ورود متفقین و فرار رضاخان!
برخلاف آنچه در مورد ابهت و شجاعت رضاخان میرپنج گفته شده او نیز همچون دیگر اعضای خانوادهاش فردی بزدل بود. این مسئله بخوبی در جریان ورود نیروهای متفقین به کشور در دوران جنگ جهانی قابل مشاهده است. همانطور که همگان مطلع هستند پس از آغاز جنگ جهانی دوم با آنکه ایران بیطرفی خود را اعلام کرده بود، اما به دلیل حمایت و علاقه رضاخان به آلمانها و گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری شوروی با آلمان این بیطرفی ناپایدار ماند و در سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب، به ایران حمله کردند. متفقین با اشغال شهرهای سر راهشان به سمت تهران حرکت کرده و ارتش ایران را به سرعت متلاشی کردند و همین مسئله سبب استعفاء رضاخان از سلطنت شد. اما پیش از ورود متفقین به کشور خبر حرکت متفقین به سمت تهران چند بار اسباب فرار رضاخان را فراهم کرده بود.
جعفر شريف امامي که در دوره رضاخان رئيس راهآهن تهران بود در خاطراتش مينويسد: «يك شب داشتم از اداره به خانه برميگشتم كه ديدم رئيس پليس دارد با آب و تاب گزارش حادثهای را به جایی ميدهد. پرسيدم قضيه چيست؟ گفت: دارم به دربار اطلاع ميدهم كه نيروهاي شوروي از قزوين به طرف تهران راه افتادهاند. با شنیدن این خبر به دفترم برگشتم و به ايستگاهمان در قزوين زنگ زدم و پرسیدم آیا نيروهاي شوروي، قزوين را رد كرده و به طرف تهران در حال حرکت هستند؟ گفتند: نه آقا! چنين چيزي نيست. اصلاً خبري نيست و نیرویی وارد شده. بلافاصله به دربار زنگ زدم و گفتم اين خبر صحت ندارد. این در حالی بود که رضاخان ماشينها را آماده كرده بود كه به طرف جاده قم حركت كند.» شريف امامي میگوید از اینکه يك گزارش واهي باعث فرار رضاشاه شده بود، خندهام گرفت.
حال سوال اینست چرا تصور شده بود که نیروهای شوروی به سمت تهران در حال حرکت هستند؟ چون در گذشته كارگرها در كاميون كه مينشستند بيلهايشان را روي شانهشان ميگذاشتند و همین مسئله باعث شده بود مأموران پليس در تاريكي شب تصور كنند كه اين بیلها اسلحه هستند و این افراد هم نیروهای ارتش شوروی! نکته جالب این است رضاخانی که می گویند صاحب قدرت و صلابت بوده سه بار به اين شكل فرار کرده، يعني تا اين حد ترسو و بزدل بوده است.
فرار تنها راه نجات محمدرضا!
محمدرضا پهلوی نیز همچون پدر آدم بسیار ترسوئی بود. نخستین فرار او مربوط به 25 مرداد32 میشود که کودتای شاهنشاهی شکست خورد و مصدق فرمان برکناری خودش را نپذیرفت. در آن روز شاه ایران با عجله و با سر و وضعی نامرتب دست زنش را میگیرد و از ایران فرار میکند! به طوری که میگویند وقتی هواپیمای آنها در فرودگاه بغداد به زمین مینشیند، یک لباس درست و حسابی به تن شاه و ملکه ایران نبوده است. در قضیه15 خرداد42 اسداله علم و بعدها حسین فردوست نیز به قضیه ترس و بزدلی محمدرضا اشاره کرده و نوشتهاند که او آدم قوی الارادهای نبود. اما آنچه روحیه محمدرضا را یک سره دگرگون ساخته و سبب فرارش برای همیشه از کشور شد، راهپیمایی عظیم مردم در عید فطر 57 بود. محمدرضا بعد از اينكه در 13 شهریور 57 راهپیمایی بزرگ مردم را که از قیطریه آغاز شده بود، نظاره کرد به وحشت افتاد. او میترسيد كه اين سيل جمعيت به طرف کاخ نياوران حركت كند و دودمان پهلوي را به باد بدهد. فریده دیبا، مادر فرح پهلوی، درباره تاثیر راهپیمایی عید فطر بر محمدرضا پهلوی در خاطراتش مینویسد: «وقتی خبر تظاهرات عظیم مردم تهران در عید فطر را به شاه دادند، شاه تصمیم گرفت خود این جمعیت را نظاره کند. وی سوار بر هلیکوپتر شد، وقتی کثرت جمعیت را دید چنان به یأس مبتلا شد که تصمیم گرفت ایران را ترک کند.» در آن روزها هر چه احسان نراقي، هوشنگ نهاوندي و دیگر اطرافيانش به او ميگفتند با توجه به اینکه ارتش را جوري هدایت کردهای كه تك تك سران ارتش مستقيماً با تو در ارتباط هستند و نه با ستاد مشترك ارتش، و اگر بروی تمام اين شيرازه به هم ميريزد، محمدرضا اصلاً توجه نمیکرد. حتي اطرافیان به محمدرضا پیشنهاد دادند برای مدتی به جزيرهاي در جنوب ايران برود و يا در پايگاه نيروهوايي وحدتي دزفول مستقر شود و از آنجا اوضاع را مديريت كند، ولي باز هم نپذیرفت. او آنقدر از انقلابیون وحشت داشت که تنها راه نجاتش را در خروج از کشور میدید و همین امر سبب شد در 26 دی ماه 57 کشور را به مقصد مصر ترک کند. خبرگزاری آسوشیتدپرس در ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی درباره فرار شاه از ایران نوشته بود:« محمدرضا پهلوی -پادشاه ایران- با چشمانی اشکبار راهی سفری شد که شاید دیگر هیچگاه از آن بازنگردد. او تحت فشارهای سیاسی و مذهبی، بدون اطلاع قبلی روز سهشنبه تهران را به مقصد مصر ترک کرد. شاه ایران پیش از پرواز هواپیما گفت که برای معالجه به خارج میرود اما گمانهزنیهای زیادی وجود دارد که او دیگر باز نخواهد گشت... پادشاه ۵۹ ساله ایران خودش هدایت هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ را برعهده داشت و با عبور از آسمان تهران به سمت شهر آسوان در جنوب مصر پرواز کرد...گفته میشود شاه ایران پس از مصر به آمریکا خواهد رفت.»
رضا پهلوی و فرار پیش از وقوع حادثه!
در خصوص بزدلی رضاپهلوی نیز مسعود انصاري پسرخاله فرح در خاطراتش مينويسد: «سازمان سیا بعد از انقلاب طرح كودتايي را تدارك ديد كه خيلي هم روي آن كار كرده بود. طرح اين بود كه رضا پهلوي به يكي از جزاير ايران برود و در آنجا مستقر بشود و اعلام حكومت كند. پس از آن نيروهاي نظامي امريكايي بلافاصله حكومت او را به رسميت بشناسند و به حمايت از او وارد ميدان بشوند و بگويند حكومت ايران از ما درخواست كمك كرده و ما هم حمايت كردهايم، به همین منظور چند افسر سازمان سیا جلسهای تشکیل داده و پروژه را به شكل مفصل براي رضا توضيح دادند كه ما اين امكانات را فراهم كردهايم و نيروهاي ما به اين شكل عمل خواهند كرد و كشتيهايمان به اين شكل در خليجفارس مستقر خواهندشد. اما اولين سؤالي كه رضا پهلوی در آن جلسه پرسيد اين بود كه اگر اين پروژه عملي نشد، من چه شكلي از اينجا فرار كنم؟ وقتي او اين سؤال را مطرح کرد، آن افسران پوشههايشان را بستند و بدون خداحافظي جلسه را ترک کردند. در واقع آن افسران وقتی دیدند اين شخصيت حتي براي حكومت خودش هم حاضر نيست ريسك كند از اجرای طرح دست کشیدند. چون رضا پهلوی تمام عمرش را به خوشگذراني و تفریح گذرانده است».