حملات حتی تا مطالبه برای شلاق زدن فراستی هم پیش رفت. مدعای حملات هم این بود که فراستی در نقد فیلم تندروی کرده است، اما حمله کمال تبریزی به دو منتقدی که اخیراً در برنامه تلویزیونی میزانسن خیلی علمی و محترمانه فیلم در حال اکران او را نقد کردهاند ثابت میکند که او اساساً با نقد مشکل دارد، حالا میخواهد مسعود فراستی پشت میز نقد نشسته باشد یا مهرزاد دانش به همراه نیما حسنینسب، واقعا تفاوتی نمیکند. هر کس در هر جایگاه با هر گرایش سیاسی و فکری فیلم او را نقد کند مورد حمله قرار خواهد گرفت.
واکنش تبریزی از این قرار است: «دیشب به دعوت یک همکار قدیمی که البته از دشمنان خانه در دوران شمقدری بود به گمان اینکه توبه کرده در برنامه میزانسن شرکت کردم و در ادامه دو منتقد نام آشنا در نقدی کهنه و عقبافتاده بر مارموز، مدام مرا به تکرار لیلی و مارمولک تشویق میکردند؛ دو نفری که با همراهی مجری، بدون درک تفاوتها و ویژگی مارموز، شبیه دو کوه منجمد و متوقف شده بودند! اما از همه جالبتر اینکه با وجود حضور من در برنامه تصمیم گرفتند در غیاب کارگردان، تیغ از نیام برکشند و حرملهوار، مارموز بیپناه! را ناجوانمردانه سر از تن جدا کنند! و سخن آخر... نسلهای آتی ما را زیر نظر دارند، نقد سفارشی و باسمهای و خوشایند سیمای میلی به همه جهان نمیارزد چه رسد به حقالزحمه سازمان صداوسیما».
نیما حسنینسب یکی از منتقدان حاضر در برنامه در این باره مینویسد: «از طنز تلخِ روزگار همین بس که یکی از دستاندرکاران و فعالانِ تسخیر سفارت امریکا، امروز راجع به تندروها و عمله و اکره «قدرت» فیلم ساخته، همان طور که سالها پیش کاراکتر ترسوی دنبالِ وام را بسیجی مخلص جلوه داده بود و چند سال بعدش هم یک دزد و مال مردمخور را لباس دیانت پوشانده بود. باید به این اشاره میکردم که در بیست و چند فیلمِ جناحی و رانتی شما در این سه دهه، تنها فیلمهایی موفق و ماندگار شدند که صادقانه حدیث نفس بود و به جزئیات رفتاری و درونیات آن آدمها اِشراف داشتید (کاراکتر شریفینیا در «شیدا» هم هست البته). حالا، اما در مارموز قصد کردید راهنمای چپ بزنید و به راست بپیچید و دیدید که نمیشود. شما نمیتوانید، چون کاراکترِ قدرت خود شماهایید و سخت است که این واقعیتِ تلخ را قبول کنید یا ماجراها را جور دیگری جا بزنید. یک مرور کوتاه روی عکسهای ۳۰ سال اخیرتان معلوم میکند این همه تیپسازی جورواجور و رنگ به رنگ شدنها چه الگوی خوبی برای گریمور مارموز بوده است. جالبتر اینکه وقیحانه و حق به جانب نصیحت کرده بودید که نسلهای آتی ما را زیر نظر دارند! اگر اندکی به این حرفتان اعتقاد داشتید، چرا این سالها یزیدوار به جان این سینمای مظلوم افتادید و سالی یک یا دو فیلم بیهوده با سرمایههای بادآورده ساختید و نعل را به میخ گره زدید و هی رنگ عوض کردید و برای یک تکه نان به هر سازِ ناسازِ سیاست و قدرت و جناحها واکنشِ موزون نشان دادید؟
منتقد برنامه تلویزیونی میزانسن در ادامه به کنایه زدنهایی اشاره میکند که با کلمه سیمای میلی صورت میگیرد؛ «اگر تلویزیون را «سیمای میلی» میدانید، چرا سیاهه سریالهای شما اینقدر طولانی است و چرا همین الان فاز نمیدانم چندم سریال عظیم و بودجهخوار «سرزمین کهن» را هم ولکن نیستید؟ اگر ما را برای دریافت حق الزحمه ناچیز برنامه متهم میکنید، خودتان چرا انبانتان از غارت بودجهها و ارقام برآورد تلویزیون پُر نمیشود و دودستی به این سفره چسبیدید و بودجه سیمای میلی را «میل» میکنید.