا نیامده و ۹۰ درصد مردم خواب و بیدارند و با همان حالت هنگ وارد محل کار می‌شوند. این تصور من است که ملت اول صبح کار و زندگی خودشان را رها کرده‌اند که مثلاً به من توجه کنند که نگاه کن! این بابا همان کسی است که روزی روزگاری با خودروی شخصی خود از این حوالی رد می‌شد، طفلک! ببین به چه روزی افتاده است. یعنی ملت این قدر بیکار هستند؟ حتی اگر ویندوزشان کامل هم بالا آمده باشد آن‌قدر خودشان چالش و چاله چوله در زندگی دارند که حواس‌شان به من نباشد. حتی وقتی کسی اول صبح به من خیره شده ظاهر ماجرا این است که به من خیره شده،، اما او در واقع دارد به اقساط بانکی‌اش فکر می‌کند و از به یادآوردن این که موعد قسط را فراموش کرده بوده و هیچ پولی هم در حساب بانکی ندارد دچار انجماد لحظه‌ای شده است،، اما من آن انجماد لحظه‌ای را به حساب این می‌گذارم که احتمالاً این یارو پیش خودش فکر می‌کند که این آدم حتماً یک ورشکسته است که خودروی شخصی‌اش را از دست داده است. اصلاً در این حوالی یک فرد ۴۰ ساله دیده نمی‌شود، همه جوان‌های ۲۰ و ۲۵ ساله‌اند و حتماً مردم می‌گویند آدم ۴۰ ساله حتماً تا ۴۰ سالگی یک ماشینی برای خودش دست و پا کرده و اول صبح وقتی در حاشیه بزرگراه آدم‌ها نگاه می‌کنند به یک فرد ۴۰ ساله که هم روز‌های فرد و هم روز‌های زوج گوشه بزرگراه کز کرده و دنبال تاکسی است حتماً به نشانه تأسف سرشان را تکان می‌دهند که بعضی‌ها چرا در زندگی‌شان هیچ دستاوردی ندارند؟!

طول می‌کشد که به فروتنی برسی

با این وجود طول می‌کشد که آدم احساس کند آن طور هم که فکر می‌کرده مهم نیست، یعنی طول می‌کشد که اندکی پشت این منیت را با خاک آشنا کنی. روز اولی که خودروی شخصی خودت را کنار می‌گذاری فکر می‌کنی که حتماً امروز انحرافی ولو مختصر در زاویه چرخش حرکت زمین به دور خودش ایجاد می‌شود، یعنی جهان متوجه می‌شود که تو چه کرده‌ای،، اما به مرور متوجه می‌شوی که بهتر است با فروتنی بیشتری به دور و برت نگاه کنی. چون هیچ تغییر محسوس یا نامحسوسی در زاویه چرخش زمین به دور خودش به وجود نمی‌آید. طول می‌کشد باور کنی مردمی که در گرما یا سرمای شهر در خودرو‌های گرم و نرم یا خنک خود لم داده‌اند لزوماً به ریش تو می‌خندند، یعنی روز اول هیچ تردیدی نداری که دارند به ریش تو می‌خندند.، اما از هفته دوم و سوم- اگر بتوانی از دیوار منیت خود اندکی فراتر بروی- تردید می‌کنی که از کجا معلوم که آن‌ها به ریش من می‌خندند، شاید یک موضوع خنده‌داری پیش آمده و آن‌ها داخل خودرو نشسته‌اند و تعریف می‌کنند و به همان اتفاق می‌خندند. روز‌های اول دوست داری کاش رویت می‌شد پلاکاردی از دور گردنت آویزان کنی و رویش بنویسی من نه ورشکسته‌ام، نه کارم را از دست داده‌ام، نه معتاد هستم تا مجبور شوم خودرویم را بفروشم، من در کمال صحت و سلامت عقلی برای این که به اندازه یک اپسیلون در تمیزی هوای این شهر مشارکت داشته باشم خودروی شخصی‌ام را کنار گذاشته‌ام.

کلیدی به نام فهم منافع جمعی

اگر می‌خواهیم در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی به جایی برسیم اول از همه فرهنگ استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی را باید جا بیندازیم، اما نهادینه شدن این فرهنگ خود بسته به فهم درست منافع جمعی است. حدود ۱۰ سال پیش اگر به نوع رانندگی تهرانی‌ها در بزرگراه‌ها نگاه می‌کردید وضعیت آشفته‌ای را می‌دیدید که کمتر راننده‌ای به رانندگی بین خطوط توجه نشان می‌دهد، اما در این ۱۰ سال تهرانی‌ها به این نتیجه رسیدند که اگر می‌خواهند کمتر در بزرگراه‌ها تصادف کنند، کمتر در راهبندان‌ها بمانند، راهش این است که از تغییر جهت‌های مداوم در بزرگراه‌ها پرهیز کنند و به عبارت بهتر بین خطوط رانندگی کنند و به این ترتیب منافع جمعی موجود در رانندگی بین خطوط فهم شد. امروز می‌بینیم که وضعیت رانندگی بسیار بهتر از گذشته شده و کمتر راننده‌ای را می‌بینیم که بین خطوط در حال لایی کشیدن باشد. اگرچه کنترل‌های بیرونی و وضع جریمه‌های سنگین هم در این باره مؤثر بوده،، اما قابل انکار نیست که وقتی رفتاری به مرور تبدیل به عادت می‌شود افراد بعد از مدتی با سهولت بیشتری در آن کانال رفتاری قرار می‌گیرند و می‌بینند که بسیار به نفع آنهاست که مثلاً از کمربند ایمنی استفاده کنند، در حالی که ممکن است در روز‌های اول رنگ و بوی اجبار داشته باشد.

یک مغالطه درباره ظرفیت محدود وسایل حمل و نقل عمومی

واقعیت آن است که تغییر رفتار‌های اجتماعی از جمله در استفاده بیشتر از وسایل حمل و نقل عمومی با نگاه و بینش شهروندان در ارتباط است و تا زمانی که تحولی در بینش انسان‌ها پیش نیاید نمی‌توان امیدوار بود که تحولی چشمگیر در این زمینه به وجود آید. ما هر اندازه که بتوانیم شهروندان اصیل داشته باشیم که رفتار خود را از اصالت درون و نه داشته‌های بیرون دریافت کنند در آن صورت احتمال بیشتری در تغییر رفتار‌ها به وجود خواهد آمد. من چرا تمایلی به استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی نشان نمی‌دهم؟ اگرچه برخی می‌گویند اتوبوسرانی یا مترو از نهایت ظرفیت خود برای جابه‌جایی استفاده می‌کند، اما حتی اگر این استدلال را بپذیریم باز نمی‌توان از نظر دور داشت که مطالبه شهروندان است که ظرفیت مترو و اتوبوس و وسایل حمل و نقل عمومی را تعیین می‌کند و چنان که مردم استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی را به یک مطالبه جدی تبدیل کنند، در آن صورت برای شورا‌های شهر یا شهرداری‌ها چاره‌ای نخواهد ماند جز این که ضریب نفوذ وسایل حمل و نقل عمومی را بالاتر ببرند. مثل این می‌ماند که ما بگوییم تیراژ کتاب‌های ما ۲ هزار نسخه است و حتی اگر مردم بخواهند کتاب بخوانند فقط به ۲ هزار نفر کتاب می‌رسد پاسخ این است که اگر تقاضا برای کتاب افزایش یابد طبیعتاً تقاضا اثر خود را روی تیراژ به جا خواهد گذاشت، همچنین این مثال درباره تیراژ مطبوعات هم صدق می‌کند و اگر روزنامه‌خوان‌ها زیاد شوند تیراژ مطبوعات هم بالا خواهد رفت. درباره استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی هم زمانی که آدم‌ها به جد دنبال این باشند که هوا و ترافیک شهر را روان‌تر و سالم‌تر کنند اثر این مطالبه در گسترش وسایل حمل و نقل عمومی گریزناپذیر خواهد بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار