به گزارش خبرنگار ما، سال۹۲ مأموران کلانتری۱۵۰ تهرانسر از قتل زن جوانی در منزلش باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به نیلوفر ۳۸ساله بود که بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل و در اولین بررسیها مشخص شد مقتول بعد از طلاق از شوهرش تنها زندگی میکرده است. همچنین در روند تحقیقات بود که با ردیابی تلفن همراه مقتول مأموران دریافتند او با مرد افغانی به نام مراد در رابطه بوده است. به این ترتیب آن مرد بهعنوان اولین مظنون پرونده تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه مدتی بعد از حادثه شناسایی و دستگیر شد. مراد در همان بازجوییهای اولیه به قتل زن جوان اعتراف کرد و گفت: «من و نیلوفر با هم صیغه بودیم تا اینکه متوجه شدم او با مرد دیگری رابطه دارد. او مهدورالدم بود به همین دلیل او را کشتم.»
با اقرارهای متهم وی روانه زندان شد، اما تلاش مأموران پلیس برای شناسایی اولیایدم پنجسال به طول انجامید. بعد از کامل شدن تحقیقات پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد به این ترتیب متهم چند روز قبل از زندان اعزام شد و در همان شعبه به ریاست قاضی زالی پای میز محاکمه قرار گرفت. ابتدای جلسه پدر مقتول در جایگاه قرار گرفت و گفت: «ما شهرستان زندگی میکردیم. نیلوفر بعد از ازدواج به تهران آمد، اما به دلیل اختلاف با شوهرش طلاق گرفت. خیلی اصرار کردیم تنها نماند و به شهرستان برگردد، اما قبول نکرد. همین بهانهای بود با ما تماس نداشته باشد و ما هم از او آدرسی نداشته باشیم. این گذشت تا اینکه فهمیدم دخترم به قتل رسیده است. برای متهم درخواست قصاص دارم.» در ادامه فرزند او نیز در جایگاه قرار گرفت و گفت: «بعد از جدایی پدر و مادرم به شهرستان رفتم و با پدرم زندگی میکردم. او اجازه نمیداد با مادرم رابطه داشته باشم تا اینکه فهمیدم مادرم کشته شده است و من از متهم درخواست دیه دارم.»
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: «چند ماه قبل از حادثه با نیلوفر آشنا شدم و فهمیدم مطلقه است و از شوهرش جدا شده است. نیلوفر پیشنهاد داد به شرط پرداخت خرج ماهانهاش او را صیغه کنم. از آنجائیکه مجرد بودم قبول کردم. چند هفته نگذشته بود تا اینکه یک شب وقتی مقابل خانهاش رفتم دیدم مرد غریبهای از خانهاش بیرون آمد. با ناراحتی زنگ زدم و همسرم در را باز کرد. با او در مورد آن مرد غریبه صحبت کردم، اما طفره رفت و گفت: اشتباه میکنم. معلوم بود دروغ میگوید و بیراهه میرود به همین دلیل تصمیم گرفتم او را خفه کنم.»
قاضی گفت: تو از کجای میدانستی که آن مرد با همسرت رابطه داشت؟ متهم گفت: من حدس زدم. قاضی گفت: تو به خاطر حدسی که زدی مرتکب قتل شدی؟ (متهم سکوت کرد). قاضی گفت: چرا برای ادعایی که داشتی به اداره پلیس نرفتی و شکایت نکردی؟ (متهم سکوت کرد). متهم در آخرین دفاعش گفت: «بعد از قتل بلافاصله از خانه بیرون آمدم تا اینکه مأموران مرا دستگیر کردند. مقتول با من ازدواج کرده بود و اجازه نداشت با مرد دیگری رابطه داشته باشد.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.