سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- محمدرضا سهیلیفر: در جشن تولدم که اخیراً با خانواده و دوستانم برگزار کردم، ناگهان گذر عمر و سالیان پر فراز و نشیبی که گذرانده بودم، پیش چشمم آمد و این فکر به ذهنم خطور کرد که من و دوستانم از دوران مدرسه و دانشگاه چه استراتژی و روشی برای زندگی کردن انتخاب کردیم که امروز در موقعیت و وضعیتی که الان هستیم، قرار داریم؟ آیا فارغ از داشتن شغل یا درآمد مناسب، آن طور که خواستیم زندگی کردیم؟ پیشفرض ما این بود که موفقیت، خوشبختی و شادی را به ارمغان میآورد، اما حالا به جرئت میتوانم بگویم ما اشتباه کردیم. باید بگویم از نظر من موفقیت و شادی دو مقوله جدا از هم هستند حتی اگر برخی افراد بخواهند به ما بقبولانند که نباید این گونه فکر کنیم.
البته آنچه در خصوص نحوه زندگی ذهن اکثر ما آدمها را به خود مشغول کرده، برای بعضی زندگی کردن به معنی ارتزاق و ادامه حیات به جبر زمانه و نه آن طور که خودمان میپسندیم، برای برخی آزاد بودن و خوشی و برخی دیگر هم به دنبال موفقیت یا شادی و گشتن است. کما این که مثلاً یک ماشین یک میلیارد تومانی به ظاهر میتواند بسیاری از ما را خوشحال کند و شاید هم برخی با داشتن چنین خودرویی خود را خوشبخت و شاد فرض کنند، اما باید خاطرنشان کنم چنانچه زندگی، ما را کاملاً غرق در خودش کند، آنقدر ما را در خود فرومیبرد که یک روز مشاهده میکنیم شاید خیلی چیزها را از دست دادهایم و در طول مسیر اصلاً متوجه این موضوع نشدهایم. تا آنجا که وقتی به پشت سر خود نگاه و به اوقاتی که به عنوان یک فرصت غیرقابل بازگشت در اختیار ما بود، فکر کنیم، شاید ترجیح بدهیم از آن ماشین یک میلیاردی پیاده شده و پیاده یا همان با خط ۱۱ به راه خودمان ادامه بدهیم. پس چنانچه معنای شادی و موفقیت در زندگی متفاوت باشد، بهترین راهبرد و شیوه در زندگی ما چه میتواند باشد؟
برنامهریزی برای موفقیت از صفر سالگی!
مطمئناً به ما طوری تعلیم دادهاند که باور ما این باشد که تنها در صورت موفق بودن، میتوانیم شاد و خوشحال و راضی باشیم. جامعهای که در آن زندگی میکنیم این را به ما میگوید، والدین به ما میگویند، معلمان ما به ما گفتهاند، دانشآموزان در دوره ابتدایی و متوسطه حتی در سنین ۱۲ و ۱۳ سالگی در مورد برنامههای خود برای دوره پیشدانشگاهی و شغلشان در آینده انشا و مقاله ارائه میکنند. خواهر من حتی پا را از این هم فراتر گذاشته است. من یک خواهرزاده پنج ساله دارم، خواهرم از حالا به دوره مدرسه و حتی دوره دبیرستانش فکر میکند. به نظرم کمی مضحک است. من والد، دوران کودکی فرزند خود را به راحتی از دست بدهم و چیزی نفهمم، چون سخت به این فکر میکنم که چگونه به او کمک کنم در تحصیلاتش موفق باشد، با این چشمانداز و پیشفرض که به این ترتیب او فرد شاد و خوشبختی در زندگی خواهد شد. حتی خانوادههایی را میشناسم که برای موفقیت کودک هنوز متولد نشده یا حتی طفل چند روزه برنامهریزی میکنند!
من همچنین مشاهده کردم که در شغل مربیگری حرفهای در لیگ MBA، برخی مربیان تازهوارد تیمهای لیگ اعتقاد و باور دارند که میتوانند مسیر حرفهای ۲۰ ساله را برای خود برنامهریزی کنند! آنها با خود چیزهایی میگویند که برای من تعجبآور است. آنها میگویند: «ما پول خوبی درمیآوریم، پس زندگی خوب و شادی خواهیم داشت. بعد از کسب ثروتی که انتظارش را داریم، کارهایی که به زندگیمان معنا میبخشند را انجام خواهیم داد.» همواره تفکر و ذهنشان حول واژه «بعد»، «بعد» و «بعد» میگردد. گویا در میان انبوهی از اتفاقات و چیزهای پیشبینی نشده در زندگی، ما کنترلی بر این داریم که آیا این «بعد» هیچ وقت خواهد آمد و به ما خواهد رسید؟
رضایت و موفقیت یا هر دو را انتخاب میکنید؟
اگر با توجه به نگرش بسیاری از افراد جامعه بخواهم راهبردی و شیوهای در زندگی برای شما ذکر کنم، میتوانم به دو راهبرد اصلی اشاره کنم: راهبرد شماره یک: «برخی به دنبال موفقیت در زندگی و امید برای راضی بودن و شاد زیستن هستند». راهبرد شماره دو: «برخی به دنبال شادی و معنای زندگی هستند لیکن به دنبال راهی هم هستند که هر دو هدف زندگی یعنی موفقیت و رضایت را به دست بیاورند». به نظر من راهبردی که بتواند شادی را ایجاد و آن را به موفقیت منتهی کند، مناسب است. به نظر شما کدام راهبرد بهتر است؟ بیایید با هم ببینیم.
اگر به دنبال موفقیت هستید و موفق بشوید و با کسب موفقیت راهی برای خوشحال شدنتان پیدا کنید، بله، شما شاد و موفق هستید. اگر به دنبال شادی و خوشبختی هستید و با کسب پول راهی برای خوشحالی و خوشبخت شدن پیدا کنید، بله، شما خوشحال و موفق هستید. بنابراین، چنانچه شما بتوانید هر دو را به دست آورید، واقعاً مهم نیست چه راهبردی را انتخاب کرده باشید، در آخر شما به آنچه در ذهن داشتید، رسیدهاید، پس خوشحال و موفق هستید.
اما نکتهای که به ندرت به آن توجه میکنیم این است که اگر همه اجزای این چرخه بهخوبی و آن طور که ما در نظر داریم کار نکند، چه اتفاقی میافتد؟ اگر زندگی خود را بر مبنای تعقیب موفقیت پایهریزی کنیم، اما در این حین و در عمل راهی برای رسیدن به شادی و خوشبختی پیدا نکنیم، چه؟ یا اگر به آن نقطهای که در آن صاحب ثروت و پول باشیم، برسیم، ولی در آن مرحله حتی ندانیم که چه چیزی باعث شادی ما میشود، چه؟ آن هنگام به جای شادی کردن و لذت بردن مادی و معنوی از زندگی، تمام زمان در اختیار خود را صرف تعقیب موفقیت کردهایم. در واقع موفق هستیم، اما خوشحال نخواهیم بود. ما به یک خانه خالی پر شده با اشیای زیبای پر زرق و برق قدم گذاشتهایم. ما دوستان زیادی داریم که ما را دوست دارند، چرا؟ شاید به این خاطر که ما چیزهای خوب زیادی داریم که دوستانمان بخواهند از قبل ما منتفع بشوند. فرض کنید گربهای میخرید. گربه بهدنبال شما راه میافتد، چون شما کاسه خوراکش را هنگام رفتن به سرکار در محل مشخصش قرار میدهید، اما در واقع او علاقه چندانی به شما ندارد، چون هیچگاه کنار او نیستید. شما بیش از حد مشغول کار خود هستید، اما حداقل او هر از گاهی که خرخری میکند، وانمود میکند به شما علاقه دارد. از سوی دیگر، اگر شما بهدنبال شادی باشید، ولی فرد موفقی نباشید، حداقل خوشحالید و یک زندگی بامعنی دارید. افراد شاد چیزهای بزرگی در زندگی پیدا کردهاند که به مردم کمک میکند شاد باشند مانند داشتن خانواده، دوست و مفید بودن در جامعه. بنابراین، اگر شما شاد هستید، حتی اگر به اندازه کافی در زندگی موفق نشده باشید، مانند این است که در آپارتمان کوچک یک خوابهای زندگی میکنید که خانواده، دوستان و افرادی که شما را دوست دارند و گربهای که بهدنبال شما میآید، در پیرامون شما هستند. ممکن است پول نداشته باشید، اما خوشحال هستید.
بنابراین، چنانچه زندگی آینده دقیقاً همان برخوردی که ما در نظر داریم، با ما انجام داد، اهمیتی ندارد موفقیت را دنبال کنیم و پس از آن به شادی برسیم یا اینکه شادی را دنبال کنیم و سپس موفقیت را پیدا کنیم. لیکن زمانی که حصول نتیجه نهایی مورد نظر را نتوان تضمین کرد، کار عقلانی آن است که به دنبال شادی و خوشحالی باشیم و امیدوار باشیم بتوانیم راهی برای موفق شدن هم در کنار شاد بودن، پیدا کنیم.
زندگی خود را دوباره مرور کنید
خود من، تا مدتی قبل که تصمیم گرفتم بر خلاف روالی که تاکنون زندگی کردهام را انجام بدهم، شاید بهخوبی زندگی نکردم. من زندگی خودم را به دنبال کسب موفقیت گذراندم، چون فکر میکردم نیل به این هدف، من را خوشحال میکند، اما اکنون تردید دارم که ارزشش را داشت یا خیر. برای این که بتوانم سخت کار کنم و پول به اندازه کافی دربیاورم، آخر هفته گذراندن با دوستانم را از دست دادم. نتوانستم زمان خوبی را به خودم و خانوادهام اختصاص بدهم و...
آنچه امروز میخواهم از شما درخواست کنم انجام دهید این است که زندگی و انگیزههای خود را مجدداً بررسی کنید. چگونه کار میکنید؟ آیا شما به دنبال موفقیت هستید با این پیشفرض که روزی شادی برای شما خواهد آورد؟ آیا دنبال شادی هستید و در عین حال به دنبال راهی برای موفقیت هم هستید؟ آیا در حال حاضر در حال بهدست آوردن هر دو هستید؟ من از شما درخواست میکنم کمی بازی و تفریح کنید، جدول حل کنید، با دوستان وقت بگذرانید.
اگر شخصیت کارکنان بسیار سختکوش و منظم را دارید، یک روز بیخیال کار شوید، مرخصی بگیرید و کاری را انجام بدهید که باعث خوشحالی شما شود. این نکته میتواند طعم معنای حیاتی باشد که در حال حاضر زندگی میکنید. زمانی که به دنبال شادی هستید، هرگز نمیدانید چه نوع فرصتهایی ممکن است بهوجود بیاید، شاید در عوض پولی هم نصیب شما شد، هم نه.
اکنون اولین سال از دوره آزمایشی سه سالهای که تصمیم گرفتم آن طور که خودم میخواهم زندگی کنم، به اتمام رسیده. حالا من بیشتر به دنبال چیزهایی هستم که باعث شادی و رضایت و معنادار بودن زندگیام میشود. به نظرم اکنون قسمت شگفتانگیز زندگیام بیش از هر زمان دیگری، غیر قابل پیشبینی است. چیزهایی که الان من با آنها درگیرم، یک سال و نیم پیش روی صفحه رادار زندگیام اصلاً وجود نداشت. حتی تعدادی از آنها غولپیکرتر و هیجانانگیزتر از چیزی است که من ممکن بود بتوانم برنامهریزی کنم.
انتخاب کنید. دنبال موفقیت باشید و شادی را پیدا کنید یا دنبال شادی باشید و موفقیت را پیدا کنید، اما در یک مورد دقت کنید، اینکه به رضایت و خوشحالی برسید.
برگرفته از سایت: steverrobbins.com