سرویس تاریخ جوان آنلاین: پروپاگاندای تبلیغی ابواب جمعی سلطنت در دوران پیش و پس از انقلاب سعی دارد تا از رضاخان سوادکوهی چهرهای مصلح و متجدد بسازد؛ امری که درباره آن تأملات و دغدغههایی فراوان وجود دارد. آنچه در مقال پیش رو میخوانید، شمهای از این تأملات است. امید آنکه مقبول آید.
نمایش اصلاحات در عرصههای گوناگون کشوری
بررسی به اصطلاح اصلاحات رضاخانی در هر حوزهای، نخست نیاز به تقسیم بندی و آنالیز دقیق دارد تا به گاه جمع بندی، بتوان دقیق درباره آن نتیجه گرفت. اصلاحات قزاق سوادکوهی قبل از هر چیز در ارتش و قوای نظامی صورت گرفت، که خود او در رأس آن قرار داشت و تجربه کافی در پس و پیش کردن مهرهها را دارا بود. ایجاد نظم نوین در ارتش، منحل کردن نیروی قزاق، تأمین نیروی نظام وظیفه اجباری به سبک نو، رسیدگی به تغذیه و مهمات ارتش، لباس و وسایل جنگی از جمله این اصلاحات بود. فرماندهان لشکری و کشوری به ویژه برای استانهای آذربایجان، گیلان و خراسان از میان ارتشیان برجسته انتصاب میشدند. در واقع هر کدام از این افراد نظیر سرلشکر آیروم و سرلشکر طهماسبی، در موقعیت خود از امکانات نامحدود دیکتاتوری برخوردار بودند. طرز کار و روش اداره استبدادی کشور به وسیله رضاشاه سرمشقی برای این فرماندهان بود. ایجاد بانک ارتشی سپه، بانک ملی و کشاورزی، روند صنعتی شدن و ایجاد دانشگاه تهران (سال ۱۳۱۳) از جمله این اصلاحات بوده است.
فرجام روشنفکرانی که با دیکتاتور همداستان شدند...
بیاطلاعی از روند تحولات علمی و صنعتی جهان در میان دولتمردان ایرانی پیش از رژیم پهلوی شهرت عام داشت. اما در عصر تاریخی جدید به علت تغییر و تحول در ارکان حکومت، بخش قابل توجهی از روشنفکران و تحصیل کردهها جذب دستگاه دولت شدند. ناآگاهی شاه از مسائل جهانی و حرص و آز او در مال اندوزی، باعث شد که ارکان حاکمیت استحکام واقعی پیدا نکند. در نتیجه روشنفکران و فرماندهان لشکری و کشوری نتوانستند از شرایط موجود و توان کشور بهره برداری صحیح بنمایند. هر کدام از این افراد که در موقعیت و محل کار خویش محبوبیتی کسب میکردند، این محبوبیت، به جای خشنودی شاه به خاطر تربیت انسانهای بزرگ سیاسی و با پشتوانه دوراندیشی و واقع بینی، حس بدبینی و حسادت را در رضاشاه برمی انگیخت. بدین ترتیب هیچ مقامی در قبال کار خود از امنیت کافی برخوردار نبود. این طرز مدیریت کشور به ویژه در زمانی که گروهی روشنفکر برای اداره کشور به دولت روی آورده بودند و در اندیشه حاکمیت ملی در کار خود سخت کوشی را پیشه ساخته بودند، اثرات منفی و خسارات جبران ناپذیری را در مدیریت آینده کشور برجای گذارد:
نخست آنکه: در میان گروههای حاکم بر کشور، افرادی اصیل و خودساخته و توانا بندرت رو به رشد نهادند.
دوم: استبداد فردی در ارتش و فساد در دستگاه دولت تقویت شد.
سوم: با وجود رشد کمی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، کیفیت رو به کاهش گذارد و روند وابستگی به صنعت و تکنولوژی بیگانه رو به رشد نهاد.
چهارم: ناامنی در پستهای حساس دولتی باعث شد که مسئولیت و وجدان کار در مدیریت دولتی تضعیف شود و اخلاق عملی در کار بلندمدت به بار ننشیند.
پنجم: عدم اطمینان و ناباوری از خود، دامنه گسترده اجتماعی یافت.
ششم: با اینکه ارتش در همه جا حضور داشت، اما همین ارتش مجهز به سازوبرگ نوین به علل ناامنی، نداشتن تکیه گاه محکم در میان مردم، و قبول فرمانهای کوکورانه دیکتاتوری در شهریور ۱۳۲۰، با ورود قوای متفقین به ایران یک روز هم مقاومت نکرد و تسلیم بلاشرط نیروهای بیگانه شد.
سراب اقتصاد مدرن
رضاخان در فضای سیاسی و بینالمللی آن روز به دنبال تبدیل ساختارهای اقتصادی ایران به ساختارهایی شبیه غرب بود که این موضوع زمینههای وابستگی را فراهم مینمود. ایجاد بانک سرمایه گذاری با هدف درازمدت، ایجاد جامعهای شبه غربی، از جمله اقدامات رضاخان بود؛ آن هم با غیردینی کردن جامعه، ترویج ملی گرایی افراطی و نیز توسعه سرمایه داری دولتی. تأسیس بانک و راه آهن، ایجاد مدرسه و دانشگاه به سبک اروپایی و احداث کارخانههای جدید، اقداماتی بود که ناسیونالیسم شبه مدرن، آن را به هر قیمتی (حتی پذیرش استبداد رضاشاه) برای رسیدن به کاروان ترقی ضروری میدانست. بانک ملی یکی از نخستین اقدامات رضاخان بود که به کمک کارشناس آلمانی محقق شد، اما از نگاه کارشناسان اقتصادی، اقدامی ناسنجیده و بیهوده بود؛ چرا که اولا سیاستهای مکملی که گسترش فعالیتهای آن را تأمین کند، مورد توجه قرار نگرفت و از سویی بانک ملی نهادی نوپا برای صرافان سنتی بود و بلکه آن صرافان، این کارها را بهتر انجام میدادند. به واقع صرافی بازاریان ایران، نهادی جاافتاده بود که نحوه کار آن برای همه آشنا بود و اعتمادی متقابل در آن وجود داشت. در مقایسه با این نهاد، بانک دولتی جدید بیتجربه بود و در انجام امور خود را چندان تخصص نداشت.
معمای راه آهن شمال به جنوب
در سال ۱۳۰۴ ش. تصمیم به احداث راه آهن گرفته شد. در بهمن این سال از یک متخصص آمریکایی دعوت شد تا کار نقشه برداری مقدماتی را شروع کند. در اسفند ۱۳۰۵ ش. قانون ساخت راه آهن بین دو بندر شاهپور و بندر گز به تصویب مجلس رسید. اداره راه آهن در سال ۱۳۰۷ ش. منحل و ضمن قراردادی با سندیکاهای آلمانی مقرر شد تا به کار نقشه برداری خاتمه دهند و قسمتی از راه را بسازند و، چون تا سال ۱۳۱۰ ش. به امر نقشه برداری اشتغال داشتند و برابر تعهد شروع به ساختن راه نکردند، دولت خود از طریق وزارت راه مسئولت ساخت را به عهده گرفت. در سال ۱۳۱۲ ش. با شرکت کامپاکس، قراردادی مبنی بر ساخت مابقی راه منعقد شد. خط شمال از بندر امام خمینی در ساحل جنوب شرقی دریاچه خزر آغاز شد و از بین دشت و با عبور از جنگل به شهر ساری رسید و در ادامه مسیر از دره تنگ تالار گذشت. این خط، گدوک، نزدیک فیروزکوه را با ارتفاعی حدود ۲۰۱۰ متر طی کرد و با پشت سر گذاشتن جلگه خوار و ورامین به ایستگاه تهران ختم شد. خط منتهی به جنوب نیز از بندر شاهپور (سابق) آغاز و تا صالح آباد از لابه لای دشت و از راه پلهای متعدد و به ویژه پل کاروان عبور کرد و به بخش کوهستانی رسیده در نهایت ورود و خروج از تونلهای پی در پی وارد فلات مرکزی شد. این پروژه با مسیری که اجمال آن مورد اشاره قرار گرفت در سال ۱۳۱۸ ش. خاتمه یافت.
حال باید دید در سال ۱۳۰۴ ش. چه ضرورتی برای ساختن راه آهن سراسری شمال به جنوب وجود داشت؟ آیا ضرورتی برای صدور کاملا احساسی میشد که دستگاه حاکم را به ساخت راه آهن واداشت؟ این مطلب از نظر دکتر مصدق به خوبی روشن میشود. در بخشی از این نطق آمده است:
«بنده تصور میکنم باید کاری کرد که ملت استعداد پیدا کند. با وضعیات امروزی ما، اگر شما به تعریف گمرکی ملاحظه بفرمایید میبینید که خرید ما بیشتر از فروش ماست. البته بنده نمیخواهم روی اصل اینکه (موازنه تجارتی یک اصل مسلمی است) چیزی عرض کنم. ولی بنده میبینم که آن دولتی که موازنه تجارتی دارد وارداتش کمتر از صادراتش است مثل آمریکا، از هر دولتی متمولتر است. هر دولتی که موازنه تجارتی ندارد یا صادراتش کمتر از واردات به همان اندازه فقیرتر است. بنده نگاه میکنم میبینم ملت ایران هیچ متاعی که بتوانیم معین کنیم که به خارج میروند ندارد و فقط یک تریاک در این مملکت است که آن هم در تحت یک اصل دارد محدود میشود. صادرات مملکت ما تریاک و از قبیل: تریاک و این چیزهاست. ولی ما باید یک چیزهایی دیگر از قبیل: نفت و قند به مملکت وارد کنیم. پس بنابراین اگر آمدیم آن سرمایه ملی و آن دستمایه ملی را به یک خیالی که چهل سال دیگر استفاده کنیم ازش گرفتیم و به یک راهی انداختیم و در بیابان زنگ زد و خراب شد بالاخره این فایده ندارد».
نکته در خور دقت این است که اصولا استعداد، زمینه و نیاز داخلی مد نظر نبوده و این امر اساس تصمیم بر انجام کار مزبور را تشکیل نمیداده است. هر تلاشی که دکتر مصدق به عنوان نماینده مجلس برای توجه دادن به این نکته صورت میداد بیفایده بود. چون تصمیمها از قبل گرفته شده بود و امور به صورتی فرمایشی انجام میگرفت و توجه به خواست و نیاز ملت، امری بیاهمیت بود و این خود دلیل کافی است که نشان میدهد هدف از انجام این کار، توسعه، رشد و بهبود وضع عموم مردم نبوده است.
راه شوسه، خدمت به ایران یا بیگانگان؟
دولت برای تمرکز بیشتر و بهتر به جادهها و مسیرهای مناسب نیاز مبرم داشت. در اینکه هدف از این اقدام، نظامی و سیاسی بوده است به ذکر قرینه و توضیح مناسب میپردازیم و آن قرینه عبارت است از اینکه رضاخان، زمانی که در مقام وزارت جنگ فعالیت داشت به این امر مبادرت ورزید و این بدان معناست که هدف نظامی وی ایجاب میکرد تا این اصلاحات صورت گیرد. در ان عصر، هدف از این اقدامها را اصلاح وضع مردم و کمک به بخش کشاورزی مطرح کردند و ضمن مثبت خواندن ان میگفتند که جز ایجاد رفاه و آسایش و کمک به صادرات محصولات کشاورزی هدف دیگری در کار نیست. دولت ایران به ساختن راه روانداز- ترابوزان توجه خاصی نمود و با ایجاد آن، شمالغربی ایران به ترکیه و عراق متصل شد و راه را برای صادرات تولیدات کشاورزی ایران و اروپا گشود. این امر موجبات رونق اقتصاد و رفاه مردم استانهای غربی ایران را فراهم ساخت. با نگاهی به اصلاحات بخش کشاورزی و زراعت معلوم میگردد که گفتار فوق، ادعایی بیش نبوده است و از عدم رشد و بهبود وضع کشاورزی، به خوبی روشن میشود که کارهای انجام شده در زمینهی راه شوسه، در راستای منافع کشورهای بیگانه بوده است؛ از جمله فروش زیادی از لوازم انجام کار و ابزار آلاتی که کلاً از خارج تهیه شده بود. منفعت دیگر آنکه بین ایران و دول اروپایی، به خصوص انگلستان همانند روسیه قرار نمیگرفت، بلکه در مسیری منافع اولیه و معادن مختلف به سهولت انتقال مییافتند. مؤید این ادعا، گفتار «الول ساتن» مستشرق انگلیس است که میگوید:
«رژیم جدید رضاشاه با فعالیت زیادی ساختن و اصلاح راهها و جادهها را شروع کرد و بدیهی است هدف اصلی در انجام امور مذکور، منافع بینالمللی نبود بلکه یک نظر خاص ملی داشتند و میخواستند که از رابط بودن شوروی بین ایران و اروپا آسوده و راحت گردند».
بهداشت ودرمان مدرن در خدمت کشورهای مادر!
تأسیس وزارت بهداشت به سالهای بعد از ۱۳۲۰ ش. باز میگردد و تا قبل از آن ادارهای به نام ادارهی کل صحّیه، عهدهدار امور مربوط به بهداشت و درمان بود. این اداره را وزارت کشور تحت پوشش داشت. در ادامهی بحث، فهرستی از خلاصه عملکرد این اداره که در سالهای مورد بحث انجام گرفت از نظر میگذرد و در پی آن میزان اهتمام دولت رضاشاه به این بخش خواهد آمد و پس از آن مطالبی دربارهی جهت و هدف اقدامهای انجام شده در زمینهی امور بهداشتی و درمانی، ذکر خواهد شد. فهرست عمدهی اقدامهای انجام گرفته دربارهی خدمات بهداشتی و درمانی در سالهای اولیه به قرار زیر است؛ این اقدامها زیر نظر اداره کل صحیه به انجام رسید:
۱- در اواخر سال ۱۲۹۹ ش. و اوایل سال ۱۳۰۰ ش. تأسیس بنگاه پاستور ایران در تهران
۲- تأسیس و تکمیل بیمارستان وزیری تهران
۳- وضع مقررات برای تجدید و ممنوعیت ادویهی مخدره
۴- در سالهای ۱۳۰۴ ش. و ۱۳۰۵ ش. استخدام و اعزام پزشکان به شهرستانها
۵- در سال ۱۳۰۶ ش. اصلاح و توسعهی قرنطینههای سرحدی
۶- در سال ۱۳۰۷ ش. واکسیناسیون اهالی بنادر جنوب بر ضد وبا
۷- بنای قرطینهی مکمل در سال ۱۳۰۷ ش. در قصرشیرین
۸- خرید کشتی موسوم به ابنسینا برای امور صحّی در خلیجفارس و ضد عفونی کشتیهای وارده به آبهای ایران
جا دارد برای پی بردن به سمت و سوی این اقدامات، به نمونههایی بپردازیم و در جستوجوی هدف و انگیزه آن به بحث بنشینیم. مؤسسهی پاستور را که از تأسیس آن به عنوان مهمترین اقدام یاد میشود و اهمیت فوقالعادهای برای آن قائل شدهاند در نظر میگیریم. این مؤسسه در سال ۱۲۹۹ ش. احداث شد. هدف از تأسیس آن تکمیل مطالعات تحقیقات انستیتوی پاریس و سایر مؤسسات مشابه آن بود. در مؤسسهی مزبور مطالعاتی دربارهی چگونگی مبارزه با بسیاری از بیماریهای میکروبی و ویروسی و سرم تحقیقاتی صورت میگرفت. مهمترین انگیزهای که دستاندرکاران انستیتوی پاریس را واداشت تا به تأسیس شعبهای در ایران دست زنند این بود که به منظور مطالعات کاربردی و بررسیهای که بر مشاهدات عینی و واقعی استوار باشد اقدام به ساخت آن کردند. مرکز مؤسسهی پاریس نیاز داشت تا برای گسترش مطالعات خود و برای یافتن موارد بیشتر و عمیقتر، شعبی را در کشورهای مختلف، از جمله ایران دائر کند. از این رو مرکزی که در ایران مشغول به کار بود سعی داشت تا مرتباً روابط فنی و عملی خود را با مؤسسهی مادر در پاریس حفظ کند و تازهترین تحقیقات و دستاوردهای علمی خود را که نتیجه بررسی مواردی تازه بود، در اختیار آنها قرار دهد. بنابراین معلوم میشود که انگیزه ساخت این موسسه و توسعه آن، نیاز مردم محروم کشور نبوده است که از وجود بیماریهای مختلفی نظیر آبله، سل و مالاریا..؛ که به قول الول ساتن به ویژه در جنوب کشور شیوع فراوان داشت، در رنج بودند و اقدامی مؤثر در جهت رفع آن صورت نگرفت.
آموزش به سبک جدید، ناهماهنگ با نیازهای جامعه
گسترش کمّی و توسعه در تعداد مراکز آموزش و محصلین، در دورهی حکومت رضاشاه امر قابل اغماضی نیست و انصاف این است که بگوییم تلاشهای فراوانی صورت گرفت تا این گسترش و توسعه در این بخش صورت گیرد. تعداد مدارس و افزایش محصلین در مقایسه با قبل از این دوره، رشد بسیار چشمگیری را نشان میدهد؛ مثلاً در سال ۱۲۹۷ ش. تعداد کل مدارسی که به سبک جدید بنا شده بود، ۲۹۵ مدرسه با ۲۳ هزار دانشآموز بود. این تعداد در سال ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ به ۶۱۲ باب رسید که در آن حدود ۵۵ هزار دانشآموز دختر و پسر مشغول تحصیل بودند. دولت رضاشاه میکوشید تا توان کامل کنترل همهی قیامهای ضداستعماری مردم را پیدا کند و برای این کار لازم بود تا سایهی خود را بر همهی امور بگستراند و رسیدن به این هدف ممکن نبود مگر آنکه دستگاه دولت، صاحب یک بدنهی گسترده و بزرگ شود و این نیز مستلزم وجود تعداد قابل توجهی از کارمند و منشی و ... بود. بنابراین، از این جهت دولت وقت جدّیت داشت تا به توسعهی کمّی و مراکز آموزش و محصلین در آن همت بگمارند. از سوی دیگر، دول استعمارگر بهویژه انگلیس، برای اینکه بتوانند به اهداف خود برسند، ترجیح دادند که جهت مقرون به صرفه بودن، جمعیت بومی را واسطه قرار دهد و این واسطهها به کار ترجمه، منشیگری و سرکارگری اشتغال یابند. انجام این کارها در صورتی امکانپذیر بود که این واسطهها از حداقل تحصیلات برخوردار باشند و این نیاز، انگیزهای شد تا دولتهای استعماری، دولت ایران را مورد تشویق و ترغیب قرار دهند و در نتیجه اقدامهای اصلاحی و مؤثری در راستای تأمین هدف مزبور در زمینه امور آموزشی به انجام برسد.
امر آموزش کشور بر پایهای استوار شده بود که توجه اساسی بیشتر به کیفیت بود تا کمیت. تأکید فراوانی، متوجه حفظ و فراگیری مکانیکی بوده است و به جای اینکه سبک آموزش چنان باشد که دانشآموز در مسیر خلاقیت و نوآوری قرار گیرد، بیشتر به حفظ و انباشتن مطالب هضم نشده در حافظه خود وادار میشد. نظام آموزشی کشور طوری پایه گذاری و طراحی نشده بود که بتواند هماهنگ با نیازها و زمینههای داخلی پیش رود. آموزش اجباری ایتدایی از ۶ تا ۱۲ سالگی برای دختران و پسران بوده است و در شهرها مدت کلاسهای ابتدایی ۶ سال و در روستاها ۴ سال بود. این آموزش به صورت مجانی ارایه میشد، اما آموزش متوسط که مدت ان هم ۶ سال برای پسران و ۵ سال برای دختران بوده و غیر اجباری و غیرمجانی بود و نظامی که در مدارسمتوسط حاکم بود، مطابق اموزش در مدارس اروپایی به خصوص فرانسه تنظیم گردید. تقلید کورکورانه و بیاساس از دولتهای اروپایی صورت میگرفت و فضایی ایجاد نمیشد که نوع اموزش متناسب با خواستهای داخلی مورد هدف قرار گیرد. همین امر موجب گشت که نظام آموزشی به اصطلاح جدید، ژاسخگوی نیازهای بومی ایرانیان نباشد.