کد خبر: 941722
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۹
آشنایی با بهداشت روان در 3 گام
چنانچه فردی نتواند یکسری از تغییرات را بپذیرد و به نحو شایسته با آن‌ها برخورد کند، درگیر استرس می‌شود. این عامل جزو عوامل اساسی در تعیین بهداشت روان است. استرس‌های طولانی، مخرب‌ترین تأثیرات را روی سلامت تک تک ما دارند.
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- مینا محمد دوست: بهداشت روان چیست؟ در علوم تجربی اتفاق نظر بر سر تبیین و تعریف مسائل مختلف امر ساده‌تری است و رفتار هر شخص بنا بر عوامل بی‌شمار، می‌تواند شکل‌های متفاوت به خود گیرد. ضمن اینکه ما به لحاظ اخلاقی قادر نیستیم هر رفتاری را در شرایط آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار دهیم. در مکتب زیست‌گرایی، بهداشت روان زمانی حاصل است که اندام‌ها و بافت‌های دستگاه عصبی سالم باشند. هر نوع اختلال در عملکرد این اندام‌ها می‌تواند سلامت روان را به خطر اندازد. در مکتب روان‌کاوی اگر شخص بتواند بین بخش‌های مختلف شخصیت خود ایجاد تعادل کند، درواقع برخوردار از سلامت روان است. یا در مکتب بوم‌شناسی، عوامل موجود در محیط فیزیکی می‌تواند تأثیرگذار روی سلامت یا عدم سلامت روان فرد باشد. در این نوشته می‌خواهیم ابعاد و زوایای مختلف بهداشت روان و شیوه‌های دستیابی به آن را در سه گام واکاوی کنیم. فراموش نکنیم که روان ما بیش از جسممان به بهداشت نیاز دارد.

تمایز‌های آشکار بهداشت جسم و بهداشت روان

نگاهی به زندگی بشر در گذشته‌های دور همواره توجه ما را به ذهن کنجکاو انسان جلب می‌کند. ذهنی که همیشه به دنبال چرا‌ها گشته و در پی یافتن پاسخ صحیح، هرچند به فراوانی مسیر‌های نادرست را طی کرده، اما درنهایت موفق شده است. اجداد ما در روزگاران دور تفاوت رفتار‌های غیرطبیعی افرادی که به لحاظ روانی بیمار بودند را درک می‌کردند. شواهد حاکی از آن است که دلیل این به‌اصطلاح ناهنجاری‌ها را به عوامل ماورایی نسبت داده و برای درمان از روش‌های غیراخلاقی و آزار جسم به منظور دور ساختن نیرو‌های پلید از روان بیماران استفاده می‌کردند، اما در یونان به‌مرور و در سال‌های قبل از میلاد تفاوت‌هایی در دیدگاه‌ها نسبت به بیماری‌های روانی آشکار شد و پس از آن بقراط پدر علم پزشکی به آسیب‌های مغزی و دیگر تغییرات هورمونی و ارتباطی که بین آن‌ها و بیماری‌های روانی وجود داشت، اشاره کرد. سپس افلاطون به ارتباط بین روان و رفتار‌های غیرمنطقی اشاره کرد. به این ترتیب به‌مرور روش‌های خشونت‌آمیز با این دسته از بیماران کنار گذاشته شد و رفتار‌های انسانی جایگزین شد و، اما قرن شانزدهم میلادی به بعد به منزله نقطه عطفی، برای آغاز حرکت جامعه از روال خرافی بودن در این حیطه به سمت برخورد علمی و انسانی به وجود آمد.

سازمان جهانی بهداشت، چنین تعریفی را برای این منظور ارائه داده است: بهداشت روان عبارت است از توانایی کامل برای ایفای نقش‌های اجتماعی، روانی و جسمی. یعنی بر این اساس تنها نداشتن بیماری در این حیطه به معنای بهداشت روان نیست، بلکه در کنار آن شخص باید از توانایی‌های ذکر شده برخوردار باشد. پس سلامت روان جایگاه خاصی در کیفیت زندگی ما دارد و افراد با برخورداری از سلامت روان می‌توانند عهده‌دار نقش‌های مناسب فردی و اجتماعی خود باشند.

برای درک بهتر این مطلب جسم را مثال می‌زنیم. جسم سالم ارگانیسمی است که تمام مجموعه‌های آن در عین تفاوت در عملکرد، هماهنگ با هم فعالیت می‌کنند. به عبارتی اختلال در مجموعه وجود ندارد. جسم سالم، راحتی را تجربه می‌کند. آیا روان سالم نیز اینگونه است؟ در مورد روان سالم کمی بحث گسترده‌تر می‌شود. به طور مثال در مورد ناراحتی فیزیکی، فرق نمی‌کند که شخص اهل کجای این کره خاکی باشد، صرفنظر از درمان‌های متفاوت، به فرض آب مروارید همه جا یک بیماری و یک اختلال در اندامی به نام چشم است، اما برخورداری از سلامت روانی با در نظر گرفتن تعریف ارائه شده، در هر مکان و هر زمان می‌تواند شکل‌های متفاوتی به خود گیرد. یعنی در مناطق مختلف بنا به فرهنگ، بسته به سن، بسته به روحیات فردی ما انسان‌ها، فاکتور‌های بهداشت روان، در عین مشترک بودن در موارد زیربنایی، می‌تواند رنگ‌های متمایزی به خود گیرند.

ما نمی‌توانیم به نوجوانی که بحران نوجوانی را پشت سر می‌گذارد به دلیل رفتار‌های مناسب سنش، وی را عاری از سلامت روان بدانیم. یا رفتار بومیان صحرانشین خیلی از مناطق کره زمین را که هنوز سنت‌های دیرینه و کهن خود را با گذشت قرن‌ها حفظ کرده و تا حدی دور از تمدن امروزی هستند، با رفتار انسان شهرنشین امروزی در مرکز تمدن یکی دانسته و معیار سلامت روان این دو گروه را با هم بسنجیم. اما به هر حال مواردی هست که پایه و ریشه این سلامت را یکسان می‌کند و آن چیزی نیست جز فکر خوب که حال و رفتار خوب را به همراه دارد.

تحولات بهداشت روان از دوران کودکی تا سالمندی

یکی از دیدگاه‌هایی که به ما کمک می‌کند بتوانیم درک بهتری درباره بهداشت روان داشته باشیم، دیدگاه‌های نظریه‌پرداز نامدار اریک اریکسون است. اریکسون معتقد است جریان رشد در تمامی مراحل زندگی ادامه دارد و مسئله قابل توجه در این زمینه این است که در این مسیر، انسان طی هر دوره با بحران‌ها و تجارب ویژه مناسب با همان مرحله دست و پنجه نرم می‌کند. موفقیت یا عدم موفقیت در سپری کردن مسائل هر دوره، شخص را با تجربه‌های عاطفی خوشایند یا ناخوشایند مواجه می‌کند. مسلم است که تجربه‌های خوشایند، حال خوب را در فرد تثبیت کرده و به وی کمک می‌کند که تجربه‌های مرحله بعدی را بهتر درک کرده و بگذراند و برعکس، تجربه‌های ناخوشایند چرخه نظم فرآیند رشد مناسب روان را با اشکال روبه‌رو می‌کند. مثلاً دوران بارداری برای جنین یکی از مراحل مهم رشد است. تغذیه مناسب، حالات روحی خوب و محیطی که مادر در آن قرار دارد تأثیر فراوانی در بهداشت جسم و روان کودک دارد.

امروزه علم ثابت کرده که وضع روحی آشفته مادر یا استفاده از مواد مخدر در این دوره، قطعاً سلامت روان نوزاد را به خطر می‌اندازد. پس از آن مرحله نوزادی است. در این سال‌ها آنچه کودک به آن برای داشتن سلامت روان نیاز دارد عشق، توجه بی‌قید و شرط و لمس کردن است. پس از آن نیز برآورده شدن نیاز ابراز وجود کودک در خانواده که مسبب پرورش احساس اتکا به خود در وی است. با بزرگ‌تر شدن کودک حس کنجکاوی او نیز رشد می‌کند و با امر و نهی والدین وجدان اخلاقی او شکل می‌گیرد. بعد از آن وقتی کودک آموخته‌های خود را به بوته آزمایش می‌کشاند، یعنی درواقع دست به عمل می‌زند، نیاز به تحسین دارد. البته تمامی این موارد در کنار نظارت والدین و جهت‌دهی به سمت مناسب است.

سپس نوبت مرحله نوجوانی است که در این مرحله انسان با سؤال‌های اساسی زندگی خود روبه‌رو می‌شود و بحران هویت، اینکه من چه کسی هستم و چه جایگاهی در اجتماع دارم و تلاش‌هایی که فرد در مسائل عاطفی دارد سازنده بخشی از روند سلامت روان وی است. بعد از آن دوره جوانی است، که فرد میل به ایجاد رابطه صمیمی دارد و عدم موفقیت در این زمینه می‌تواند وی را به انزوا بکشاند. بعد از آن مرحله میانسالی است که در این دوره چنانچه فرد در طول زندگی خود مراحل قبلی را مناسب گذرانده باشد، حالا توانایی انتقال این تجارب را به نسل بعد دارد و، اما درنهایت دوره پیری است که می‌تواند در کنار ضعفی که به لحاظ جسمی بر فرد معمولاً غالب می‌شود، دوره رضایتمندی از آنچه وی طی زندگی انجام داده است، باشد. اما در این تعاریف ما واقف به این نکته می‌شویم که حرکت انسان، در مسیر زندگی حرکتی است از دنیای درون به سوی اجتماع. این اجتماع ابتدا کوچک و محدود به خانواده است، سپس گسترده‌تر می‌شود. محرومیت‌ها، ناکامی‌ها و تعارض‌ها اگر به شکل مداوم و بلندمدت، در طول زندگی فرد و در مراحل مختلف تکرار شود سلامت روان او را به خطر می‌اندازند. ما در این دیدگاه دیدیم که هر دوره تغییراتی به همراه دارد.

با دنیای اطراف خود داد و ستد اجتماعی داشته باشیم

چنانچه فردی نتواند یکسری از تغییرات را بپذیرد و به نحو شایسته با آن‌ها برخورد کند، درگیر استرس می‌شود. این عامل جزو عوامل اساسی در تعیین بهداشت روان است. استرس‌های طولانی، مخرب‌ترین تأثیرات را روی سلامت تک تک ما دارند و مهم‌تر اینکه به شکل بیماری واگیر اطرافیان ما را نیز درگیر می‌کند. با کمی تأمل درمی‌یابیم که بسیاری از استرس‌های ما به خاطر تغییراتی است که نمی‌توانیم خود را با آن‌ها وفق دهیم، یا پذیرای آن شرایط باشیم. این تغییرات صد البته بخشی اجتناب‌ناپذیر در زندگی ما هستند.

ما بار‌های هیجانی مختلفی را تجربه می‌کنیم و نکته مهم این است که به شکل مناسب بتوانیم هیجان‌ها را مدیریت و جهت‌دهی کنیم. یکی از شیوه‌های مناسب در رویارویی با هیجان‌های ناشی از استرس، این است که سعی کنیم انعطاف داشته باشیم و شرایط به وجود آمده را بپذیریم و سعی کنیم راه‌حلی برای مشکل به وجود آمده پیدا کنیم. این مسئله بسیار ساده‌ای است که ما اغلب از آن غافلیم. به این شکل که در مواجهه با رویدادی ناخوشایند، به جای تمرکز روی راه‌حل، به‌دفعات روی خود مشکل تمرکز می‌کنیم و نتیجه این می‌شود که استرس بیشتری تجربه می‌کنیم و از فاکتور سلامت روان دورتر می‌شویم.

پدیده دیگری که عامل مزاحم برای بهداشت روان است، بیگانگی فرهنگی است. یکی از مشخصه‌های دنیای امروزی، پیچیدگی روابط است. البته این پیچیدگی در کنار گستردگی روابط، مسئله را کمی دشوارتر می‌کند. فرهنگ بسیار عمیق‌تر از یک شاخصه ساده در زندگی ما ایفای نقش می‌کند. فرهنگ بستری از باید‌ها و نباید‌های نهادینه شده هر فرد است. افرادی که فرهنگ خود را گم می‌کنند، در اصل بخش مهمی از خویشتن خود را گم کرده‌اند.

بخشی از سلامت روان، در گرو این است که ما با دنیای اطراف خود داد و ستد اجتماعی داشته باشیم و داشتن فرهنگ واحد هموارکننده این راه است. کسی که تعامل اجتماعی ندارد، قطعاً احساس انزوا می‌کند. احساس انزوا، حس پوچی به همراه داشته و در چنین حالتی ما نمی‌توانیم فاکتور سلامت روان را برای چنین فردی در نظر بگیریم.

عامل بسیار مهم دیگری که تعیین‌کننده سلامت روان است، چیزی نیست جز محیط خانواده. مراحل رشد، در خانواده شکل می‌گیرد. کودک در محیط خانواده در شبکه‌ای از روابط اجتماعی و عاطفی قرار می‌گیرد. بخش مهمی از ایدئولوژی‌های فرد در این مکان شکل می‌گیرد. پس ارتباط صحیح والدین با هم و فرزندان، نقش اساسی در سلامت روان یک نسل دارد. اینکه خود در مسائل تربیتی آگاه بوده و با آگاهی و مسئولانه با کودکانمان رابطه داشته باشیم نکته بسیار مهمی است.

بعد از خانواده، محیط مدرسه تأثیر فراوانی در شکل‌گیری یا عدم شکل‌گیری بهداشت روان دارد. مسئولان مدرسه باید از بین کسانی انتخاب شوند که علاقه‌مند به کار با بچه‌ها باشند. یادگیری همواره فرآیند پر فراز و نشیبی است. آموزگار باید صبر و حوصله فراوان به خرج دهد. آموزگار ضمن برخورداری از مهارت ایجاد نظم در کلاس که لازمه محیط آموزشی است، باید به عزت نفس هر شاگرد احترام بگذارد و در کنار آن به کودک بیاموزد که مسئولیت کار خویش را در زمان لازم بر عهده بگیرد. داشتن عزت نفس یکی از اصول مهم سلامت روان است.
حال سؤال اینجاست شاید خیلی از ما شانس داشتن خانواده آگاه را در گذشته نداشته‌ایم یا در محیط مدرسه، یا محیط کار و... متناسب با شخصیتمان با ما رفتار نشده! یا به عبارتی سلامت روانمان خدشه‌دار شده است. حال چه باید کرد؟ جواب این است که از دیدگاه بسیاری از محققان، بشر ظرفیت بالای تغییر به سمت مثبت را داراست. تغییر نگرش همیشه امکان‌پذیر است و این ما هستیم که انتخاب می‌کنیم چه دیدگاهی نسبت به زندگی داشته باشیم؛ مثبت یا منفی.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار