سرویس سیاسی جوان آنلاین: در دوران پس از انقلاب اسلامی یکی از مهمترین ابزارهای تهدید امریکا علیه ایران استفاده از ابزار نظامی بوده است. با این حال امروز و در پایان ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی مهمترین ابزار امریکاییها برای تهدید ایران عملاً به ماشینی زنگ زده و بدون استفاده تبدیل شده است؛ ماشینی که با وجود صدها میلیارد دلار پول نمیتواند در مقابل انقلاب اسلامی دوام بیاورد.
پس از جنگ جهانی دوم امریکاییها با تکیه بر قدرت و توانِ نظامی خود در کنار اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به بخشی از نظام دو ستونی توازن قدرتها در دنیا شدند. اگرچه این نظام موازنه جلوی بروزِ جنگ جهانی سوم را به دلیل تبعاتِ غیرقابلِ پیشبینی آن گرفت، اما سبب شد تا کشورهای جهان سوم به بخشی از میدان نبردِ دوابرقدرت تبدیل شوند. جنگ کره و ویتنام دو نمونه مستقیم از این نبردها بود که برای امریکاییها به سرشکستگی تمام عیار ختم شد. عقبنشینی امریکا در دهه ۷۰ از برخی از مواضعِ تهاجمی خود در دنیا نتیجه مستقیمِ جنگ ویتنام بود، اما در دوره ریگان بار دیگر امریکاییها تلاش کردند این تحقیرِ تاریخی را جبران کنند. در پایان دهه ۸۰ امریکاییها توانسته بودند تحقیرِ تاریخی خود را در جنگ ویتنام جبران کنند و این بار با نبردی موفق علیه رژیم صدام حسین در جنگِ خلیجفارس بار دیگر آقایی نظامی خود را به دنیا اثبات کنند.
زمینگیری در عراق و افغانستان
این مسیر در ادامه به جایی ختم شد که پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر امریکاییها در یک لشکرکشی تمامعیار دو کشور افغانستان و عراق را به اِشغال خود درآورند. این نبردها دوران اوج توان نظامی و قدرتنمایی امریکاییها در دنیا محسوب میشد، اما سؤال این است که این قدرت همچنان پابرجا ماند؟
واقعیت این است که امریکاییها هماکنون دچار مشکلات فراوانی در بخشهای نظامی خود هستند. از امریکایی که در دهه ۹۰ میلادی به عنوان بزرگترین ابرقدرت نظامی دنیا نام برده میشد دیگر خبری نیست، امروز امریکاییها با مشکلات فراوانی چه در بخش بودجهای و چه در بخش تسلیحاتی خود روبهرو هستند.
دو جنگ مهم در منطقه یعنی جنگهای عراق و جنگ افغانستان تبدیل به عرصهای شدند که توانِ نظامی امریکا را به شدت در معرض فرسودگی قرار داد. امریکاییها در طول جنگ عراق نزدیک به یکمیلیون نظامی را به این کشور اعزام کردند که نزدیک به ۴ هزار نفر از آنان کشته شدند.
هزینههای نظامی در عراق فوقالعاده کمرشکن و خارج از تحملِ اقتصاد امریکا بود. برآوردهای مختلفی برای هزینههای امریکا در جنگ عراق وجود دارد، این برآوردها از ۶۰۰ میلیارد دلار هزینه رسمی جنگ تا ۳ تریلیون دلار شامل هزینههای غیررسمی پرداخت غرامت به سربازان زخمی را در بر میگیرد.
برخی اعتقاد دارند مهمترین دلیل بحران اقتصادی در سال ۲۰۰۸ میلادی هزینههای فراوانی بود که امریکا برای حضورِ نظامی خود در عراق و افغانستان پرداخت کرده بود. در حقیقت دو جنگ عراق و افغانستان جنگهایی به شمار میروند که امریکا را گرفتارِ نوعی فرسایش طولانیمدت کردند. این دو جنگ طولانیترین جنگهای استعماری امریکا محسوب میشود که به نظر میرسد هیچ نقطه پایانی در مقابل آن وجود ندارد و با این وجود بسیاری از استراتژیستها معتقدند این جنگها نتوانسته اهداف امریکا را برآورده کند. در عراق، ایران مهمترین رقیبِ منطقهای امریکا به قدرت اصلی تبدیل شده است و در افغانستان با وجود گذشتِ سالها از مبارزه تمامعیار علیه طالبان حالا امریکاییها با وساطت پاکستان به دنبال مذاکره با سران طالبان هستند.
ترامپ هم نمیتواند ارتش امریکا را نجات دهد
امریکاییها در دریا نیز با مشکلات فراوانی روبهرو هستند. درحالی که در گذشته ناوهای هواپیمابر امریکا یکی از مهمترین ابزارهای اِعمالِ قدرت نظامی امریکا در سرتاسر دنیا محسوب میشد، امروز امریکا به کمترین ظرفیتِ ممکن در حوزه ناوهای هواپیمابر رسیده است.
دلیل این مسئله مشکلات عدیده در بخشهای بودجهای نیروهای نظامی امریکا محسوب میشود، والاستریتژورنال چندی پیش در گزارشی به این نکته اشاره کرده که ایالاتمتحده امریکا و نیروی دریایی آن هماکنون با مشکلات متعددی در بحث بهروزرسانی و استفاده دقیق از ناوهای امریکایی روبهرو هستند، هماکنون در ایالاتمتحده امریکا تنها یک بندرگاهِ ویژه در ایالت ویرجینیا وجود دارد که توانمندی پذیرایی از ناوهای هواپیمابر هستهای و تعمیرات آنها را دارد.
در حالی که امریکاییها مدعی هستند نیروی هوایی این کشور در بالاترین سطح قدرت خود قرار دارد، اما گزارشات منتشر شده نشان میدهد نزدیک به ۵۰ درصد از توانِ هوایی ایالاتمتحده امریکا درگیر مشکلات گوناگونی از جمله عدم تعمیراتِ بموقع و عدم آموزش درست منابع انسانی است، البته امریکاییها با همین نیروهای موجود نیز میتوانند خود را با عنوان قویترین نیروی نظامی دنیا در منطقه و حتی در جهان معرفی کنند، اما مشکل این است که مسائل و مشکلات مختلفِ موجود در دنیا دیگر به امریکاییها این اجازه را نمیدهد که بتوانند در هر جایی از توانِ نظامی خود استفاده کنند.
در حقیقت ماجرا همان است که باراک اوباما رئیسجمهور سابق امریکا در دانشگاه نظامی وست پوینت در سال ۲۰۱۲ بیان کرد. امریکا نمیتواند دیگر از چکشِ نظامی خود برای فرو بردن هر میخی در داخل سنگها استفاده بکند. در این میان دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا در واکنش به این نارساییها به دنبال این است که به قول خود بار دیگر عظمت را به ساختارِ نظامی امریکا برگرداند، در حقیقت دونالد ترامپ درصدد است با اختصاص بودجههای بیشتر به بخش نظامی در ایالات متحده امریکا برخی از نارساییهای قدیمی را برطرف کند، یکی از مهمترینِ این مسائل ساخت رزمناوها و ناوشکنهای جدید برای امریکاست، این مسئله در بودجه نظامی سال ۲۰۱۹ امریکا نیز قابل مشاهده است، هماکنون دونالد ترامپ بودجه ۷۰۰ میلیارد دلاری برای نیروهای نظامی ایالاتمتحده امریکا تدارک دیده است، این بودجه اگرچه از لحاظ عددی بزرگترین بودجه نظامی در تاریخ امریکا محسوب میشود، اما هنوز نمیتواند به بودجه سال ۱۹۴۵ امریکا در حوزه نظامی برسد، بودجه آن سال ایالاتمتحده امریکا در حوزه نظامی با در نظر گرفتن تورم به میزان یکتریلیون دلار در سال جاری بالغ میشود. در حقیقت دونالد ترامپ تنها به دنبال این است که میراثِ مطمئنی از خود در حوزه نظامی بر جای بگذارد.
نکته دیگر که در حوزه نیروهای نظامی در ایالاتمتحده امریکا قابل مشاهده است عدم تمرکز این کشور بر یک جبهه محسوب میشود. امریکاییها نمیدانند که در کدام جبهه باید بجنگند؛ در خاورمیانه یا در آسیای جنوبشرقی. هماکنون بسیاری از نیروهای نظامی ایالاتمتحده امریکا در منطقه خاورمیانه در حال انتقال به آسیای جنوبشرقی هستند و این مسئله سبب شده است فرماندهان امریکایی از این نکته ابراز نگرانی کنند که دیگر توانمندی کافی در نیروهای نظامی امریکا برای مقابله با حملات احتمالی ایران یا درگیری نظامی با این کشور وجود نداشته باشد. این نکتهای است که یکبار از سوی فرمانده نیروهای مرکزی امریکا در خاورمیانه بیان شد و در طول ماههای اخیر رسانههای امریکایی به کرات از آن خبر دادند. این مشکل در خصوص چین و روسیه نیز وجود دارد.
سیلی ایران بر صورت امریکا در سوریه
امریکاییها تصور میکنند میتوانند همانند قرن گذشته هرگونه دخالت نظامی در نقاط مختلف دنیا را توجیه کنند، اما نگاهی به اتفاقاتِ چند سال اخیر نشان میدهد این تصور دور از واقعیت است و امریکاییها همچنان نتوانستهاند بسیاری از مسائل و مشکلات موجود در دنیا را به طور کامل درک کنند. شاید جدیترین تلنگری که در این باره با آنها به وجود آمده است مسئله سوریه باشد. در سوریه در حالی که امریکا تمام تلاشِ اطلاعاتی و نظامی خود را برای سرنگونی بشار اسد صرف کرد، اما ایران و روسیه به همراه دولت بشار اسد و حزبالله لبنان توانستند تمام تلاشهای امریکا و متحدانِ منطقهای این کشور را خنثی کنند.
همین واقعیت بارها و بارها از سوی ترامپ بیان شده است و شاید تلاش وی برای خروج از سوریه بخشی از درک همین واقعیت باشد که امریکاییها دیگر نمیتوانند در همه جای دنیا و با هزینه مردم این کشور اقدام نظامی انجام دهند.